labelاندیشوران فقهی, تاریخ فقه و فقهاء, حکومت و قانون
commentبدون دیدگاه

پایه‌های فقه و کلام باید تقویت شود/ اکثر مخالفین فلسفه انقلابی بودند/ مرحوم میرزا مهدی با طرح نظریه ولایت مطلقه‌ی فقیه از انقلاب حمایت کرد

رئیس انجمن کلام حوزه علمیه گفت: اگر ما نتوانیم مشکل بانک و ربا را حل کنیم، انقلاب ما شکست می‌خورد. بنابراین ما چاره‌ای جز تقویت فقه و کلام و پایه‌های آن‌ها که قرآن، حدیث و البته عقل است، نداریم؛ لذا این‌ها در راستای تقویت حوزه‌ی انقلابی است.

رئیس انجمن کلام حوزه علمیه گفت: اگر ما نتوانیم مشکل بانک و ربا را حل کنیم، انقلاب ما شکست می‌خورد. بنابراین ما چاره‌ای جز تقویت فقه و کلام و پایه‌های آن‌ها که قرآن، حدیث و البته عقل است، نداریم؛ لذا این‌ها در راستای تقویت حوزه‌ی انقلابی است.

به گزارش شبکه اجتهاد، حجت‌الاسلام رضا برنجکار دکتری فلسفه غرب خوانده است؛ اما از طرفداران کلام اسلامی و منتقدین فلسفه و عرفان است. خودش می‌گوید با هر فلسفه‌ای مخالف نیست؛ بلکه منتقد فلسفه صدرایی است. برنجکار همچنین رئیس انجمن کلام حوزه علمیه قم و عضو هیأت علمی پردیس فارابی دانشگاه تهران است و در حوزه و دانشگاه دغدغه‌های پژوهشی حول کلام و معارف اسلامی را دنبال می‌کند. مباحثات با او گفتگویی داشته است که در ادامه برش‌هایی از آن تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ انقلاب شروع شد و در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به سرانجام رسید. در این ۱۵ سال، امام سخنرانی‌های فراون دارند؛ شما ببینید که امام از ابتدای شروع نهضت تا پیروزی، کلمه‌ای از فلسفه صحبت کرده‌اند؟ تمام صحبت‌های امام، اسلام است؛ مردم به داد اسلام برسید؛ مردم اسلام از دست رفت و…. اتفاقاً به همین دلیل، امام در انقلاب موفق شد؛ چون براساس اسلام صحبت کرد؛ و الا اگر امام می‌گفت مردم فلسفه‌ی ملاصدرا در خطر است؛ مردم اصالت با وجود است و… هیچ‌کس به سراغ امام نمی‌رفت.

امام بر اساس نظریه‌ی فقهی ولایت فقیه و شأنی که برای فقیه قائل بود انقلاب کرد و بر این اساس به مردم گفت انقلاب کنید؛ مردم هم مشارکت کردند. مردم جانشان را برای انقلاب و پس از آن در جنگ دادند. الآن هم در سوریه، عراق و مبارزه با تکفیری‌ها جانشان را می‌دهند. هیچ‌کس نمی‌گوید من برای ملاصدرا می‌روم جانم را می‌دهم؛ هیچ‌کس فرزندش را برای ملاصدرا نمی‌دهد؛ همه برای اسلام است.

اکثر مخالفین فلسفه انقلابی بودند

جالب است از بزرگانی که پشت سر امام قرار گرفتند، تعداد آن‌هایی که با فلسفه مخالف بودند بیشتر از افرادی بود که به فلسفه معروف بودند. برخی استادان فلسفه در حوزه و دانشگاه پیش از انقلاب با انجمن شاهنشاهی فرح همکاری می‌کردند. برخی آن‌جا استاد بودند و کتاب‌هایشان تدریس می‌شد. در مقابل این‌ها افرادی بودند مانند شیخ مجتبی قزوینی (استاد مقام معظم رهبری)؛ سال ۴۲ که انقلاب شروع شد، تعدادی از علمای مشهد را به قم آورد و با امام بیعت کردند. البته ایشان ظاهراً‌ پس از این قضیه ۴ سال زنده بود؛ اما در همین ۴ سال برای انقلاب فعالیت می‌کرد. شاگردان ایشان مانند شیخ جواد تهرانی و آیت‌الله مروارید نیز از سردمداران انقلاب بودند؛ مقام معظم رهبری، شهید‌‌هاشمی‌نژاد، مرحوم آیت‌الله طبسی و… این‌ علما و بزرگان مشهد که اطلاعیه‌های انقلاب با امضای این‌ها صادر می‌شد و در جلوی راهپمایی‌ها شرکت می‌کردند، همه شاگردان شیخ مجتبی قزوینی بودند که یا با فلسفه مشکل داشتند و یا لااقل کاری به فلسفه نداشتند. به هرحال این‌ها بودند که انقلاب کردند.

من نمی‌خواهم افراد مقابل‌ را نام ببرم؛ حقایق برای برخی تلخ است؛ اما در همان زمان افرادی که به‌عنوان استادان فلسفه در مشهد و قم بودند، هیچ‌کدام حاضر به همکاری با انقلاب نشدند؛ حتی یک اطلاعیه به نفع انقلاب ندادند. آیت‌الله سعیدی که اولین شهید انقلاب است پدر امام جمعه‌ی فعلی قم به شدت ضد فلسفه بود. او یکی از فعالان اطراف آیت‌الله بروجردی بود که معتقد بود باید درس فلسفه تعطیل شود؛ در حالی که اولین شهید انقلاب است. البته این یک اصل کلی نیست که تمام مخالفین فلسفه انقلابی بودند؛ در انقلاب طرفداران فلسفه هم بوده‌اند. درمجموع، موافق یا مخالف فلسفه‌ی ملاصدرا بودن در انقلاب ما نقشی نداشته است. برخی از علما هم مخالف بودند و مخالف‌بودن آن‌ها ربطی به فلسفه نداشت.

اگر نامی از فلسفه‌ی ملاصدرا برده می‌شد، انقلاب قطعاً پیروز نمی‌شد

نقل شده که آیت‌الله حکیم می‌گفتند اصلاً مردم سراغ ما نمی‌آیند؛ اگر هم انقلاب کنیم موفق نمی‌شویم؛ یعنی تفکرشان این بود که اصلاً شدنی نیست و یا اصلاً قبول نداشتند. به هرحال این فکرها هم بوده است. اما در بین افرادی که معتقد بودند ولایت فقیه و حکومت دینی امکان دارد و مردم هم می‌آیند، هم مخالفین فلسفه بوده‌اند و هم موافقین فلسفه؛ در طیف مقابل هم وضع به همین صورت بود. در انقلاب هم مطلقاً نامی از فلسفه‌ی ملاصدرا و… برده نشده است؛ که اگر بود قطعاً پیروز نمی‌شد. تنها اسلام و تفکر انقلابی بود. بنابراین ما نمی‌توانیم انقلاب را به نفع فلسفه‌ی ملاصدرا مصادره کنیم.

مکتب تفکیک با انجمن حجتیه تفاوت دارد؛ مکتب تفکیک یعنی مرحوم میرزا مهدی اصفهانی و شاگردانش. خود مرحوم میرزا مهدی اصفهانی که انقلاب را درک نکرد؛ اما نظریه‌ی ولایت مطلقه‌ی فقیه را قبول دارد و در آثارش نیز بیان کرده که فقیه جامع الشرائط همان ولایت معصوم را به همان اطلاق دارد. این چیزی است که خیلی از فقها آن را قبول ندارند؛ یا این‌که ولایت فقیه را قبول دارند؛ اما ولایت مطلقه‌ی فقیه را قبول ندارند. مرحوم میرزا مهدی اصفهانی ولایت مطلقه را قبول دارد و تصریح هم می‌کند که همان ولایت اهل بیت است؛ حتی معتقد است اگر در زمان خود ائمه هم فقیهی بتواند آن طرف دنیا حکومت تشکیل بدهد و با امام ارتباطی نداشته باشد، خودش رأساً می‌تواند حکومت تشکیل بدهد؛ و باز معتقد است که در زمان غیبت ممکن است ده فقیه در ده کشور بتوانند این کار را انجام دهند.

مرحوم میرزا مهدی با طرح نظریه ولایت مطلقه‌ی فقیه از انقلاب حمایت کرد

بنابراین خود مرحوم میرزا مهدی با این که انقلاب را درک نکرد اما از لحاظ نظری با طرح نظریه‌ی ولایت فقیه و بلکه ولایت مطلقه‌ی فقیه از انقلاب حمایت کرده است. اما در طیف شاگردانش عده‌ای موافق بودند؛ مانند شیخ مجتبی قزوینی که برجسته‌ترین شاگرد اوست و شاگردان شیخ مجتبی مانند مقام معظم رهبری، مرحوم واعظ طبسی، شهید‌هاشمی‌نژاد و…. عده‌ای هم مانند رئیس انجمن حجتیه با انقلاب نبودند. پس نمی‌توانیم صرفاً با توجه به مخالف یا موافق بودن یکی از شاگردان ایشان، ارتباط انقلاب را با مکتب تفکیک تحلیل کنیم؛ یکی از شاگردان ایشان مخالف انقلاب و در عوض چند نفر موافق انقلاب هستند. اتفاقاً مکتب تفکیک از اساس موافق انقلاب است؛ چون رهبر آن ولایت مطلقه را قبول دارد؛ اکثر شاگردان هم موافق هستند؛ حالا این‌ که یکی دو نفر قبول نداشته باشند یا بی‌تفاوت باشند را نمی‌شود پای مکتب تفکیک گذاشت. بله؛ انجمن حجتیه فرق می‌کند و موضوع خاصی است؛ یکی از شاگردان مرحوم میرزا این کار را کرده و به عهده‌ی همان شخص هم هست؛ نه به‌عهده مکتب تفکیک؛ نمی‌شود آن را به حساب مکتب تفکیک گذاشت. مقام معظم رهبری شاگرد شیخ مجتبی قزوینی بوده و خود شیخ مجتبی قزوینی آن زمان به یک معنا مهم‌ترین فرد در حوزه‌ی مشهد بوده است.

من در چندین جلسه‌ی مقام معظم رهبری در سفر به قم حضور داشتم؛ یک جلسه عمومی در حرم و یک جلسه مختص طلاب داشتند که در زیرزمین مدرسه‌ی فیضیه بود. آن‌طور که خاطرم هست، یکی از نکاتی که ایشان گفتند همان بحث حوزه‌ی انقلابی و ارتباط آن با حکومت بود. نکته‌ی دیگر فکر می‌کنم آخرین نکته‌ای بود که فرمودندد این بود که «عزیزان؛ حوزه تنها فقه نیست؛ فقه خیلی لازم است؛ نیازهای فقهی جدید مهم هستند؛ اما در کنار فقه که به مسائل عملی می‌پردازد، ما فلسفه هم لازم داریم تا به شبهات پاسخ دهیم». ایشان در ادامه گاهی از فلسفه و گاهی از کلام یاد می‌کردند؛ من این را کاملاً خاطرم هست. منظور ایشان از فلسفه یا کلام، دانش اعتقادات در برابر فقه است. فرمایش ایشان از چند جهت درست و کاملاً متین است. اسلام سه جنبه دارد: اعتقادات، اعمال و اخلاق. این معنا ندارد که ما مدام صرفاً راجع به عمل صحبت کنیم؛ پس اعتقادات و شبهات چه می‌شوند؟ دانشی که در اسلام متکفّل اعتقادات است، کلام است. البته متکلم ازز باحث فلسفی استفاده می‌کند. خواجه نصیر‌ طوسی در کتاب تجرید، شش مقصد دارد که دو مقصد از آن مباحث فلسفی است و همان بحث‌های فلسفی را آورده است. پس هم فلسفه است و هم کلام. پس فرمایش ایشان این است که تنها بحث اعمال نیست؛ اعتقادات هم هست؛ در اعتقادات هم هردوی فلسفه و کلام مورد نیاز است؛ اما دانش اصلی کلام است؛ ما در کلام از فلسفه هم استفاده می‌کنیم.

بنابراین فرمایش مقام معظم رهبری، فرمایشی صحیح و ضروری است؛ پایه‌ی اسلام، اصول دین است؛ بعد فروع دین که فقه به آن می‌پردازد. بنابراین فرمایش ایشان آن‌گونه که من خاطرم هستت این بود که فقه کافی نیست؛ به همین علت گاهی فلسفه و گاهی کلام می‌گفتند و کاملاً درست است.

ما با ترویج حدیث‌گرایی باید عقلی‌گرایی را ترویج دهیم

بسیاری از بحث‌های روایی، تعبّد‌ی نیستند؛ بلکه عصاره‌ی عقل و بیان عقلی‌اند. ما با ترویج حدیث‌گرایی باید عقلی‌گرایی را ترویج دهیم؛ هنگامی که ما کتاب اصول کافی را ترویج می‌کنیم، یعنی کتاب العقل را ترویج می‌کنیم.

دانش‌های عقلی هردوی فلسفه و کلامم نسبت به فقه وضعیت خوبی ندارند؛ در بین فلسفه و کلام هم، کلام وضعیت خوبی ندارد. انتظار ما این است که همان مقدار توجهی که به فقه می‌کنیم، به کلام هم داشته باشیم. فلسفه دانشی است که از بیرون آمده است و ما از مطالب خوب آن استفاده می‌کنیم و البته آن را رشد هم می‌دهیم و مکتب‌های فلسفی جدیدی هم تأسیس می‌کنیم و هیچ اشکالی هم ندارد؛ اما کلام دانش اصلی است و از فلسفه هم استفاده می‌کند.

ما معتقدیم دانش کلام باید در حوزه جایگاه اول را داشته باشد؛ در حالی که ندارد و جنبی است. سال گذشته در حوزه ششصد درس خارج فقه و اصول بود، دروس‌ سطح (رسائل، مکاسب، کفایه و…) که حدوداً چند هزار بود؛ در حالی که شاید پنجاه درس فلسفه داشتیم و در کلام هم حدود پنج تا ده درس! این درس‌ها برای طلبه‌ها درس‌های جنبی محسوب می‌شوند؛ با آن‌که جنبی نیستند.

اگر ما علوم انسانی اسلامی را تولید نکنیم، در درازمدت نمی‌توانیم تمدن اسلامی را درست کنیم. مثلاً اقتصاد اسلامی؛ به‌معنای اقتصادی که بر پایه‌ی قرآن و حدیث است. اگر ما نتوانیم مشکل بانک و ربا را حل کنیم، انقلاب ما شکست می‌خورد. بنابراین ما چاره‌ای جز تقویت فقه و کلام و پایه‌های آن‌ها که قرآن، حدیث و البته عقل است، نداریم. لذا این‌ها در راستای تقویت حوزه‌ی انقلابی است.

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست