اختصاصی شبکه اجتهاد: دکتر یحیی یثربی، برخلاف بسیاری از صاحب نظران علوم انسانی، تنها نظریه پردازی نمیکند، بلکه نظریهها را به عالم واقع میآورد و در عین پیچیدگی، آنها را ساده بیان میکند.
مناظرات امام رضا(ع)؛ سیره علمی و عملی یک امام
اختصاصی شبکه اجتهاد: دکتر یحیی یثربی، برخلاف بسیاری از صاحب نظران علوم انسانی، تنها نظریه پردازی نمیکند، بلکه نظریهها را به عالم واقع میآورد و در عین پیچیدگی، آنها را ساده بیان میکند. از سر صدق و سوز و با دغدغه حرف میزند و همین، جملات آمیخته با چاشنی شیرین آذریاش را بیشتر به دل مینشاند. شهادت امام مهربان(ع)، فرصتی است برای این که پای صحبت استاد بنشینیم و از ایشان درباره مناظرات امامرضا(ع) بشنویم. باتواضع میپذیرد، نکتههای ناب میگوید و اتفاقات دیروز را با واقعیات امروز پیوند میدهد.
اجتهاد: امامرضا(ع) بهمقتضای شرایط زمانی، مناظراتی را با پیروان سایر ادیان و مذاهب انجام دادهاند که امروزه از آن با اصطلاح «گفتوگوی ادیان» یاد میکنند. اصولاً تعریف اسلام از گفتوگوی ادیان چیست و در این گفتوگوها چه هدفی را دنبال میکند؟
یثربی: در پاسخ به این سوال باید نکته مهمی را متذکر شد. به نظر من، معنای گفتگو یا مناظره و احتجاج در آن زمان، با آنچه امروز برخی از این مفهوم برداشت میکنند، تفاوت دارد. امروزه موجی از سوی جهان غرب برخاسته است که جنبه عقلانی و علمی ندارد، بلکه انگیزههای دیگری پشت آن نهفته است. این موج به ما میگوید بیایید با هم به تفاهم برسیم، همدیگر را دریابیم، همدیگر را بپذیریم و تحمل کنیم. این بحث در قالب پلورالیزم (کثرت گرایی)، منتها با عنوانهای مختلف مطرح میشود، اما تنها مبنای علمی آن میتواند مسئله «اثبات ناپذیری گزارههای دینی» باشد، که بعد از «کانت» تا حدودی برای خود جا باز کرد. در اصل شکست مسیحیت در برابر نقد عقلانی و عقلانیت جدید غرب، مسیحیت را مجبور کرد به فکر چاره بیفتد و مفاهیمی را مطرح کند که جای عقل را بگیرد، از قبیل تجربه گرایی، سنت گرایی، یا حواله دادن مردم به فضاهای مبهمی از قبیل معنویت، امر قدسی یا خمیره ازلی. این مفاهیم، اگر شاعرانه مطرح شوند، هم فریبندهاند و هم سرگرم کننده. اما اگر جدی مطرح شوند، باید برای پیروان آنها، این حکایت را تعریف کرد که «درویشی به امیری گفت بیا ترک دنیا کنیم. امیر قبول کرد و با هم به راه افتادند. بعد از مدتی راه رفتن، درویش گفت بیا برگردیم تا من کشکولم را بردارم. امیر گفت من به خاطر حرف تو از ملک و جاه و مقام گذشته ام، تو از یک کشکول نمیگذری، پس بهتر است برگردیم و هرکس به کار خود مشغول شود.»
بنابراین پیروان هیچ یک از مکاتبی که در غرب به وجود آمده اند، در مقام عمل حاضر نیستند حرف خودشان را به کار بندند. سنت گرا حاضر نمیشود به جای مراجعه به پزشک حاذق، به نزد جادوگر و رمال برود. یا کسی که میگوید با ساختارشکنی میتوانیم فقه را عوض کنیم و حذف قصاص را پیشنهاد میکند، خود به دخترش اجازه نمیدهد با نامحرم دست بدهد، در صورتی که این مسئله در قرآن به صراحت نیامده است. باید به اینها گفت شما که حاضر نیستید از هیچ چیز خود دست بردارید، ما را به کجا میفرستید؟ اما به هرحال، پشت همه این جریانها، کلیسا با قدرت زیاد خود، برخی حمایتهای سیاسی و بیش از همه اینها، منافع اقتصادی سرمایه داران بزرگ و شرکتهای کلان جهانی قرار دارد که نمیخواهند با درگیریهای مذهبی بازارشان آشفته شود. آنها میخواهند همان طور که مثلا در آلمان فعالیت میکنند، در عربستان و ترکیه هم به فعالیت بپردازند که برای تضمین امنیت این فعالیتها، دین نباید جدی گرفته شود.
بنابراین، مسئله مدارا و کثرت گرایی هم مسئولیت به دنبال دارد و هم از روشنفکران و پیروان مکاتب دیگر امانی میخواهد که بیایید سر به سر هم نگذاریم و احترام یکدیگر را نگه داریم. در این احترام، طرف مقابل بیش از ما سود میبرد، چون امکانات زیادی در دست دارد و میتواند از راههای دیگر نفوذ کند. مثلا درگیر ودار اشغال افغانستان، تبلیغات مسیحیت هم در آنجا راه انداخته بودند. تبلیغات کثرت گرایی در کشور ما هم تأثیرات خود را داشته است. مثلا چند سال پیش در جلسهای در همین تهران، فردی عبارت معروف حضرت علی(ع) را که «من میتوانم در میان یهود با توراتشان و در میان مسیحیان با انجیلشان حکم کنم” به گونهای تفسیر میکرد که گویا اسلام با سایر ادیان برای حضرت فرقی نداشته است و حضرت میخواستهاند بگویند هرکدام که جور شد، من به همانها خدمت میکنم. اگر اسلام من را خواست، خلیفه میشوم و اگر یهود و مسیحیت من را خواستند، خاخام و کشیش آنها میشوم. من بعد از جلسه خیلی به ایشان تندی کردم و گفتم: «آقا نرخ نان چقدر است؟ چرا مد روز رفتار میکنی؟».
به هرحال چیزی که پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) و بزرگان دین درباره مناظره و گفتگو به ما آموختهاند و با عقل و منطق سازگار است، مسئله تعارف و مجامله نیست. در تعارف و مجامله ما معرفت و حقانیت را فدای مصلحت میکنیم، آن هم مصلحتهای شیطانی نه مصلحتهای لااقل مبهم. اما ائمه این را نمیخواستند. ما در اسلام، مدارا داریم، اما نه به معنایی که غرب اراده میکند.
اگر به تاریخ خلافتهای اسلامی نگاه کنید، گاهی این قدر شرایط و هزینه برای غیرمسلمانان راحت تر و سبک تر بود که میتوانستند سالهای سال با آرامش و آسایش در میان مسلمانان زندگی کنند. اسلام هرگز آن ستمی که ادیان دیگر، به خصوص مسیحیت نسبت به یهود و برعکس، روا داشتند، به غیر مسلمانان روانداشت. اگر برخی خلفا هم از این سیره تخطی کرده اند، نباید آن را به حساب اسلام گذاشت، چون آنها به خود مسلمانان هم تعدی کردهاند. اسلام از مناظره با هدف روشن شدن حق استقبال میکند و غیرمسلمانان را به چنین گفتگویی دعوت میکند. مرحوم مطهری میگفت برای مارکسیستها استاد مارکسیست بگذارید، چون میخواست حق روشن شود، نه این که بگوید مارکسیسم و اسلام فرقی ندارند. از نظر دینی هم که نگاه نکنیم، از نظر عقلی این معرفت فروشی نیست، بلکه تلاش برای تقویت معرفت است. بنابراین اگر بخواهیم گفتگو را از امامرضا(ع) الگو بگیریم، باید صرفا برای روشن شدن حق به گفتگو و مناظره بپردازیم.
اجتهاد: امامرضا(ع) در جایجای مناظره با یهودیان و مسیحیان، به تورات و انجیل استناد میکنند. آیا این اشارات و استنادها به متون اصلی و تحریفنشدۀ تورات و انجیل بوده است یا به متون تحریفشده؟
یثربی: در آن زمان انجیل اصلی در دست نبوده است و همین انجیلهای کنونی با بعضی از انجیلهای قبلی در دسترس بودهاند. استناد حضرت به انجیل اصلی وقتی قابل قبول است که طرف مسیحی ایشان ابتدا قبول کند که غیر از انجیلهای موجود، انجیل دیگری هم داریم. استنادهای حضرت و خود قرآن در مواردی به انجیل اصلی است، اما از آنجا که ممکن است آنها همین انجیلهای موجود را معتبر بدانند، باید از همین متون برایشان دلیل اقامه کرد و از مشترکاتی که در قرآن با تعبیر «کلمه سواء» بیان شده است، بهره گرفت. از طرف دیگر، مسیحیت به برخی از اناجیل، مثل انجیل «برنابا» رسمیت نداده و آنها را از دور خارج کرده است. ممکن است این متون در زمان امامرضا(ع)، دست کم در برخی از کلیساها و مناطق موجود بوده است و حضرت به آنها هم استناد میکردهاند. نکته اصلی این است که ایشان در گفتگو با صاحبان هر مکتبی به متون و مطالب مورد قبول آنها استناد کردهاند.
اجتهاد: یکی از مسائل مهم در گفتوگو و مناظره، اخلاق مناظره است که معمولاً چون رعایت نمیشود، با شنیدن کلمۀ مناظره، صحنهای از بگومگو و مشاجره به ذهن متبادر میشود. امامرضا(ع) این اخلاق را چگونه بهنمایش میگذاشتند؟
یثربی: بازهم عرض میکنم که چون دین اسلام، عقلانی است در این گونه موارد هم پیشنهادهایی ارائه میکند که تمام عقلای دنیا میتوانند آنها را بفهمند و بپذیرند. اسلام دعوت میکند طرفین گفتگو از حمله و هجوم، فحش و ناسزاگویی پرهیز کنند و حکمت و موعظه را به کار ببرند، با عقل و منطق حرف بزنند، با خیرخواهی پیش بروند و اگر مجادلهای صورت میگیرد، تندی و پرخاش در کار نباشد و طرفین حتی الامکان از تحمل برخوردار باشند. طبیعتا امامرضا(ع) که اسلام مجسم بودند، تمامی این موارد را کاملا رعایت میکردند. طرفهای مناظره هم به خاطر ملاحظات سیاسی و برای حفظ موقعیت خود از بروز واکنشهای تند خودداری میکردند. خوب است ما هم در مناظرات امروز این آداب را رعایت کنیم و با برخی تمهیدات از قبیل روشن کردن مبانی در ابتدای مناظره و مکتوب کردن بحثها به پربارتر شدن مناظرات کمک کنیم. و از آن بهتر این که فضای نقد را در جامعه رواج دهیم، به طوری که با انتشار هر کتاب، ده نقد برای آن منتشر شود و برای هر نظریه دهها نقد ارائه شود تا هم نظریه پردازان و نویسندگان با احتیاط بیشتری به بیان عقاید خود بپردازند و هم این عقاید در کوره نقد پخته تر شوند.
اجتهاد: حضرت امامرضا(ع) در مناظرهها از چه تاکتیکهایی استفاده میکردند؟
یثربی: البته کلمه تاکتیک را شاید بهتر باشد در مورد ایشان به کار نبریم، چون این کلمه امروزه بیشتر بار منفی دارد. به نظر من مهم ترین عنصر موثر در مناظرات معصومان(ع)، شخصیت خودشان بود. لبخند، نگاههای مهربانانه و آن دلسوزی که از تمام وجود معصومان، نمایان است، عالی ترین تاکتیکهایی بود که پشتوانه ادعاها و استدلالات آنها قرار میگرفت. اگر حرفی از روی غرض ورزی و مسائل سیاسی زده شود، طرف مناظره به خوبی آن را تشخیص میدهد. ولی اگر واقعا ببیند، طرف مقابل دوست دارد حق روشن شود و دلسوزانه میخواهد حریفش در گمراهی نماند، این خیلی مهم و تأثیرگذار است.
امامرضا(ع) پیش و بیش از آن که با گفتار بر طرف مقابل اثر بگذارند، با رفتارشان او را مجذوب میکردند. نمونه این جاذبه شخصیتی را در وجود پیامبر اکرم صلی ا…علیه و آله هم به وفور سراغ داریم. بی مناسبت نیست که همزمان با سال مزین به نام آن بزرگوار به نمونههایی از این برخوردهای پرجاذبه اشاره کنم که آن را در کتاب جدید خود با عنوان «محمد(ص)، پیام آور صلح و اندیشه» نقل کردهام. یک نمونه این عظمت شخصیتی، طلب مغفرت آن حضرت برای کفار است. این نه به اندازه یک کوه، بلکه به اندازه کره زمین بر وجدان انسانها سنگینی میکند. این دل مهربان برای هدایت دشمنان خودش دعا نمیکند، بلکه بالاتر از آن، از خدا میخواهد آنها را هم ببخشد. ببینید چه زیبایی و عظمتی در این پیامبر نازنین وجود دارد. قضیه دوم در جریان فتح مکه است. پیامبر(ص) پس ازفتح مکه، ۱۷ نفر از مشرکان، از جمله قاتل حمزه(ع)، را نام برد و فرمود حتی اگر دیدید به پرده کعبه آویخته شده اند، آنها را بکشید. از این عده، ۱۴ نفر خود را به ایشان رساندند و عذرخواهی کردند و پیامبر(ص) هم آنها را بخشیدند. یکی از این افراد در ابتدا از معرکه گریخته بود. یکی از بستگانش، عفو پیامبر(ص) را به او خبر داد و او را برای عذرخواهی به محضر ایشان آورد. این مشرک باز هم در شأن خود نمیدید که از پیامبر(ص) طلب بخشش کند و چنین گفت: «این خویش من چنین گمان کرده است که مرا بخشیدهای.» حضرت حرف او را تایید کردند. مرد باز با غرور تمام گفت: «باید دو ماه به من مهلت بدهی تا درباره تصمیم تو فکر کنم». پیامبر(ص) لبخندی زدند و چهار ماه مهلت دادند. در قرآن آمده است که «یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه» یعنی پیامبر(ص) مشرکان را اول تزکیه میکند و بعد قرآن و حکمت میآموزد. مفسران و علمای ما از این آیه چنین فهمیدهاند که تزکیه بر تعلیم برتری دارد. یعنی باید هدف آموزش و پرورش، تربیت نفوس باشد.
اما من از آیه فوق این نکته را میفهمم که پیامبر(ص) با شخصیت و برخورد مناسب خود طرف را زنده و آماده دریافت پیام وحی میکرد و بعد از آن وحی را میخواند. وگرنه طرف اگر هنوز گوش لایق وحی پیدا نکرده باشد، چیزی گیرش نمیآید. این تأثیرگذاری پیش از خواندن وحی، با شخصیت آن حضرت صورت میگرفت. یعنی هنوز حرف نزده رفتار، شخصیت، دلسوزی و مهربانی از سراپای وجودش سرازیر میشد و طرف را زنده میکرد. مهم ترین عنصر در مناظرات امامرضا(ع) هم همین بود که بیش از هرچیز، شخصیت ایشان طرف مقابل را تسخیر میکرد. من معتقدم «یزکیهم» درس بزرگی است. ما باید اول بتوانیم روی طرف مقابلمان اثر بگذاریم و بعد حرفهایمان را بزنیم. این در عرفان اسلامی هم بهعنوان یک اصل مطرح است که هر استادی که دیدارش تو را تحت تأثیر قرار نداد، گفتارش هم در تو اثر نخواهد کرد. و در اصطلاح ادبیات ما، «ساقی» از «می» مهم تر است. آن مستی را که نگاه ساقی میدهد، جام باده نمیتواند بدهد.