حجتالاسلام مریجی با اشاره به رویکردهای پنچگانه فقهالاجتماع عنوان کرد: فقهالاجتماع در رویکرد اول تکگزارههای اجتماعی با رویکرد فقهی استنباط شده است. رویکرد دوم با امتداد «خانواده» مرتبط است مانند خانواده و اقتصاد، خانواده و حکومت، خانواده و تربیت اما رویکرد اول با روابط «فرد» در جامعه مرتبط است. رویکرد سوم براساس برداشت و تعاریف خاصی از پدیدههای اجتماعی است. رویکرد چهارم توجه به آثار و پیامدهای اجتماعی است. رویکرد پنجم فقهالاجتماع تأثیر اجتماع بر شناخت احکام است.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، به همت مرکز آخوند خراسانی دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوب، نشست علمی «تأملی در ماهیت و ساختار فقهالاجتماع» با ارائه حجتالاسلام والمسلمین دکتر شمسالله مریجی، معاون آموزشی دفتر تبلیغات اسلامی قم و رئیس دانشگاه باقرالعلوم(ع) چندی قبل با حضور اساتید، فضلا و طلاب برگزار شد. در ادامه گزارشی این نشست از فرارویتان میگذرد.
قال رسولالله: «لاتجعلونی کقدح الراکب» قدح پیالهای است که قدیمیها برای نوشیدن استفاده میکردند و آخرین کالایی بود که برمیداشتند و به یک نخی در آخر بار میبستند، که اگر چنانچه میافتاد و گم هم میشد، مسئلهای نبود. پیامبر میگویند من را، یعنی دین من را در چنین جایگاهی قرار ندهید. دین در زندگی ما چه جایگاهی دارد. همین امروز که در این جلسه حاضر شدیم، معیار لباس پوشیدنمان دین بوده است؟ در بحث علمی هم همینطور است. بعد از چهار دهه از انقلاب، تازه داریم از علمُ الإجتماع حرف میزنیم. من رشتهام جامعهشناسی است، بنابراین از ارتباط میان جامعهشناسی و فقه سخن خواهم گفت.
پیش از آن اجازه میخواهم به رویکردهای گوناگونی که نسبت به فقهُ الاجتماع وجود دارد، بدون قضاوت و داوری، اشاره کنم. چهبسا بتوان همه این رویکردها را با هم دید یا تلفیقی نگاه کرد.
حلّ تکگزارههای اجتماعی با رویکرد فقهی
مثلاً یک گزاره که در اجتماع با آن مواجهیم، بیمه است. حالا فقیه بتواند با نگاه اجتماعی، یک گزارۀ اجتماعی را حل کند.
نسبتسنجی فرد و جامعه در فقهُ الإجتماع
نگاه اول ناظر به فرد است. مثلاً به نظر برسد کسی که در خانهاش مشروب میخورد، یک مقولۀ فردی است. درحالیکه این فرد با زایلکردن عقلش و کاهش توان اجتماعی خودش، توانمندی جامعه را پایین میآورد.
اما نگاه دوّم، گزاره را سیستم بررسی میکند. نگاه اخیر، اسلام را بهمثابه طنابی میبیند که حاصل کلافشدن نخها است. تفکیک این پیوندها از یکدیگر، ماهیت و خاصیت طناببودن را از بین میبرد.
بنابراین سؤال اساسی این است که تأثیر متقابل فرد و جامعه چگونه است؟ اصل با کدام است؛ فرد یا جامعه؟ جامعه وجودش حقیقی است یا تبعی؟
پاسخ به این پرسشها، احکام متفاوتی را در پی خواهد داشت. من مسلمانم، چه کار دارم به جامعه؟ من مسلمان نیستم، چه کار دارم به جامعه اسلامی؟ اصلاً میتوان در یک جامعه غیرمسلمان، مسلمانی کرد یا بالعکس؟ هرجامعهای برای تکتک شهروندانش مواهبی دارد که در ازای آن، تکالیفی و ضوابطی را طلب میکند. اگر کسی در جامعهای ارزشها و هنجارها را به رسمیت نشناسد، جامعه و حاکمیت موظف به حفظ امنیت او نیست.
در مورد اصالت، یک بحث فلسفی داریم و یک بحث روانشناختی. یکوقت، خانوادهای خودسامانیافته داریم، یکوقت خانواده را در جامعه میسنجیم. ما یک مطالعه ایستایی داریم، یک مطالعه پویا. یکوقت این خانواده را اینجا و اکنون مطالعه میکنیم و یکوقت در بستر تاریخ و گستره جغرافیایی گسترده. در این رویکرد سوم، فقیه هم با رویکرد ایستا مطالعه میکند، هم با رویکرد پویا. ارزشها ثابتاند، اما هنجارها ارتباط تنگاتنگی با شرایط زمانی و مکانی دارند.
پیامدهای اجتماعی
آن آقایی که در خانه مشروب میخورد، پیامدهایش به درون خانه محدود نمیشود؛ بلکه دامنه آثارش گریبانگیر جامعه هم خواهد شد. مگر تنها اثر شربخمر مستی است؟! چرا دیگر دیه عاقله نداریم؟! آیتالله جوادی آملی در درس خارج میگویند این بحث مربوط به زمان قدیم است که همه در فعالیتهای یکدیگر مشارکت داشتند. من به ایشان عرض کردم که ما اتفاقاً به این دیه عاقله در دنیای جامعهشناسی مینازیدیم! این سخن شما همان صحبت آقای سروش است که فقه قدرت مدیریت جامعه مدرن را ندارد و به درد همان جامعه بدوی میخورد!
ما در جامعهشناسی یک کنترل رسمی داریم که ضمانت اجرایی پایینی دارد؛ اما کنترل اجتماعی غیررسمی، اتفاقاً قدرت بالاتری دارد. «ألم تعلم بأن الله یری» روستا را ببینید، پاسگاه ندارد، دزدی هم ندارد. همه یکدیگر را میشناسند و بهصورت غیررسمی بر جریان امور نظارت غیررسمی دارند. در آمریکا، ۲۰ دقیقه برق قطع شد، میلیونها دلار خسارت مالی و جانی به جامعه خورد؛ از دزدی گرفته تا جنایت. کنترل غیررسمی که گسترده باشد، بزه پایین میآید. من اگر وقتی پشت فرمان باشم بدانم در اثر بیدقتی تمام خانواده خودم و دیگران را درگیر خواهم کرد، بیشتر مراقب خواهم بود، تا اینکه فکر کنم فقط بیمه درگیر میشود. این، نگاه فقهُ الإجتماع است. ما باید کارکرد عمل را نگاه میکنیم، اگر پیامد اجتماعی دارد، فقه باید مداخله اجتماعی کند و به حوزه فرد قناعت نکند.
تأثیر اجتماع بر شناخت احکام
عرف، شرایط زمان و مکان و… مباحثی ازایندست هستند. عرف خودش منبع میشود. هیئتیها نزد آیتالله بروجردی رفتند و گفتند خلاف شرع انجام نمیدهیم، گفتند خلاف عرف هم نباید انجام دهید. چرا درباره قمه حتی بهصورت فردی هم نباید استفاده کنیم؟ زیرا این دیگر بحث از حکم ثانوی نیست، حکم اولی میشود. با این رویکرد، وقتی عرف منبع باشد، حکم اولی تغییر خواهد کرد.
رویکردهای دیگری هم قابلفرض هستند؛ اما این چندرویکرد که عرض شد، محوری هستند و باقی نگاهها، بهنوعی زیرمجموعه یکی از اینها قرار میگیرند. خودتان میتوانید این رویکردها را مقایسه کنید و درستی و نادرستی آنها را ارزیابی کنید. من بهعنوان یک محقق اجتماعی، هستها را برای شما گفتم و بایدها را شما تعیین کنید. اگر فقه ما اجتماعی شود، جهان امروز را هم میتواند مدیریت کند.
مناسبات فقه و جامعهشناسی
من در این زمان باقیمانده اندک، اشارهای به مناسبات فقه و جامعهشناسی میکنم. تعریف فقه را که واقفید. جامعهشناسی با یک توافق نسبی، علمی است که رفتار گروهی انسانها را بررسی میکند تا آینده را پیشبینی و کنترل کند. مقصود از کنترل هم هدایت است. دو رویکرد در این زمینه وجود دارد. یکی میگوید این دو، دو خط موازی هستند. باید نقاط اشتراک و مناسبات این دو را کشف کرد تا معلوم شود حوزه تبادل این دو در کجاست، در موضوع، در روش، در رویکرد و … رویکرد دوم، هر دو دانش را بهمثابه دو بال یک موضوع میدانند. یکی جنبه اجتماعی را به دوش میکشد و دیگری جنبه فردی را. پنج رویکردی که عرض شد، مبتنی بر این فرض اخیر است. جامعهشناسی سکولار، هیچگاه با فقه یکی نخواهد شد و نخواهد توانست تبادل علمی سازندهای داشته باشد. وقتی جامعهشناسی گفت پای خدا را وسط نکش، یک کنترلکننده بزرگ را گذاشته است کنار، یک جنبه مهم از زندگی فردی و اجتماعی این جامعه را نادیده میگیرد. از کمکهای جامعهشناسی، موضوع شناسی است. یکی از دلایل کاستی ما در فروع، ناآشنایی اب موضوعات است. آیتالله شاهرودی میفرمودند یکی از دلایل پیشرفت اهل سنت در فروعات، به همین جهت موضوع شناسی است. بنابراین، با این نگاه دوم، فقه و جامعهشناسی، مکمل هم خواهند بود.