labelاجتهاد و اصول فقه, دیدگاه و گزارش
commentبدون دیدگاه

فقه حکومتی نداریم، چون کلام به کمک فقه نیامده است/ برای رونق فقه باید فلسفه فقه و برای رشد علم کلام باید فلسفه علم کلام شکل بگیرد

ما فقه حکومتی نداریم، شاید به دلیل اینکه کلام به کمک فقه نیامده است. اگر بحث کلامی را بیاوریم و با این دامنه وارد فقه شویم، استنتاج‌های ما در فقه متفاوت خواهد شد و رویکرد حاکم بر فقه اگر رویکرد کلامی باشد، رویکرد حداکثری خواهد شد. اگر فقه با مبانی برخواسته از کلام شکل بگیرد،‌ نه تنها برای جامعه مؤمن و مؤمنانه بلکه برای جامعه بیشتر مناسب است و برای توسعه این ظرفیت باید از مبانی و مسائل کلامی بهره گرفت.

به گزارش شبکه اجتهاد، نشست علمی «فلسفه علم کلام» پنج شنبه گذشته با حضور اساتید، فضلا و طلاب  در سالن اجتماعات مجمع عالی حکمت اسلامی قم برگزار شد. در این نشست علمی حجج‌اسلام والمسلمین سیدسجاد ایزدهی، عبدالحسین خسروپناه و عزالدین رضانژاد در محورهای تعریف فلسفه علم کلام (اهمیت، اهداف و موضوعات)، رابطۀ علم کلام با آموزه‌های دینی، رابطۀ علم کلام با تاریخ کلام و رابطۀ علم کلام با علم سیاست به ارائه بحث پرداختند. دبیری نشست را حجت‌الاسلام محمدصفر جبرئیلی بر عهده داشت. در ادامه گزارشی این نشست از منظرتان می‌گذرد.

مقدمه:

حجت‌الاسلام جبرئیلی دبیر نشست: دو اصطلاح «فلسفه علم کلام» و «تاریخ کلام»، دو عنوان نوپدید در ایران و کشورهای عربی و اروپایی هستند. سابقه تاریخ کلام بیشتر از فلسفه علم کلام است و البته از قرن‌ها قبل، مباحث تاریخ کلام آغاز شده است و رجال مرحوم «کشّی» به عنوان یکی از بهترین و مهم‌ترین منابع تاریخ کلام  می‌باشد. اگر چه عنوان «فلسفه علم کلام» جدید است اما مرحوم شیخ طوسی در مقدمه کتاب الاقتصاد در مورد فلسفه علم کلام بحث کرده است و  مرحوم لاهیجی در ابتدای گوهر مراد و شوارق الهام  مباحث مربوط به فلسفه علم کلام را آورده است. مرحوم فیض کاشانی در ابتدای «علم الیقین» و  امروزه آیت‌الله‌ سبحانی در مقدمه «طبقات المتکلمین» مطالبی در این زمینه دارد و آقای دکتر سروش در درس‌های آغازین قبض و بسط تئوریک شریعت و جناب آقای  ربانی گلپایگانی در کتاب «درآمدی بر علم کلام» به این مباحث پرداخته‌اند. در میان نشریات، مجموعه مقالات «فلسفه علم کلام»  و «قبسات»، شماره ۳۸، «نقد و نظر»، ۲، ۷۴ و ۹، ۷۵ و قبل از این شهید مطهری، جلد ۱۴، ۲۵، ۲۹ و ۳۰ حرف‌های نابی دارد. حضرت آیت‌الله‌ جوادی آملی در مقدمه تفسیر تسنیم در مورد جایگاه منابع، مطالب خوبی دارد و از میان اعراب هم احمد امین مصری وعبدالمجید شرفی کار کرده‌اند.

این جلسه پیش‌نشستی است بر همایشی که سال آینده با عنوان «فلسفه علم کلام با تأکید بر اندیشه‌های آیت‌الله‌ سبحانی»، فقیه و متکلم معاصر برگزار خواهد شد.

انواع فلسفه‌های مضاف

حجت‌الاسلام خسروپناه: فلسفه علم کلام یکی از فلسفه‌های مضاف به علوم است. فلسفه مضاف دو گونه است: گاهی فلسفه، مضاف به امور و واقعیت‌های حقیقی یا اعتباری می‌شود؛ مانند فلسفه ذهن، فلسفه معرفت و فلسفه جامعه و گاهی فلسفه، مضاف به یک دانش می‌شود؛ مانند فلسفه اخلاق و فلسفه روان شناسی و فلسفه فیزیک. فلسفه علم کلام از قبیل فلسفه مضاف به علوم است.

تعریف فلسفه مضاف

فلسفه مضاف به علوم، علمی است که به بررسی پرسش‌های بیرونی آن دانش، با روش تاریخی- منطقی پاسخ می‎دهد. هر دانشی، مسائل مختص به خود را دارد. مسائل درون هر علم را خود آن علم پاسخ می‌دهد.

مسائل فلسفه مضاف به علوم

مسائلی که در فلسفه مضاف به علوم مطرح می‌شوند، مسائل بیرون از آن علم هستند. مانند: چیستی علم، کارکرد علم، روش و هدف علم و نسبت آن علم با سایر علوم؛ به معنای تأثیر سایر علوم به آن علم و تأثیر آن علم بر سایر علوم. در گذشته مسائل بیرون علم را در رئوس ثمانیه بحث می‌کردند.

تفاوت فلسفه علم با رئوس ثمانیه

مهم‌ترین تفاوت رئوس ثمانیه با فلسفه علم در «روش» است. در رئوس ثمانیه روش، «بیان و توضیح» مطالب است بدون اینکه استدلالی آورده شود اما در فلسفه علم، با روش بررسی تاریخ آن علم آغاز و سپس با روش منطقی، بحث را تحلیل می‌کنند. تاریخ هر علم ابزار روش شناختی فلسفه علم به شمار می‌رود.

تعریف فلسفه علم کلام

فلسفه علم کلام؛ مجموعه مسائل بیرون از علم کلام است که با روش تاریخی- منطقی به آن مسائل پرداخته می‌شود؛ به این صورت که در فلسفه علم کلام، در ابتدا مباحث کلام را از منظر متکلمان در طول تاریخ مورد بررسی قرار می‌دهیم. به عنوان مثال برای تعریف علم کلام،  در ابتدا کلیت تعریف علم کلام را در بستر تاریخی علم کلام جستجو می‌کنیم. البته نباید فقط به تعاریف معهود و صریح علم کلام اکتفا شود بلکه با توجه به سبک متکلم در علم کلام، تلقی آن متکلم را از تعریف علم کلام به دست آوریم. بعد از روشن شدن سیر تطور تعریف علم کلام در تاریخ علم کلام،  سپس تعریف مورد نظر را به صورت تحقیقی تحلیل کرده و ارائه می‎دهیم.

مسائل فلسفه علم کلام

علم کلام همانند سایر علوم دارای مبادی قریبه و مبادی بعیده است. مبادی قریبه همان مسائل علم کلام هستند؛ مانند حسن و قبح عقلی که در خود علم کلام بررسی می‌شوند. مبادی بعیده علم کلام، مسائل فلسفه علم کلام هستند که شامل تعریف، روش، موضوع،  اهداف و کاربرد‌های علم کلام می‌شوند.

روش فلسفه علم کلام

روش فلسفه علم کلام، تاریخی- منطقی است که اسم آن را نظریه یا روش «دیده­بانی» گذاشته‌ام.

دو مثال از مسائل فلسفه علم کلام

مثال اول: موضوع علم کلام و فلسفه علم کلام

در تاریخ علم کلام، متکلمان در دوره‌ای برای علم کلام «موضوع» ذکر می‌کردند؛ مانند «مبدأ و معاد». تا اینکه در این دوره شهید مطهری علم کلام را دانش بلاموضوع دانست. در بررسی تاریخ وقتی تعریف علم کلام و موضوعات علم کلام را ملاحظه می‌کنیم، می‎بینیم که نمی‎توانیم یک موضوع  کل یا کلی برای علم کلام به دست آوریم. اگر نسبت موضوعات مسائل  علم را با موضوع  علم، نسبت جزء و کل یا جزئی و کلی دانست، با این تلقی از موضوع، برای موضوعات مسائل علم کلام، نمی‌توان موضوع واحدی به دست آورد و در این صورت دانش علم کلام، منطقاً بلاموضوع می‌شود. روش در این جا این گونه است که در ابتدا به صورت تاریخی، موضوع را بررسی کرده و در نهایت با تحلیل منطقی به نتیجه می‌رسیم.

مثال دوم: بررسی رابطه علم کلام با سایرعلوم در فلسفه علم کلام

سؤال اصلی رابطه علم کلام با سایر علوم،  به دو سؤال فرعی تقسیم می‌شود: ۱- تأثیر علم کلام بر علوم دیگر چیست؟ ۲- تأثیر علوم دیگر بر علم کلام چیست؟ پاسخ این سؤال را هم به روش تاریخی و منطقی بدست می‌آوریم.

تأثیر گذاری علم کلام بر سایر علوم

در سیر تاریخ علم کلام می‌بینیم که علم کلام بر دیگر علوم تأثیر گذاشته است؛ مانند مسئله حسن و قبح عقلی از کلام که بر علم اصول تأثیر گذاشته و بابی تحت عنوان ملازمات عقلیه در اصول ایجاد کرده است.

یکی از مباحث مهم در فقه شیعه مسئله «مصلحت اسلام و مسلمین» است؛ مانند خرید و فروش اسلحه با کفار. مبنای این حکم این است که: تمامی احکام، دارای مصلحت و مفسده هستند و این بر مبنای حسن و قبح عقلی است که در علم کلام مطرح شده است.

مورد دیگر؛ بخش مهمی از علوم انسانی به توصیف انسان مطلوب می‌پردازند که در توصیف انسان مطلوب، ‌توحید، نبوت و … نقش مهمی دارند. این تأثیر مبانی علم کلام است در اسلامی سازی علوم انسانی. روش منطقی به ما یاد می‌دهد که چگونه از مبانی کلامی در اسلامی سازی علوم انسانی بهره بگیریم.

تأثیر گذاری سایر علوم بر علم کلام

بسیاری از علوم بر علم کلام تأثیر گذاشته‌اند؛ از جمله فلسفه و عرفان که تأثیری زیادی بر علم کلام گذاشته‎اند. از قرن هفتم  تا دوران صفویه؛ یعنی از شیخ طوسی تا ملاصدرا، از مسائل فلسفه و عرفان در مباحث کلامی استفاده شده است و برخی مسائل عرفانی یا فلسفی بر علم کلام تأثیر مستقیم گذشته است؛ همچون مباحث فلسفی مورد قبول خواجه نصیر که بر چگونگی طرح مباحث کلامی تأثیر می‌گذارد. اما این گونه نبوده است که خواجه در تمام مسائل کلامی، مباحث فلسفی را دخیل کرده باشد؛ مانند مسئله حسن و قبح عقلی را که ممکن است برخی فیلسوفان نپذیرفته باشند اما خواجه استفاده می‌کند یا «قاعده لطف» را که فلاسفه قبول ندارند اما ایشان از قاعده لطف برای اثبات مطالب کلامی بهره می‌گیرد.

در عرفان نیز سید حیدر آملی در کتاب «جامع الاسرار» و کتاب «اسرار الشریعه»، مسائل کلامی شیعه را حل و فصل می‌کند، مانند مسئله کلامی توحید که مبتنی بر وحدت وجود است. ابن ابی جمهور احسائی یکی دیگر از عرفا است که از عرفان در کلام استفاده می‌کند. «مجلی مرآه المنجی فی الکلام و الحکمتین و التصوف» کتاب معروف ایشان است که مسائل کلامی را با عرفان تبیین کرده است.

این سیر تاریخی است اما سؤال منطقی این است که آیا فلسفه و عرفان در اثبات و استدلال مسائل کلامی نقش دارند و بر تبیین و توصیف علم کلام تأثیر دارند؟

برای رونق و تحول هر علمی لازم است تا فلسفه هر علمی شکل بگیرد و رونق بیابد، برای رونق فقه باید فلسفه فقه و برای رشد علم کلام باید فلسفه علم کلام شکل بگیرد.

دبیر نشست: در تبیین حقیقت علم کلام، لازم است تا دو مسئله حل شود؛ یکی اینکه: ماهیت علم کلام به چیست؟ آیا علم کلام توحید محور است؟ و دیگر اینکه: هدف علم کلام چیست؟ آیا علم کلام، علم دفاعی است یا علم اثباتی است؟ که به نظر می‌رسد صحیح این است که بگوییم علم کلام در ابتدا، علم اثباتی است و سپس دفاع می‌کند.

شیخ طوسی در ابتدای الاقتصاد حدیثی از امام هفتم علیه السلام می‌آورد که حضرت می‌فرمایند: قَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِی أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ وَ الثَّانِیَهُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ وَ الثَّالِثَهُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ وَ الرَّابِعَهُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِکَ.»[۱] و بر اساس این حدیث، کتاب الاقتصاد را می‌چیند، بنابراین علم کلام در ابتدا اثباتی و به تبع دفاعی است.

جایگاه علم کلام نسبت به سایر علوم

حجت‌الاسلام رضانژاد: علم کلام را فقه اکبر نامیده‌اند، کسانی مانند میرداماد (شیعی) و تفتازانی (اهل سنت)، به صراحت از علم کلام به فقه اکبر یاد کرده‌اند واین به این معناست که در میان تمام دانش‌ها، علم کلام مهم‌ترین جایگاه را دارد. زیرا موضوع علم کلام ذات و صفات حق تعالی است و بر اساس موضوع تمام علوم، موضوع علم کلام بر سایر موضوعات برتری دارد، بنابراین خود علم کلام هم جایگاه والاتری نسبت به سایر علوم دارد.

همچنین یکی از هدف‌های مهم علم کلام «آگاهی بخشی تحقیقی نسبت به اعتقادات دینی» است و آگاهی تحقیقی از دین مبتنی بر شناخت ذات و صفات خداوند است از این رو قبل از هر علمی باید به سراغ علم کلام رفت.

رابطه علم کلام با سایر دانش‌های دینی

صدها مسئله در فقه و اصول فقه و کلام و فلسفه وجود دارند که به شدت در هم تنیده‌اند. از قواعد فلسفی و قواعد کلامی در فقه استفاده شده است و در جاهایی فلسفه بر کلام تأثیر گذشته است و خیلی موارد از مبانی کلامی در فلسفه استفاده شده است و این موارد استقصاء شده است.

رسالت علم کلام این است که گزاره‌های دینی را مدلّل و تبیین کند، مانند بحث حجاب که بحث فقهی آن بر عهده فقه است اما بیان فلسفه حجاب بر عهده متکلم است. در حقیقت تبیین فلسفه ارث، فلسفه قصاص و فلسفه بسیاری از احکام شرعی بر عهده علم کلام است.

رابطه علم کلام با سایر ادیان و مذاهب

برای فهم بخشی از مباحث اعتقادی کلامی، نیازمندیم که از اعتقادات و مباحث کلامی مذاهب دیگر ادیان آگاهی داشته باشیم؛ به عنوان مثال اصل و ریشه بحث حادث یا قدیم بودن قرآن کریم در دوره محنت که منجر به دستگیر و زندانی شدن عده بسیاری شد، به مسیحیان برمی‌گردد. مسیحیان برای دفاع از یکی آموزه‌های اعتقادی خود؛ یعنی «چگونه مسیح می‌تواند جزء یکی از اقانیم و قدیم باشد»، دست به چنین کاری زدند و گفتند که عیسی  کلمه الله است و در اسلام قرآن کلام الله است و کلام الله در اسلام هم قدیم است. پس عیسی هم که کلمه الله است، قدیم است. از این جهت مسلمانان نمی‌توانند به مسیحیان انتقاد کنند، بنابراین دانش کلام اسلامی با دانش‌های ادیان و به خصوص ادیان توحیدی کاملاً در ارتباط است.

ارتباط دانش کلام با دانش فقه

تا دانش کلام نباشد، دانش فقهی در میان نخواهد بود. فقه در پی اثبات تکلیف مکلفان است اما تا مکلّف بودن انسان اثبات نشود، چگونه می‌تون برای او تکلیف تعیین کرد. این علم کلام است که مکلف بودن انسان را اثبات می‌کند. بحث ارتباط دانش کلام با اصول فقه و اخلاق و منطق نیز جدی است.

ارتباط قواعد کلامی با اصول فقه

بسیاری از قواعد کلامی تأثیر مستقیم در مسائل اصول فقه داشته‌اند که به عنوان نمونه چند مورد ذکر می‎نمایم:

قاعده کلامی: امتناع تکلیف بما لا یطاق

از این قاعده در مسائل اصول فقه استفاده شده است؛ از جمله در بحث «مقدمه واجب»، در بحث اینکه «متعلق طلب در نواهی چیست؟» و «اجتماع و امر و نهی»

قاعده کلامی: امتناع نقض غرض بر خداوند

از این قاعده در مسائل اصول فقه استفاده شده است؛ از جمله در موضوعات «تعبدی و توصلی» و «مطلق و مقید» و «ظهور صیغه امر»

دبیر نشست: دو گروه باید کمک نمایند تا حوزه، فلسفه را بدست بگیرد. زیرا حذف فلسفه از حوزه به نفع خود حوزه نیست. مخالفان فلسفه باید توجه داشته باشند که با حذف فلسفه از حوزه چه چیزی بدست می‌آورند و چه از دست می‌رود.

نقش فلسفه علوم در تحول علوم

حجت‌الاسلام ایزدهی: فلسفه هر علم متأخر از آن علم است و هر گاه علمی شکل بگیرد، فلسفه علم به بازخوانی مسیر آن علم می‌پردازد و به این جنبه می‌پردازد که آیا می‌توان این علم را به روز کرد و تحولات متناسب با زمانه را در آن علم ایجاد کرد یا خیر؟ بنابراین تا فلسفه هر علمی شکل نگیرد آن علم به روز نخواهد شد و متحول نمی شود.

علم کلام در هر زمانی، تحلیل متناسب با ارزش‌های زمان خود داشته است اما آیا امروزه هم فرزند زمانه خودش است؟ و کارکرد‌های حداکثری مورد انتظار را دارد؟

کارآمدی علم کلام در نظام اسلامی

آیا علم کلام تراز مورد انتظار نظام اسلامی را در عصر حاضر دارد؟ آیا همچنان روزآمد است یا در برخی موارد به جای روزآمدی،‌ روزمرگی می‌کند؟

اگر فرض کردیم که «فقه و سیاست» و «فقه و حکومت» با هم عجین هستند، آیا دین حداکثری داریم که فقه حداکثری داشته باشیم؟ یا دین حداقلی داریم که فقه حداقلی داشته باشیم؟ بعد از شکل‌گیری نظام اسلامی در ایران، لازم است تا فقه حُکُومی شکل بگیرد و موارد نرم افزاری حکومت را تأمین کند.

در گذشته نظام فقه به صورت مجتهد و مقلد بود اما بعد از شکل‌گیری نظام اسلامی، حکومت چگونه باید جامعه را اداره کند؟ چگونه اقتصاد و فرهنگ را ارائه کند؟ این ممکن نمی‌شود مگر اینکه فقهی برای اداره جامعه وجود داشته باشد. از این رو لازم است تا فقها بسترشناسی مناسبی انجام داده و به صورت نظام واره عمل کنند.

فرض کردیم که علم کلام مبنای فقه است، اما فقه همواره به کلام مراجعه نکرده است در حالی که در قرون اولیه حاکمان برای کلام، مسئله می‌دادند تا متکلم برای آن حکم، مبنای اعتقادی بسازد.

ما فقه حکومتی نداریم، شاید به دلیل اینکه کلام به کمک فقه نیامده است. اگر بحث کلامی را بیاوریم و با این دامنه وارد فقه شویم، استنتاج‌های ما در فقه متفاوت خواهد شد و رویکرد حاکم بر فقه اگر رویکرد کلامی باشد، رویکرد حداکثری خواهد شد. اگر فقه با مبانی برخواسته از کلام شکل بگیرد،‌ نه تنها برای جامعه مؤمن و مؤمنانه بلکه برای جامعه بیشتر مناسب است و برای توسعه این ظرفیت باید از مبانی و مسائل کلامی بهره گرفت.

در غرب مکاتب فلسفی در نازل‌ترین سطوح زندگی مردم رواج یافته‌اند اما در اینجا، متأسفانه مباحث کلامی به مباحث مبدأ و معاد خاتمه می‌یابند و وارد زندگی مردم نمی‌شوند. مثلا بحث وحدث و کثرت در معماری ها تأثیر داشته و خانه ها و مساجد را گنبدی شکل می‌ساختند. این دخالت توحید در معماری است. اما توحید در سیاست راه نیافته است. آیا نمی‌شود بحث وحدت و کثرت را در سیاست وارد کرد؟ به این صورت که یک قوه واحد باشد و سپس متکثر شود؟ لازم است تا امور عِلوی را به زندگی و سبک زندگی تبدیل کنیم؛ زیرا مباحث بسیاری از علم کلام وجود دارد که وارد عرصه زندگی نکرده‌ایم و حال آنکه انتظار معقول این است که بعد از گذشت این زمان از نظام اسلامی، این کار را کرده باشیم. کلام نباید، تنها به پاسخ دادن به پرسش‌ها اکتفا نماید بلکه علم کلام باید مسیر‌های جدید باز کند، نقشه راه نشان بدهد، سبک زندگی تعریف کند.

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

people_altاشخاص مرتبط: ایزدهی, خسروپناه عبدالحسین, سید سجاد
local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها: , , ,

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست