اخباری که در موضوع طب وارد شده عمدتاً فاقد سند است/ مدعیان طب اسلامی، مسئول سست‌شدن ایمان شفانیافتگان هستند

اخباری که در موضوع طب وارد شده است و طبق بعضی تحقیقات با حذف مکرّرات به حدود شش هزار حدیث می‌رسد، عمدتاً فاقد سند است و به تعبیر علماء به‌ صورت مرسل نقل‌ شده است/ این نوع تفکر که هر چه در زندگی اهل‌بیت راه داشته و مورداستفاده‌ و توصیه آنان بوده، همان اسلامی است و باید معیار دین و دنیای مسلمین قرار بگیرد، بسیار خطرناک است. منطق دواعش روزگار ما هم از همین سنخ بود!

به گزارش شبکه اجتهاد، یکی از بحث‌های جنجالی و اختلافی که در جامعه وجود دارد، مقوله طب اسلامی است. چند سالی است که برخی با این ادعا که دین اسلام یک مکتب طبی خاص را ارائه کرده، پا به میدان گذاشته و به‌ تحقیر و تخطئه‌ پزشکی روز می‌پردازند. عده‌ای نیز این مکتب تازه تأسیس را مورد نقد و انتقاد قرارداده و آن را فاقد هیچ‌گونه استنادی به اسلام می‌دانند. در این خصوص نظر حجت‌الاسلام‌ سید محمدصادق علم الهدی، از مدرسین سطوح عالی و خارج حوزه‌ علمیه قم است را جویا شدیم. علم‌الهدی علاوه بر تسلط بر فقه و اصول، در رابطه با طب اسلامی نیز پژوهش‌هایی داشته است.

آیا اسلام نظریات خاص و گسترده‌ای در طب دارد تا بتوان از آن با عنوان «طب اسلامی» یادکرد؟

علم‌الهدی: در این مورد باید عرض کنم که اساساً هدف شریعت، تأسیس یک نظام طبی متفاوت با نظامات پزشکی عقلائی نیست. نه به حکم عقل چنین وظیفه‌ای متوجّه شارع است و نه بنا بر نقل، شریعت چنین امری را بر عهده گرفته است؛ از این رو وجود طب متفاوتی که مؤسس آن اسلام یا ائمه‌ مسلمین باشند و بخواهد راهکارهای ممتازی نسبت به روش‌های درمانی عقلائی رایج در هر زمان ارائه کند، قابل‌اثبات نیست.

به همین جهت، در سیره متشرعه نیز عملاً چیزی به نام «طب اسلامی»، وجود نداشته است. در دوران نبی اکرم و ائمه اطهار علیهم‌السلام، اطبائی در جامعه اسلامی به طبابت مشغول بودند که یا اصلاً مسلمان نبوده که یهودی‌ یا نصرانی بودند و یا در ایران و هند و یونان تحصیل طب کرده بودند، به‌ عنوان نمونه، در ایران ساسانی شهر مهمی بود به نام «جندی شاپور» که در موضوع طب مرکزیت داشت و فارغ‌التحصیلان آن در تمام دنیا و از جمله در بلاد اسلامی به طبابت مشغول بودند. اینان مورد مراجعه‌ مسلمین و اصحاب بودند، بدون آنکه مورد منع و ردع اهل‌بیت علیهم‌السلام واقع شود. بلکه بر حسب برخی از نقل‌ها، به نظر می‌رسد خود اهل‌بیت نیز ابایی از مراجعه به همین اطباء و ترتیب اثر به دستورات طبی آنان نداشتند.

هیچ‌کدام از بزرگان علمای ما نیز، با همه‌ اهتمامی که نسبت به معارف اهل‌بیت و تدوین و تحقیق پیرامون اخبار آنان داشته‌اند، مدعی وجود طبی در اسلام که مسلمین را از سایر روش‌های طبی بی‌نیاز کند، نبوده‌اند.

البته لازم است عرض کنم که موضوع سخن، طب سنّتی نیست، بلکه طبّی است که با پسوند «اسلامی» مطرح‌ شده و روش خود را نه تجربه که استنباط قواعد طبی از اخبار و احادیث بر پایه‌ روش‌های اجتهادی عنوان می‌کند و با این ادعا که اسلام طب متمایزی را عرضه کرده است، نسبت به طب کلاسیک و روش‌های دیگر طبابت، نگاه سلبی را ترویج می‌دهد.

بله این احتمال هست که برخی از گزاره‌ نخستین طبی از سوی انبیاء الهی به بشر تعلیم شده است اما دلیلی ندارد که ما تعلیمات آنان را در تقابل با تحقیقات طبی بشر قرار دهیم و معتقد به یک طب مستقل توقیفی شویم که تنها به اخبار انبیاء و اولیاء قابل‌ دستیابی است. وظیفه‌ ذاتی دین، هدایت بشر به سمت کمالات اخلاقی و سعادت اخروی است و این قبیل امور در حقیقت به خرد انسان‌ها واگذار شده است که بر مبنای تأملات عقلانی و تجربیات بشری راه‌های درمان خود را بیابند.

با توجه به ضعف سندی عموم روایات طبی، آیا می‌توان آن‌ها را دلیل بر گزاره‌ای طبی دانست؟

علم‌الهدی: بله اخباری که در موضوع طب وارد شده است و طبق بعضی تحقیقات با حذف مکرّرات به حدود شش هزار حدیث می‌رسد، عمدتاً فاقد سند است و به تعبیر علماء به‌ صورت مرسل نقل‌ شده است. بخش معتنابهی از روایات طبّی دارای سند هم از نگاه فقهی، فاقد سند معتبر محسوب می‌شود؛ یعنی خبر صحیح یا حتی موثّق، به‌ حساب نمی‌آید. اخبار معتبر باقی‌ مانده هم نه از حیث تعداد و نه از حیث محتوی، اصلاً در حدی نیست که بخواهیم بر اساس آن‌ها مدّعی وجود یک طب مستقل و ممتاز شویم و خود را بی‌نیاز از سایر روش‌های درمانی بدانیم.

با توجه به نبود طب جدید در زمان معصومین، آیا می‌توان ایشان را مخالف طب جدید دانست؟

علم‌الهدی: مسلماً چنین استدلالی صحیح نیست. اصلاً در زمان معصومین، زمینه‌ انجام مداوای پزشکی به سبک امروز فراهم نبوده است. حتی تا پنجاه یا صد سال قبل هم بسیاری از راهکارها و روش‌های درمانی امروز امکان اجرا نداشته است. طب امروز نیازمند به تجهیزات و دانش‌های پیشرفته است. با ابزارهای سطحی پزشکی آن زمان که نهایت به چاقو و پنبه و گیره و برخی گیاهان دارویی ختم می‌شد، چطور ممکن بود اهل‌بیت (ع) روش‌های درمانی امروز را توصیه کنند؟

اصلاً این نوع تفکر که هر چه در زندگی اهل‌بیت راه داشته و مورد استفاده‌ و توصیه آنان بوده،

همان اسلامی است و باید معیار دین و دنیای مسلمین قرار بگیرد، بسیار خطرناک است. منطقِ دواعش روزگار ما هم از همین سنخ بود!

آیا مثلاً می‌توانیم بگوییم که چون در مورد صنعت حمل‌ونقل، اهل‌بیت روایات و دستوراتی دارند که مربوط به حمل با شتر و اسب و قاطر است، پس سیستم حمل‌ونقل اسلامی منحصر به استفاده از حیوانات است و به کار بردن ماشین‌آلات به‌ روز حمل‌ونقل خلاف اسلام و سیره‌ی معصومین است؟!

تحرکات اخیر مدعیان طب اسلامی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

علم‌الهدی: من کاری با نیت و شخصیت فرد یا جریانی که در سال‌های اخیر با سروصدا و استفاده از عناوین و القاب خاص، سعی در ترویج طب مورد نظر خود را دارند و جمعی از طلاب جوان ما را هم مجذوب خود کرده‌اند، ندارم.

بلکه با حفظ احترام اشخاص، عرض می‌کنم که این برداشتی سطحی و متمایل به مسلک اخباری است که ادعا کنیم ما بر پایه قواعد اجتهادی، اخبار و روایات طبی را بررسی می‌کنیم و به همان شکلی که یک فقیه به حکم شرعی کلی دسترسی پیدا می‌کند، ما هم حکم کلی طبی استنباط می‌کنیم! این مدعا هم از نگاه کبروی و هم از نگاه صغروی کاملاً مخدوش است.

اما از نگاه کبروی، اساساً روش‌های اجتهادی موجود در فقه اسلامی به کار استنباط احکام علوم غیر تعبّدی نمی‌آید. این را حقیر بارها در مصاحبه‌های مختلف عرض کرده‌ام که اگر به دنبال آثار تکوینی و وضعی هستید، نمی‌توانید به ادله و حجج تعذیری و تنجیزی اکتفا کنید. چون این ادله، فقط در قیاس با عذاب و عقاب اخروی می‌توانند مُثبتیت داشته باشند، نه نسبت به گزاره‌هایی که مکلفین در موردش به دنبال اثر دنیوی و وضعی هستند. چون غایت آنچه ما در علم اصول به‌ عنوان ابزار استنباط فقه به دست می‌آوریم این است که فلان خبر حجت است؛ یعنی یا منجّز است به این معنا که اگر مفاد آن تکلیف شرعی باشد و مکلف با آن مخالفت کند، مستحق عقاب اخروی است و یا معذر است به این معنا که اگر خبر نافی تکلیف واقعی بود و مکلف به استناد آن، با واقع مخالفت کرد، مستحق عقاب اخروی نیست. لذا حجج فقهی ربطی به وادی وضعیات و تکوینیات ندارد و هیچ تضمینی در قبال موضوعات این‌چنینی ندارد و هیچ فقیهی هم در طول تاریخ فقاهت چنین ادعایی نکرده است.

لذا اگر بر فرض یک خبر صحیح هم در موضوع طب پیدا کنید که حاوی این نکته باشد که فلان گیاه برای فلان مرض خوب است، حجیت تعبدی آن خبر، هیچ‌گونه تضمینی در باب خوب شدن مؤمنین با استعمال این دارو نمی‌دهد. حتی حجیت یک اماره به معنای مُجزی بودن آن در عرصه‌ عمل فقهی هم نیست، یعنی اگر مثلاً کسی بر اساس یک حجت عمل کرد، به این معنی نیست که در فقه، عمل او مجزی محسوب شود و در صورت کشف خلاف، اعاده یا قضا بر وی وجوب نباشد. پس وقتی در خود فقه حجت بودن یک اماره حتی نسبت به اعاده و قضای عمل فقهی نمی‌تواند تضمینی بدهد، چگونه می‌تواند راجع به آثار تکوینی مفاد و مؤدّای خود تضمین بدهد؟!

یا مثلاً بخشی از قواعد اجتهادی، اصول لفظیه هستند، حال آیا شما می‌توانید بر اساس اطلاق حدیثی که می‌گوید: «اگر فلان گیاه را بخورد، سردرد خوب می‌شود»، تجویز کنید که درمان سردرد در اسلام، خوردن فلان گیاه است؟ آیا تمسک به این اطلاق، عقلایی است؟

یکی از قواعد پایه در استنباط احکام شرعی، «قاعده اشتراک احکام» است که می‌گوید احکام شریعت بین زن و مرد و عالم و جاهل و مردم این عصر و آن عصر و این منطقه و آن منطقه و حتی بین مسلم و کافر مشترک است. این قاعده در حوزه احکام شرعی تعبّدی، معقول و قابل دفاع است و از این رو، فقها از قضایای شخصیه موجود در روایات، احکام شرعی کلی را استنباط می‌کنند؛ اما آیا معقول است کسی به استناد قاعده اشتراک یک دستور طبی که امام علیه‌السلام به بیمار خاص توصیه کرده‌اند را برای همه‌ مردم و به شکل عام توصیه کند؟! تجویزهای طبی بسته به شخص و سن و مزاج و محیط و تغذیه متفاوت‌اند. کدام عاقلی به این گستردگی می‌تواند قاعده‌ کلی طبی تجویز کند؟ اصلاً طب، چنین قواعد فراگیری را برنمی‌تابد.

و حال‌آنکه اکثر اخبار طبی موجود، حاوی قضایای شخصیه‌اند و در مواردی که کلی به نظر می‌رسند، جزو قضایای خارجیه محسوب می‌شوند که ناظر به زمان و مکان خاصی هستند.

اگر امام (ع) به مردم زمان خود توصیه به خوردن نمک می‌کرده‌اند، شاید ازاین‌جهت بوده است که در سبد غذایی مردم آن زمان که معمولاً از مأکولات خام و طبیعی و تازه تشکیل می‌شد، نمک سهم کمی داشته است و از این رو توصیه‌ امام کاملاً درست و بجا بوده است، اما آیا بدون در نظر گرفتن شرایط اقلیمی و فرهنگ غذایی مردم آن روزگار، می‌توانیم در همه‌ زمان‌ها و مکان‌ها و از جمله در این دوران که وعده‌ها و میان وعده‌ها انباشته از غذاها و مخلّفات و تنقّلات نمکین است، به مؤمنین توصیه کنیم که از خوردن نمک پرهیز نکنند و همیشه قبل و بعد از غذا نمک بخورند و حتی کسانی را که مورد منع پزشکی قرار گرفته‌اند، تشویق کنیم که دستور پزشک را ندیده بگیرند و به‌عنوان دستور اسلامی به مصرف نمک روی بیاورند؟! آیا واقعاً حجت شرعی برای این کار داریم؟!

 بنابراین برفرض هم که از روش‌های کاملاً اجتهادی در تمییز اخبار صحیح از سقیم و تجمیع بین آن‌ها استفاده شود، بازهم از آنجا که این شیوه هیچ‌گونه کارکرد و کاربردی در حوزه‌ تکوینیات و آثار این دنیایی ندارد، روشی فشل و نارسا است.

بگذارید مطلب را در قالب مثالی بیشتر توضیح بدهم. نزد فقهای ما، یکی از امارات قطعی الحجیه در موضوعات، «بینه‌ شرعی» به معنای شهادت دو عادل است. لذا اگر دو شاهد عادل شهادت دادند این غذایی که پیش روی شماست، سمّی نیست، شما بدون تردید از نظر شرع مُجازید آن را میل کنید؛ اما آیا واقعاً این بدان معناست که اگر غذای مزبور واقعاً سمی بود، مسموم نمی‌شوید؟ کدام فقیهی ادعا کرده که حجیت شرعی بیّنه به شما چنین تضمینی را می‌دهد؟ یا مثلاً اگر دو شاهد عادل شهادت دادند که این مایعی که در برابر شما است، شراب نیست که سرکه است و شما هم بنوشید و بعد نگو که شراب است. آیا مست نمی‌شوید؟ کدام فقیهی ادعا کرده که به جهت آنکه حجت شرعی بر عدم مُسکریت این مایع قائم شده، هیچ‌گونه اسکاری بعد از خوردن آن به وجود نمی‌آید؟ نهایت مطلبی که فقها می‌گویند این است که روز قیامت، بابت این مرضی که به سبب خوردن غذای سمی یا این سکری که به‌ واسطه‌ شرب خمر برای شما حاصل‌ شده، چون به استناد حجت شرعی بوده، مورد عقاب شارع نیستید، همین و بس. اصلاً چیزی بیش از این نمی‌توان از یک بینه‌ شرعی توقّع داشت.

به‌بیان‌دیگر: این امارات و اصولی که در فقه ما معتبر تلقی می‌شود، به کار اثبات حکم ظاهری می‌آیند و حال‌ آنکه ما در طب به دنبال آثار واقعی هستیم. واقعاً ادعای سست و عجیبی است که کسی بخواهد بر پایه‌ فقاهت، مدّعی طبابت شود!

اما از حیث صغروی، واقعیت این است که آن دسته از اخبار طبی که از حیث سند و دلالت معتبر باشند، به‌ قدری کم هستند که نمی‌توان بر اساس آن، مدعی یک نظام طبی مستقل شد که مردم با وجود آن بی‌نیاز از طب عقلائی و کلاسیک روز شوند. اصلاً همین بُخور مریم که بعضی از این‌ها مرتب توصیه و پیاده می‌کنند، سند معتبرش کجاست؟ یا داروی جامع یا داروی شافیه و …

به‌عنوان نمونه، بد نیست نگاهی به کتاب «طب الائمه (ع)» منسوب به حسین و عبدالله پسران بسطام بن شاپور نیشابوری بیندازیم که شاید هم به جهت قدمتی که دارد و هم به جهت تقیّدی که مصنّفان در نقل اسناد روایات داشته‌اند، در قیاس با سایر کتب و اخبار طبی، مهم‌ترین کتاب در این موضوع محسوب می‌شود.

از حیث سند که هیچ توثیقی راجع به مؤلفان آن نرسیده و نجاشی با آنکه نام آن دو را می‌برد، تنها به تمجیدی از کتاب آنان بسنده می‌کند. از حیث دلالت هم بسیاری از اخبار این کتاب مبتلا به ضعف هستند، مثلاً نقل می‌کند: کسی به امام باقر (ع) مراجعه کرد و از درد شقیقه شکایت کرد و امام فرمودند که فلان چیز را بخور! دیگری از درد دهان شکایت کرد و حضرت گفتند فلان کار را انجام بده! آیا می‌شود از این روایات، یک قاعده‌ کلی برای هر درد شقیقه یا هر درد دهانی به دست آورد؟! این‌ها به‌ قول‌ معروف «قضیه فی واقعه» بوده و قابل‌ تعمیم نیست. اصلاً کدام عاقلی یک دستور طبّی را در همه‌ زمان‌ها با همه‌ شرایط اقلیمی با هر سبد غذایی و به هر مزاجی توصیه می‌کند؟

گاهی شنیده‌ام که بعضی از این‌ها ادعا می‌کنند که مراجعه به طب اسلامی بر فرض که فایده‌ای نداشته باشد، ضرر هم ندارد. در این مورد دو نکته حائز اهمیت است:

یکی اینکه عوارض جانبی بعضی از داروهایی که این‌ها تجویز می‌کنند اصلاً احصاء نشده و مورد تحقیق قرار نگرفته است. بنده خود در مورد برخی از نسخه‌های اطبّای سنّتی و یا به‌ اصطلاح اسلامی، از نزدیک شاهد عوارض جانبی بوده‌ام. بله در پزشکی کلاسیک، تولیدکنندگان داروها موظف‌اند عوارض جانبی و احتمالی محصولات خود را بررسی کرده و به اطلاع مصرف‌کنندگان برسانند، اما در طب اسلامی و سنتی کسی نیست که این عوارض را فهرست کند؛ و روشن است که این بدان معنا نیست که عوارضی وجود ندارد. در کافی به سند معتبر از امام کاظم (ع) مروی است که «لیس من دواء الا و هو یهیّج داء»؛ هیچ دوائی نیست مگر اینکه مرضی را هم برانگیزاند.

دوم اینکه گاهی عمل به نسخه‌های آنان وقت طلایی درمان را از بیمار می‌گیرد و این در بیماری‌هایی که رسیدگی فوری می‌طلبد و تأخیر در روند درمان باعث می‌شود که بیماری صعب‌العلاج یا لاعلاج گردد، بسیار حائز اهمیت است. ما در مورد بعضی از مؤمنین شنیده‌ایم که به این اشخاص رجوع کرده‌اند و مدتی هم به تجویزهای آنان عمل کردند و فایده‌ای که نبرده‌اند هیچ، به جهت همین تأخیر، مرضی که به‌ راحتی قابل‌ کنترل یا علاج بود، لاعلاج شد!

متأسفانه این ذهنیت هم در بین مردم هست که اگر فرد مورد اعتمادی اظهار کرد به توصیه‌ فردی مرضش خوب شده، گمان می‌کنند که همه‌ نسخه‌های او شفابخش و درمانگر است! و حال‌آنکه شما پیرامون مبتذل‌ترین دعانویس‌ها و مدعیان فنون غریبه هم می‌بینید که همواره کسانی هستند که صادقانه شهادت دهند که ما پیش او رفتیم و فلان مشکلِ لاینحل ما حل شد! به‌هرحال شانس و تصادف را نباید ندیده گرفت و این‌طور نیست که هرکس هر توصیه‌ای بکند حتماً غلط خواهد بود، مهم این است که حتماً درست هم نخواهد بود.

این آفت را هم باید در نظر گرفت که ممکن است بیمارانی که با این نسخه‌ها ـ که به‌عنوان دستورات اسلام و اهل‌بیت (ع) تجویز می‌شوند ـ بهبود نیافته‌اند و بعضاً به عوارض سوئی مبتلا شده‌اند، نسبت به شریعت و اهل‌بیت (ع) به تشکیک بیافتند که مسئول این تردیدها و شک‌ها کسی نیست جز آنان که نسخه‌های خود را به‌ عنوان دستورات معجزه‌آسای اسلام و اهل‌بیت پیچیده‌اند.

شنیدم یکی از این آقایان مروّج طب اسلامی گفته بود: «نسخه‌های ما فقط روی کسی مؤثر است که با اعتقاد، آن را انجام دهد». در واقع او با این حرف دو نشان را هدف گرفته است، هم مفرّی برای خود فراهم آورده است که فردا اگر نسخه‌اش اثر نکرد، همین را بهانه کند و هم از تأثیر تلقین بهره‌برداری کرده است! متخصصین روانشناسی و پزشکی بر روی این مطلب تأکید دارند که باورهای انسان می‌تواند بر جسم او اثر بگذارند. تحقیقات علمی اثرات دارونماها یا به‌ اصطلاح روش‌های «پلاسیبو» را اثبات کرده است؛ بنابراین ممکن است یک گیاه بی‌خاصیت به جهت جزم و اعتقادی که بیمار به خاصیت آن پیداکرده است، برای او اثر درمانگری داشته باشد؛ اما این دلیل نمی‌شود که ما این گیاه را به‌ عنوان داروی فلان بیماری به جامعه معرفّی کنیم!

البته لازم می‌دانم این تذکّر را بدهم که حرف ما این نیست که روایات طبی یا آنچه به‌عنوان طب اسلامی یا طب ائمه علیهم‌السلام عرض می‌شود، کاملاً بی‌فایده و بی‌ثمر است. بلکه اتفاقاً با توضیحاتی که عرض خواهم کرد، اذعان داریم عمل به این‌ها می‌تواند فی‌الجمله مفید باشد؛ اما سخن در این است که اولاً آیا ما طب مستقلی با عنوان اسلامی داریم یا خیر؟ و ثانیاً آیا مجازیم مردم را به بهانه عمل به این اخبار، از مراجعه به طب روز ـ با همه کم‌وکاستی‌هایی که بدون شک دارد ـ نهی کرده و روند درمانی آن‌ها را متوقّف کنیم یا به تأخیر اندازیم؟

بله اجمالاً قبول داریم که اخبار طبی منسوب به ائمه (ع) مفید است. حداقل به این جهت که بسیاری از این اخبار حاوی توصیه‌های عمومی برای سلامتی و پیشگیری از بیماری‌ها است که مورد اجماع و اتفاق همه‌ اطبّای عالم است. مثل این توصیه منسوب به امیر مؤمنان (ع): «تا گرسنه نشدی دست به غذا مبر و قبل از اینکه سیر بشوی دست از غذا بکش». به نظر من، اگر کسی تنها به همین توصیه عمل کند، از اکثر امراض شایع در امان خواهد بود.

منتهی سخن در روش غلطی است که در ارتباط با این اخبار پیش‌گرفته شده که همان روش اخباریون است؛ یعنی اعتماد تعبّدی به اخبار بدون سنجش صحّت و سقم آن‌ها بر پایه‌ روش‌های علمی تجربی.

به نظر حقیر بسیاری از روایات طبی موجود، در حقیقت حاوی گزاره‌هایی از طب رایج در آن مقطع زمانی است. به‌هرحال قطعاً در زمان اهل‌بیت نیز دانش طب وجود داشته و مردم خود را بر اساس همان داده‌های طبی مداوا می‌کردند که حاصل تجربه‌ انباشته‌ قرون متمادی است. چون قدمت طبابت به قدمت نخستین جوامع بشری می‌رسد. بعید نیست که اهل‌بیت (ع) گاهی همین نسخه‌های مفید طب رایج را که برای مردم آن زمان قابل‌ فهم و اجرا بوده است، به مراجعین خود از باب کمک به یک مسلمان توصیه کرده باشند؛ و طبیعی است که نمی‌شود از این روایات مدعی وجود نظام پزشکی مستقلی در اسلام شد. اساساً این‌طور نیست که هر سخنی که امام بگوید در حوزه‌ شریعت تعریف بشود. امام (ع) هم مثل همه‌ انسان‌ها، معاشرت‌های فردی و خانوادگی و اجتماعی خاص خود را داشت و هر جمله‌ای که از لسان او در مورد طبیعت، زندگی یا مسائل شخصی بیرون آید، لزوماً حاوی گزاره شرعی نیست.

فراتر از این، حتی اگر روایات طبی مجعول باشند و از اهل‌بیت هم صادر نشده باشند، نمی‌توان به‌ صورت قاطعانه گفت که عمل به آن‌ها فاقد اثر طبی است. راجع به این قضیه هم جازمانه سخن گفتن، نوعی جهالت است؛ زیرا بعید نیست که مفاد خیلی از این اخبار، گزاره‌های طبی مجرّب و مثمر ثمر رایج در آن زمان بوده و بعدها سهواً یا به‌ عمد به اهل‌بیت (ع) نسبت داده‌ شده است.

از این رو به دانشکده‌ها و مراکز تحقیقات علوم پزشکی توصیه می‌کنم که نسبت به این اخبار طبّی اهتمام داشته باشند؛ به این معنا که مفاد این روایات را به‌ عنوان فرضیه‌های علمی با روش‌های نوین علوم تجربی مورد بررسی و تحقیق قرار دهند؛ زیرا اگر واقعاً صادر از خاندان وحی باشند که روشن است و اگر مجعول و از غیر اهل‌بیت باشند نیز درخور بررسی است؛ زیرا ممکن است حاوی گزاره‌های طب سنّتی رایج در آن زمان باشند؛ طبی که به‌هرحال، قرن‌ها بر اساس آن‌ها تجربه‌ درمانی صورت گرفته و سینه‌به‌سینه به مردم آن مقطع رسیده است؛ بنابراین مطالعه و بررسی اخبار طبی چه‌بسا افق‌های جدید را پیش روی علم پزشکی امروز بگشاید.

نه‌فقط این روایات، بلکه همه‌ کتب پزشکی باقیمانده از گذشتگان را می‌توان از همین منظر حائز اهمیت دانست. در دنیای غرب نیز به طب‌های کهن و سنتی اعتنا می‌شود و گاهی به‌ عنوان طب مکمّل توصیه می‌گردد، مثل طب سوزنی که مدّت‌ها حتی در زادگاه خود یعنی چین نیز تحت تأثیر تبلیغات طب روز کنار گذارده شده بود و سپس دوباره با تحقیقات جدیدی که روی آن صورت گرفت، در مقیاس جهانی مورد توجّه و اقبال قرار گرفت و حتی خود غربی‌ها هم در این مورد، افزون بر طبیبان چین باستان، سبک و قواعد ویژه‌ای برای آن تعریف کردند.

جالب است که بعضی از این آقایان مدّعی طب اسلامی، برای اثبات درستی مدّعای خود، اظهار می‌کنند که بعضی از کشورهای غربی از آنان دعوت کرده‌اند که در مراکز دانشگاهی‌شان به تدریس این طب بپردازند و دانش خود را به آن‌ها عرضه کنند که البته چنین دعوتی از سوی آنان بعید نیست. آن‌ها مسلماً از شما استقبال می‌کنند، اما بدون تردید، هر آنچه را که شما از روی احادیث برایشان خواندید، چشم و گوش بسته قبول نمی‌کنند، بلکه صرفاً از شما مثل هرکسی که در زمینه‌ طب ادعایی دارد، خواسته‌اند مدعیات خود را در اختیارشان قرار دهد تا بر اساس آن مطالعه و تحقیق کنند. این نکته‌ای است که غرب به زیرکی فهمیده است که باید روش‌های سنّتی ملل و اقوام در امر پزشکی را جدی گرفت و مورد مطالعه و تحقیق قرارداد، چون به‌هرحال، حاصل تجارب ممتدّ نسل‌ها در امر تداوی و درمان است./ خبرگزاری رضوی

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

people_altاشخاص مرتبط: سید محمدصادق, علم الهدی
local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها: , , ,

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست