این پژوهش به ساختشناسی اخلاقی قدرت در نظام اسلامی مبتنی بر ولایت میپردازد. شناختی که به درک درستتر از نسبت میان حکومت ولایی و سایر انواع حکومت کمک خواهد کرد.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، کتاب «چالشهای یک حکومت خاص» حاصل پنج سال تحقیق و پژوهش حجتالاسلام محسن خاکی دانشآموخته حوزه و دانشگاه، در حوزهی ولایت و حکومت ولایی و چالشهای اخلاقی- سیاسی حکومت در اسلام است.
نگارنده در این اثر به مسائلی چون نسبت میان ولایت و قرآن٬ نسبت میان ولایت و قبله، تقدس قدرت در نظام سیاسی ولایی، چرایی عمل ولایت به ظواهر و نه به علم غیب خود، نشانههایی از جبههی نفاق و… پرداخته است.
این کتاب در هفت بخش تنظیم شده است: بخش اول: کلیات و مفاهیم. بخش دوم: مبانی قرآنی اعمال قدرت توسط ولایت در حکومت ولایی. بخش سوم: مبانی اجتماعی- اخلاقی اعمال قدرت در حکومت ولایی. بخش چهارم: محدودیتها و محذورات اخلاقی اعمال قدرت در حکومت ولایی. بخش پنجم: روشها و راهبردهای اخلاقی قدرت در حکومت ولایی. بخش ششم: اهداف و غایات تشکل حکومت ولایی. بخش هفتم: نتایج اخلاقی و تبعات اقامه حکومت ولایی.
حکومت امیرالمؤمنین(ع)، سختترین برهه حکومت ولایی
در بخشی از متن کتاب «چالشهای یک حکومت خاص» اثر محسن خاکی میخوانیم: در حکومت ولایی یک وجه معنوی و یک وجه سیاسی وجود دارد. عوام دیندار به وجه معنوی آن توجه میکنند و از ظرافتهای سیاست و ریاست و قدرت بیاطلاعاند و عوام بیدین به وجه سیستمی و کارگزاری آن توجه کرده و از ظرافتهای معنویاش بیخبرند. هر دو از نحوه عمل او بدون آنکه علّتش را درک کنند، نگران و پرسشگر و معترضاند. به همین دلیل حکومت امیرالمؤمنین(ع) از سختترین برهههای حکومت ولایی در تاریخ بشر بوده است. زمانی که با عوام دیندار به جنگ عوام بیدین رفت در صفّین و چه در لحظاتی که در نهروان با عوام بیدین به دفع خطر عوام دیندار پرداخت. در اوّلی با بالا رفتن قرآنها به نیزه، جنگ برده را واگذار کرد و پس از دوّمی دیگر کسی برای جنگ همراهیاش نکرد؛ چون کسی ظرایف و آرمانهای حکومت علی (ع) را درک نمیکرد.
نکته در انتهای صفّین، همان بینظمی در فرآیند تصمیم سازی در نظام سیاسی است. سطح مطالبات و توقعات کمّی و کیفی امام (ع) از طرفدارانش بالا رفته و بر اثر عدم تحلیل درست، عدم بصیرت و فقدان ایمان، کار برای ادامهی اقامهی معنویات توسط امیرالمؤمنین (ع) و اصحاب بزرگوارش بسیار سخت شده است؛ افزون بر این، تدبیر و طرح امام (ع) نیز زیر سؤال رفته و حتّی متهم به کفر شده است. این یعنی آرمانهای حکومت ولیّ خدا به پای تحلیلها و فهمهای ناصواب یارانش ذبح خواهد شد. مشکل شاید در سطح انتظارات علی (ع) از یارانش باشد که غیرمتناسب با ظرفیت ایشان است؟ پاسخ منفی است؛ زیرا ظرفیت همراهان حکومت ولایی تنها متغیّر تعیین کننده برای سطح مطالبات و انتظارات ولایت از امّت نیست. مهمتر از آن سطح و عمق برنامهریزی و عملکرد دشمنان ایمان نسبت به جامعهی ولایی است. در این حالت بر امّت واجب است که مطالبات و اوامر ولایت را در هر سطحی از کمّیت و کیفیّت برآورده سازند. آنچه باعث شد علی (ع) به اهدافش در حکومت نرسد همانا عدم توازن در دشمنی یارانش با نظام استکباری معاویه نسبت به دشمنی یاران معاویه در مقابله با نظام سیاسی امیرالمؤمنین (ع) بود.
یک تفاوت حکومت ولایی امیرالمؤمنین(ع) با جمهوری اسلامی
در صفحه ۲۷۵ به این مسئله پرداخته شده است: چرا در جمهوری اسلامی برخوردهایی از جنس علی بن ابیطالب (ع) با مفسدان اقتصادی و سیاسی دیده نمیشود؟ پاسخ این است که فاصلهی بین حکومت ولایی در جمهوری اسلامی ایران با حکومت امیرالمؤمنین (ع) زیاد است. بسیاری از زیرساختهای فکری برای رسیدن به مدل حکومتی علی بن ابیطالب (ع) هنوز مهیّا نشده است؛ یعنی هرچند ممکن است سطح بصیرت در دوران جمهوری اسلامی بیشتر از برههی زمانی دههی چهارم بعد از بعثت باشد، امّا تفاوت فاحشی در میزان بسط ید ولیّ حاکم در دو حکومت وجود دارد. اگر میزان بسط ید و آزادی عمل ولیّ خدا را در سه سطح الف (بالاترین)، ب (متوسّط) و ج (کمترین) تقسیمبندی کنیم؛ یک نمونهی مثلاً بیست درصدی ولایت پذیری در سطح الف، از نمونهی هشتاد درصدی ولایت پذیری در سطح ج بالاتر و بهتر است، یا در بدترین فرض، حالت تساوی دارند؛ یعنی ولایت پذیری هر امّت را نسبت به بسط ید ولایت در همان حکومت باید سنجید، نه اینکه با امّتی در فاصلهی زمانی چند صد سال مقایسه شود. “ولایت پذیری جامعه، همان دسترسی آزاد ولایت به همهی گزینههای محتمل است.” به همین جهت مقایسهی رفتارهای ولایی رسول خدا (ص) یا امیرالمؤمنین (ع) در حکومت مبارکشان با رفتارهای ولایت فقیه در جمهوری اسلامی، بدون در نظر گرفتن متغیّرها دقیق و منطقی نیست و قیاس معالفارق است. چه که شرایط محیطی و قانونی و زمانی کاملاً متفاوت است. در این بین سه عامل: ولایت پذیری عمومی، بسط ید قانونی ولایت و اعمال منویّات ولایت، سه متغیّر اصلی خواهد بود.
منشأ اطاعت از حکومت؛ ولایت یا ریاست
در صفحه ۹۷ آمده است: آنچه به نظر میرسد این است که عموم مردم حکومت و ریاست را از مسیر دیگری غیر از مشروعیّت و ولایت الهی به رسول خدا (ص) واگذار کرده بودند؛ یعنی مسیر اعطای قدرت در مدینه پیامبر از پایین به بالاست. مردم معیّن میکنند چه کسی برایشان حکومت کند بدون اینکه حقّ حاکمیّت را منحصراً از آن خدای متعال بدانند؛ یعنی اگر این فرد مثلاً با خداوند متعال ارتباط داشته باشد، فضیلتی بینظیر برای او به شمار میرود که در مقبولیّت و مشروعیّت عمومی ایشان مؤثر است و إلّا مثلاً محتمل است اگر رسولالله (ص) نمیتوانست بین اوس و خزرج وحدتی ایجاد کند، ریاست و حکومت نیز به حضرتشان نمیرسید. آنچنان که پس از رحلت پیامبر مکرّم (ص)، یکی از اختلافات عمده در سقیفه بین همین دو گروه برای تصاحب منصب جانشینی پیامبر بوده است. نه اینکه علّت پذیرش حکومت پیامبر در مدینه صرف ایجاد وحدت بین این دو قبیله باشد؛ خیر امّا این امیر سهم به سزایی در پذیرش سیادت و آقایی رسولالله (ص) داشت. با این مبنا چهبسا مردم نه ولایت رسول خدا (ص) که ریاست ایشان را پذیرفتهاند که این دو فرق و فاصله بسیار با هم دارند؛ یعنی سطح اطاعتی که در آیات سوره احزاب از آن سخن رفت مورد توجّه قرار نگرفته است.
خطر دینداری بدون ولایت
در صفحه ۳۱۶ کتاب میخوانیم: «خطر پنهان دین بدون امام اینجاست که در فرآیندی خودکار، این نوع از دینداری، اقدام به ایجاد روح و “هویّتی دست ساز” برای خود مینماید. هویّتی که مؤمنان به آن دین، به واقعیتش پی نخواهند برد. از همین رو حسب نقل، معاویه ابن ابی سفیان در روز چهارشنبهای در مسیر صفّین برای جنگ با امیرالمؤمنین (ع) اعلام کرد که نماز جمعه میخواند! و کسی اعتراض نکرد. آنگاه به علی ابن ابیطالب (ع) – که خلیفه مسلمین است- نامهای نوشت بدین مضمون که: «با صد هزار شمشیر زنی به سراغت میآیم که فرق چهارشنبه را از جمعه نمیدانند…!»
نشانهای مهم از جریان نفاق
در صفحه ۳۸۳ کتاب آمده است: «الَّذِینَ یتَّخِذُونَ الْکافِرِینَ اوّلیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَ یبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّه فَإِنَّ الْعِزَّه لِلَّهِ جَمِیعاً». در اکثر ترجمهها برای معنای عبارت “الَّذِینَ یتَّخِذُونَ الْکافِرِینَ اوّلیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ” اینگونه بیان شده: «منافقان کسانیاند که کافران را به جای مؤمنان دوست میگیرند.» با تأمّل میتوان دریافت که منافق که اتّفاقا انسان باهوش و تیزبینی است، هیچ غرض عقلایی برایش در قطع رابطه با مؤمنین و دوستی با کفّار نهفته نیست. آیا مگر شرط دوستی با کفّار عدم دوستی با مؤمنان است؟! و آیا مگر منافق در پوشش مؤمن قرار ندارد؟! آیا مگر منافق به دنبال رشد و امّتیاز گیری در درون جامعه ایمانی نیست؟ با این همه آیا عاقلانه است که مؤمنان را رها کرده و به جای آن صرفاً به دوستی با کفّار بپردازد؟
به علاوه اینکه در ادامه آیه غرض و هدف از دوستی با کفّار را برای منافقین، کسب یا افزایش عزّت میداند. چگونه است که منافق زیرک میخواهد با دوستی با کفّار در بین مؤمنانی که با ایشان قطع رابطه کرده است، کسب آبرو و عزّت و محبوبیّت نماید؟! بنابراین باید ترجمه معروف را با اندکی اصلاح بیان نمود. به این دلیل که: “مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ”, استثناء از مبتدا (الذین) است نه استثناء از مفعول (الکافرین)؛ یعنی معنی دقیق عبارت این است که: «منافقان کسانی اند که با کافرانی دوستی میکنند که مؤمنان با آن کافران دوستی نمیکنند؛ به عبارت دیگر منافقان بدون همراهی با مؤمنان با عدّهای خاص از کافران دوستی میکنند. چرا که دوستی با همه کفّار یا دوستی با کافر به طور مطلق امر مذمومی نیست. چهبسا موجب گرایش او به اسلام و ایمان بشود. حتّی در برخی آیات؛ حتّی سفارش به همکاری با اهل کتاب شده است…»
اجتهاد یادآوری میکند، کتاب «چالشهای یک حکومت خاص» اثر محسن خاکی، توسط نشر کمال اندیشه، در ۴۰۳ صفحه، در قطع رقعی و در شمارگان هزار نسخه به چاپ رسیده است.