شبکه اجتهاد: تفقه و اجتهاد شیعى از بدو تولدش به نیازهاى زمانه خویش توجه داشته و به گونهاى کاملاً پویا درصدد استنباط احکام الهى برآمده است؛ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، فقه شیعه و استنباط احکام شرعی و اجتهاد وارد عرصههایی شد که پیش از آن کمتر ورود پیدا میکرد؛ از اینرو فقه بعد از انقلاب به حوزههای سیاست و اداره جامعه اسلامی، ورود چشمگیری داشته است که از آن میتوان به فقه حکومتی تعبیر کرد؛ فقهی که مشتمل بر فقه فرهنگی، فقه حقوق، فقه عمومی، فقه اقتصادی، فقه سیاست خارجی و امثال آن است.
به هر حال امروزه تحولات عالم بهگونهای باور نکردنی با سرعت و شتاب پیش میرود که در سطوح مختلف، ظرفیتهای جدیدی را به وجود آورده است؛ این فرصتها و ظرفیتها در عین نویدبخش بودن، خطرساز نیز هست و به شدت نیازمند این میباشد که هوشمندانه پیشبینی و مدیریت شود؛ بنابراین یکی از لوازم اصلی تحقق حکومت ولایی و نظامسازی اجتماعی بر اساس اسلام و شالودهسازی برای تمدن نوین اسلامی در دنیای معاصر، مسأله فقه حکومتی و تمدنساز است؛ در همین راستا مؤسسه فتوح اندیشه، گفتوگویی را با حجتالاسلام احمد رهدار، رییس این مؤسسه و عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) با عنوان «ظرفیتهای راهبردی فقه برای تحقق و تداوم دولت مهدوی» داشته است که متن آن تقدیم خوانندگان میشود.
ابتدا درباره ظرفیتهای فقه در جهت تحقق دولت مهدوی توضیح دهید و در گام بعد فقه برای تحکیم و تثبیت دولت مهدوی چه راهکارها و ظرفیتهایی دارد؟
رهدار: تردیدی نیست که فقه و تراث فقهی اصیلترین و هم به لحاظ کمینه بیشترین تراث اسلامی است که در اختیار ما قرار دارد، اینکه میگویم اصیلترین به این معنا است که چون فقه در روش تعبد به نصوص اصلی دین دارد، حتی برون دادهای مثلا انسانی فقه، انسانی یعنی افراد غیرمعصوم، هم حجیت دارند؛ برخلاف مثلا خیلی از علوم دیگری که ممکن است در روش تعبد به نصوص نداشته باشند؛ از اینرو مشکل است که بتوانیم بگوییم بروندادهایشان منتسب به اسلام است.
بنابراین تقریبا از اول تاریخ اسلام تا کنون در اسلامیت فقه و میراث فقهی هیچ کسی تردید نکرده است؛ از این جهت فقه و میراث فقهی به عنوان علوم اسلامی برای ما مهم است. البته این پرسش به رغم همه اهمیتش منحصر در فقه نیست، ممکن است کسی این پرسش را از یک پایگاه دیگری پاسخ بدهد؛ به این معنا که به عنوان مثال پرسش این باشد: ظرفیتهای علم کلام یا ظرفیتهای حدیث، ظرفیتهای تاریخ برای تحقق و تداوم حکومت مهدوی چیست؛ به هر حال انحصار ندارد، اما اهمیت بسزا دارد، به دلیل همان دو نکتهای که گفتم؛ این که اصالت و کمیت فقه در تاریخ اسلام نسبت به علوم دیگر ویژه بوده است.
به نظرم فقه ویژگیهایی دارد که اگر بخواهیم آن ویژگیها را در نسبت با اقتضائات و نیازمندیهای عصر مهدوی مورد مطالعه قرار بدهیم، کم نیستند، همچنین کم راندمان نیستند، ویژگیهای زیاد با نتایج فراوان که یکی از آنها بحث ظرفیتهای منسکی فقه است؛ ببینید فقه قدرت منسکسازی دارد؛ ظرفیتهای منسکی اهمیتش به این است که میتواند بر فرض مثال در کنار محتوا شور ایجاد کند، خیلی از آموزهها هست که به لحاظ محتوا غنی دارد؛ اما به لحاظ اینکه نتوانسته منسک مناسب با محتوای خودش را تولید کند، امکان تجمیع ذواق و سلایق مختلف در درون خودش را نداشته است.
اهمیت فقه در این است که هم قدرت منسکسازی دارد و هم مناسکش نیز متنوع است؛ منسک حج، منسک نماز جماعت، منسک اعتکاف، مناسک مختلف حتی جهاد، ببینید این مناسک اهمیتش به این است که علاوه بر محتوای خودش میتواند شور ایجاد کند و آدمهای زیادی را که حتی ارتباطشان با محتوا حداقلی است، درون این قالب بیاورد.
به عبارت دیگر قدرت منسکسازی فقه به این معناست که احکام ثابتی را در قالبهای متنوعی ارائه کند، مثلا امر به معروف، قالبهای متنوعی دارد؛ هر کسی با هر ذوقی که داشته باشد، میتواند طراحی قالب کند و ثمربخش باشد، در همین بحث میتوان به ظرفیتهای هنری مناسک اشاره کرد، یعنی وقتی میگوییم قدرت منسک دارد و منسک حیث هنری دارد، خود این میتواند برای همراه کردن مردم ظرفیت داشته باشد.
به عنوان مثال هنر، خصلت ماندگاری دارد، اگر یک آموزهای نتواند لباس هنر بپوشد، مانایی خودش را نمیتواند تضمین کند؛ من یادم هست که زمانی مقام معظم رهبری به تناسبی در باب نسبت دین و هنر صحبت میکردند و فرمودند «هر چیزی که نتواند زبان هنر و لباس هنر بپوشد ابتر خواهد بود، حتی دین»؛ حتی دین آخرین، دین جامع و دین کامل اگر نتواند لباس هنر بپوشد، ابتر خواهد بود و البته این یک بایستهای را برای ما رقم میزند و آن این است که ما باید تلاش حداکثری داشته باشیم که میان زبان دین و زبان هنر جمع کنیم؛ یعنی باید در واقع تلاش کنیم که زبان دین را به زبان هنر نزدیک کنیم؛ کما اینکه از آن طرف اهل هنر نیز باید یک تعهد اخلاقی و دینی داشته باشند و تلاش کنند زبان هنر را دینی کنند؛ یعنی این کشش باید دو سویه صورت بگیرد.
علاوه بر خصلت مانایی که در هنر وجود دارد، هنر زبان عمومی است؛ یعنی ممکن است زبان یک کشور را ندانید؛ اما زبان هنر آن کشور را میفهمید و درک میکنید؛ چون هنر، زبان عمومی است؛ نمادها، فراتر از این زبان گوشتی میتوانند حامل پیام باشند، شما با هر زبانی که باشد، میتوانید با لااقل با زبان نمادهای هنری ارتباط بگیرید.
ممکن است گفته شود زبان این نمادها در عین حال که عمومی است، تخصصی است؛ در عین حال تشکیکی است، یعنی هر کسی از یک نمادی برداشت خودش را میکند، این نکته اول که من معتقدم، چون فقه ظرفیت منسکی دارد، این ظرفیت باعث میشود که دغدغه جهانیکردن آموزههای مهدویت را برای ما تسهیل کند و راحتتر رقم بزند؛ چون ضرورتا مناسک بومی نیستند.
ما یکسری مناسک داریم، مدل همین منسک اربعین امام حسین(ع)، مدل منسک حج، مناسک حتی عزاداری؛ اینها مناسکی نیستند که مختص یک فرهنگ خاص باشند؛ لذا میتوانند فراگیر باشند، بعضی از اینها هم به لحاظ زمانی و هم مکانی فراگیرند؛ حالا منسک حج و اربعین از آنهایی هستند که به لحاظ زمانی محدودند؛ اگرچه به لحاظ مکانی میتوانند توسعهای داشته باشند.
منظور از توسعه مکانی مناسک و فراگیر شدن آن چیست؟
رهدار: منظور از توسعه مکانی این است که از تمام مکانهای کره زمین میتواند دعوت کند؛ نه اینکه در تمام مکانهای زمین محقق شود.
ظرفیت دوم فقه، ظرفیت اجتهاد در فقه است که برای تحقق دولت مهدوی و استقرارش چه کمکی میتواند بکند؛ چند نکته را ذیل ظرفیت اجتهادی فقه میتوانم مطرح کنم؛ یکی مسأله تفسیرهای تأویلی است که یک مجتهد این اجازه و اختیار را دارد؛ مثلا فرض کنید شما روی ظرفیت اجتهاد و همین تفسیرهای تأویلی قابلیت پیدا میکنید یا اجازه پیدا می کنید که حتی مثلا امور مستحبی را واجب یا امور واجبی را مستحب کنید؛ مکروهی را حرام و حرامی را مکروه کنید، این اجازه و امکان از این حیث مهم است که در پیچ های تاریخی میتوانید انسداد و انقباض یا انفتاحی ایجاد کنید.
در روایات آمده است وقتی حضرت مهدی(عج) ظهور میکنند، پایگاههای نظامی در نقاط مختلف کره زمین دارند که با محوریت این پایگاهها، فتح جهانی رقم میخورد و در روایت چند جای کره زمین نام برده شده است، مثلا یکی از آنها سیسیل ایتالیا است، این یک توصیف است؛ یعنی تجویزی در آن نیست؛ اما فقه میتواند از این توصیف، تجویز در بیاورد و میتواند به ما توصیه کند، یا حتی واجب کند، کانونهای فرهنگی مجازی که در عرصه بینالمللی دولت اسلامی ایران مثلا میتواند داشته باشد، این بودجهها را متوجه کانونهایی در این مناطق کند.
در روایت آمده که یکی از پایگاههای حضرت مهدی(عج) در سیسیل است، حالا اینجا دولت اسلامی دارد یک برنامهریزی فرهنگی برای برون مرزش میکند؛ میگوید ما قصد داریم در اروپا چهار مرکز فرهنگی داشته باشیم، شاید به ذهنمان نمیزند که باید در سیسیل هم پایگاه داشته باشیم؛ ولو سیسیل الان ظرفیت بالفعلی نداشته باشد؛ اما این هدایت روایت است که نشان میدهد شما در حکومت حضرت مهدی(عج) آنجا پایگاه دارید و الان که حتی یک دولت خرد اسلامی و بودجه و ظرفیتی در اختیار ما قرار گرفته است، منعش کجاست که بیاییم نشانهروی کنیم و بگوییم باید کانون فرهنگی ما در اروپا و در سیسیل زده شود.
فقه میتواند به ما بگوید، حتی این را از استحباب به وجوب تبدیل کند، فقه کلان، فقه تاریخی، فقه تمدنی و فقه حکومتی این ظرفیت را دارد که به ما بگوید واجب است، تا زمانی که روایات به ما کمک میکنند و برای ما کدگذاری مکانی میکنند، تا زمانی که روایت دارید، اجازه ندارید در خارج از مرزهای روایت، سرمایهگذاری کنید؛ مگر اینکه شما ظرفیت آن مکانهایی که روایات اشاره کردهاند را فعال کرده باشید، حداکثری کرده باشید و همچنان الان، نیرو، بودجه، وقت و طرح برای خارج از این مکانها را دارید.
یا فرض کنید فقیه میتواند به ما بگوید خریدن زمینهای فلان منطقه واجب است، فروش زمینهای آن منطقه به غیرشیعه یا به غیرمسلمان حرام است، در سیاستگذاری آینده و در بعضی از کشورها این کارها را به وضوح میبینیم؛ مثلا در روسیه تحلیلی از رشد جمعیتی قوم مسلمان و قوم اسلاو داشتهاند و بعد به این نتیجه رسیدهاند که فلش جمعیتی قوم اسلاو رو به پایین است یا فلش جمعیتی قوم مسلمان بالاست؛ از این جهت برای اینکه آینده کشورشان را مدیریت کنند و نگذارند دست قوم مسلمان بیفتد؛ پانزده منطقه استراتژیک داخل روسیه را کدگذاری کردهاند و نامش را مناطق طلایی گذاشتهاند؛ بعد از آن قوانینی برای مناطق طلایی چیده و گفتهاند: هیچ مسلمانی در مناطق طلایی حق معامله زمین و خانه ندارد؛ از این به بعد در توزیع مناصب به مسلمانان، هیچ مسلمانی را در این شهرها مسؤولیت نمیدهند و یک برنامهریزی کردهاند.
بنابراین اگر در روایات داریم که کوفه منطقه اصلی حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) و بلکه دارالخلافه و دارالاماره ایشان است؛ آیا منعی دارد؟ از همین الان فقیه ما میآید نشانهروی میکند، خرید و فروش زمینهای این منطقه در اختیار فقیه است؛ یعنی فقیه در سیاستگذاری فقهی، دستش باز است که به گونهای سیاستگذاری کند، تا نیازمندیهای تحقق حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) را تأمین کند.
در بحث ظرفیت اجتهاد، متغیر زمان و مکان جزء خصلتهای ذاتی پروژه اجتهاد است؛ ظرفیت اجتهادی که در فقه وجود دارد، دوباره دست حاکم و مدیر جامعه را باز میگذارد؛ تا جامعه را معطوف به نیازمندیهای حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) مهندسی کند؛ علم فقه دگم نیست؛ برخلاف علم کلام و حدیث که در قواعد خودش دگم است، یعنی شما اجازه تغییر نص را ندارید؛ اما فقه، چون زمان و مکان را بعد پروژه اجتهادش کرده، به راحتی میتواند مناسب با زمان و مکان، احکامی سیال و متفاوت بدهد، احکام نسبی و احکام لوکال یا احکام موقت بدهد؛ چون دست فقیه باز است خیلی قدرت مهندسیاش بالاست؛ فقیه میتواند مناسب با همین درکی که از زمان و مکان دارد، احکام را به گونهای تغییر دهد که سمفونی حرکت اجتماع به سمت حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) بیشتر یا کمتر شود.
اصلا تفاوت بین اجتهاد فقهی و اجتهاد تفسیری در همین است، اجتهاد فقهی معطوف به حل مسأله و بیان حکم در مورد خاص است، اجتهاد تفسیری بیشتر به طرح مسأله میپردازد، نه حل مسأله؛ البته ما برای بحث خودمان یعنی ظرفیت سنجی از تراثمان و برای تحقق و تداوم حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) به هر دو نوع اجتهاد نیاز داریم؛ اما اهمیت اجتهاد فقهی به نظرم اینجاست که چون حل مسأله را نشانه میرود، نه فقط تفسیر و تبیین مسأله را، دائما به کارآمدی حرکت و کارآمدی طرح کمک میکند و ظرفیت اجتهادی که در فقه وجود دارد، این امتیاز را دارد.
ویژگی و ظرفیت سوم فقه که شاید نتیجه ظرفیت دوم باشد، مسأله جامعیت علمی است که مقتضی اجتهاد فقهی است؛ ببینید برخی از تخصصها، تخصصهای تککانال، تکمنبع و تکعلم است، فقه اینگونه نیست؛ فقیه شدن یک لوازمی دارد، کسی که میخواهد مجتهد و فقیه باشد، باید در چندین حوزه علم صاحب رأی باشد، تا بتواند پروژه اجتهاد را رقم بزند.
بنابراین فقیه کسی نیست که با متدولوژی تفسیر در حد تخصصی بیگانه باشد، باید آشنا باشد، چون یکی از منابع مهم اجتهاد، قرآن است و این آدم باید منطق فهم قرآن را که تفسیر در اختیارش قرار میدهد، بلد باشد وگرنه نمیتواند از قرآن حکم در بیاورد؛ در حالی که مثلا یک مفسر ضرورتا در رسالت و کارش بیان احکام نیست؛ عرض کردم اجتهاد تفسیری فقط تبیین مسأله میکند و در اجتهاد تفسیری دیگر مأموریت بیان حکم این مسألهها وجود ندارد.
واضح است در اجتهاد فقهی همه ظرفیتهای اجتهادی تفسیری را فرد باید داشته باشد، به اضافه چیزی که در نهایت به حکم برسد؛ مثلا علم لغت که در حوزه اجتهادی اصطلاحا به آن فقهاللغه میگویند، این را باید فقیه داشته باشد، لغویین تنها کاری که در حوزه تخصصیشان انجام میدهند این است که بگویند ریشه این لغت چیست، تشابه و تفارقش با کلمات مشابه و متضاد و اینها چیست، در همین اندازه، اما فقیه تمام این استعداد یا تخصصی که عالم لغوی دارد، به علاوه توانمندی استلزامات احکامی این لغت را باید در محدوده آیات الاحکام و در محدوده مسائل فقهی داشته باشد.
لغوی فقط میگوید: ریشه فلان کلمه این است و تمام؛ اما کار فقیه این است که اگر این لغت ریشهاش این باشد، در خصوص این روایت حکم مسأله چنین میشود؛ در خصوص این آیه حکم مسأله چنین میشود؛ یعنی این را امتداد میدهد و به حکم میرساند؛ دوباره متوجه میشویم، نه در همه لغاتی که یک لغوی حسب تخصصش با آن کار میکند، لااقل در آن دسته از لغتی که ریشه در نصوص دارند و مرتبط با نصوص هستند، فقیه در آنها نیز باید به اندازه لغوی ورود کند و چون دغدغه احکام را دارد فراتر از لغوی باید دلالتهای احکامی این لغتها را نیز بررسی کند.
همچنین در حدیث، چون تفاوت کار یک فقیه با یک محدث دوباره مشخص است، تمام تخصصی که یک محدث دارد، باید فقیه داشته باشد، به علاوه آن امتداد احکامیاش؛ بنابراین باید یک فقیه کلام، حدیث، تفسیر، تاریخ و خیلی چیزهای دیگر بداند؛ در حالی که ضرورتا یک مورخ لازم نیست فقه و کلام را بداند؛ به همین علت همه مورخین ضرورتا فقیه یا متکلم نیستند؛ اما عکس قضیه که همه فقها باید تاریخ بدانند، از آن حیث که در استنباط و استنتاج احکام تأثیر میگذارد، این جامعیت علمی هم از ویژگی علم فقه است.
تحقق و تثبیت دولت مهدوی چه ارتباط و نسبتی با جامعیت علم فقه دارد؟
رهدار: اگر بخواهیم مصداقی فرض کنیم، مثلا اگر دولت مهدوی بیست تا نیاز اساسی دارد، یک دفعه میبینید چند تا از این نیازهای اساسی مستقیما به پایگاه فقه برمیگردد؛ مثلا اگر کسی مأموریتش مهندسی نیازمندیهای علمی تحقق جامعه مهدوی(عج) باشد، این گزاره یک آدمی باشد و گزاره دومش این باشد که منابع مالی و نیروی انسانی من حداقلی است، در گزاره سوم، باید روی نیروهای سازنده حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) سرمایهگذاری کند؛ چنین آدمی با چنین مهندسی علیالقاعده باید بیشترین سهم را به فقیهان بدهد.
ظرفیت دیگر فقه، ظرفیت اعتبار و حجیتش است؛ ببینید آدمهای زیادی ممکن است حس بگیرند که به تحقق دولت مهدوی(عج) کمک کنند و بعد فکر میکنند و طرحهایی میآورند، ما باید مردم را این گونه همراه کنیم، نهادها را بسازیم، خیلی ممکن است این مباحث را مطرح کنند؛ غافل از این که دولت مهدوی یک ویژگی دارد؛ این که قرار است دینیترین دولت تاریخ بشریت باشد.
وقتی می گوییم دینیترین، معنیاش این است که باید برای تک تک رفتارها، گزارهها، برنامهها، نهادها و اینهایی که برای دولت پیشنهاد میشود، استناد به دینش تمام باشد، به اتم وجه و اشد وجه باید تمام باشد؛ خود این ویژگی دست و پای شما را میبندد که شما از هر تخصصی برای این ساخت استفاده نکنید؛ از تخصصهایی بتوانید استفاده کنید که حجیت و اعتبار خودش را در نسبت با دین تأمین کرده و ثابت کرده باشد، در بین تخصصهای موجودی که برای ساخت یک دولت نیاز است، بیشک بیشترین اعتبار و بیشترین حجیت را فقیهان دارند، این ظرفیت بعدی فقه است.
ظرفیت بعدی فقه، مسأله قدرت نهادسازی است، نهادسازی غیر از قدرت منسکسازی است؛ ممکن است مناسک داشته باشید، ولی نهاد نداشته باشید؛ کما اینکه در اکثر از گذشته تاریخی ما چنین بوده که فقه توانسته است منسک بسازد؛ اما نتوانسته نهاد بسازد؛ البته این نتوانستن ضرورتا نتوانستن درونی هم نیست، موانع بیرونی هم عمدتا چنین بوده که در این قضیه سهم داشته است.
اما در هر حال فقه، قدرت نهادسازی دارد و به نظرم علمی قدرت نهادسازی دارد که مسألههای آن علم، مسألههای انضمامی باشد؛ اگر مسألههایش انضمامی نشد، معمولا نهاد که کاملا یک ساخت انضمامی دارد را نمیتواند بسازد، بایسته علم فقه این است که مسألههایش انضمامی باشد، ممکن است در تاریخ علم فقه، مسألههایی کم یا زیاد داشته باشید که انضمامی نبودند، آن دیگر بایستهاش نیست؛ یعنی یک جایی فقیه از بایسته خودش خارج شده است.
فقه قدرت نهادسازی دارد، دوباره اینجا لازم نیست که بگوییم این ویژگی، انحصاری است، ممکن است پایگاه های علمی دیگری هم باشند که قدرت نهادسازی دارند، ما الان در مقام رصد و شمارش ظرفیتهای فقه هستیم، میگوییم فقه این قدرت را دارد، ممکن است کسی بگوید فلان پایگاه علمی هم این قدرت را دارد، میگوییم: چه بهتر.
فقه، قدرت نهادسازی دارد و قطعا دولت جهانی حضرت مهدی(عج) که پیشبینی میشود، متکاملترین دولت و گستردهترین دولت است، قطعا پیچیدهترین دولت نیز هست، علومی میتوانند در ساخت و تداوم این دولت کمک کنند که قدرت نهادسازی داشته باشند؛ زیرا پیچیدگیها را بدون سوار شدن بر یک ظرفیت نهادی نمیتوان مدیریت کرد؛ همچنین گستردگیها و فراخها را نمیتوان بدون نهادهای متناسب به صورت منطقی مدیریت کرد؛ با این حال فقه به دلیل همان ظرفیت اجتهادی که دارد این استعداد و ظرفیت را دارد که نهادسازی کند و همچنین نهادهایش را موسع و کلان بسازد.
حالا در این میان میتوان تحلیلهایی کرد که فقه یک فروبستگیهایی میتواند برای دولت مهدوی داشته باشد؛ مخصوصا اگر همین ارتکازی که تاکنون از فقه داریم را داشته باشیم؛ وقتی میگویم فقه موجود منظورم فقه محقق شده بیرون نیست، فقه ذهنی است، تعریفی که از فقه داریم، این تعریف هم میتواند یک فروبستگیهایی برای حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) داشته باشد که یکی مسأله محور بودن فقه است و این باعث حداقلی شدن ظرفیتهایش برای نظریهپردازی راهبردی میشود، چنان که فقه، لااقل فقه موجود همچون علم روانشناسی، موردمحور و مسألهمحور است.
چرا مسأله محوری و رویکرد موردی فقه به مسائل باعث حداقلی شدن ظرفیتهای آن و از فروبستگیهای دولت مهدوی است؟
رهدار: اصلا علومی که موردمحور هستند، برای طراحیهای راهبردی قدرت اندکی دارند؛ فقه اگر بخواهد برای خودش این مشکل را حل کند، در نسبت با فلسفه فقه باید بسیاری از مسائل خودش را پاسخ دهد؛ یعنی اگر فقه، فلسفه فقه را بتواند در مسألههایش ضرب کند، ظرفیت راهبردی پیدا میکند و برای اینکه چنین کاری کند، آن وقت نیازش به علم کلام به صورت پیشینی حداکثری میشود.
اگر فقه بخواهد طراحی کلان کند به صورت پیشینی نیازمندی کلامیاش زیاد میشود، نسبت خودش را با کلام باید حداکثری کند، به کلام توجه ویژه داشته باشد، فقه به صورت پسینی باید به مقاصد دین دوباره که باز یکی از بحثهای فلسفه فقه است، توجه حداکثری پیدا کند؛ اگر فقه صرفا خودش را در محدوده احکام ببندد و مقاصدش را لحاظ نکند، مشکل جدی پیدا خواهد کرد؛ در حالی که رویکرد مقاصدی به فقه، تعریفی از طرح راهبردی دادن است.
یک فروبستگی دیگری هم فقه دارد و آن این است که تمام ظرفیتهایی که برای فقه گفته شده، به صورت کلی اثباتکننده منجی خاص است نه منجی عام و موعود؛ منجی موعود مفهومی است که چینیها، بودیسم، مسیحیان و یهودیان هم با آن ارتباط می گیرند؛ فقه نمیتواند منجی موعود را اثبات کند، میتواند حضرت مهدی(عج) را اثبات کند و هنگامی که حضرت مهدی(عج) را اثبات کردی، حداکثر قدرت مانورت جهان اسلامی است.
اهمیت این مطلب اینجاست که فقه در مقدمات بعیده ساخت دولت اسلامی، کمک چندانی نمیتواند بکند، آنجا یک پایگاههای علمی دیگری باید باشند؛ هر چه به حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) نزدیکتر میشوید، آن منجی مصداقش مشخصتر میشود و حضرت حجت (عج) مصداق گزینهای میشود، آنجا فقه بیشترین ظرفیت را خواهد داشت؛ چون باید منجی خاص را ثابت کند نه منجی عام را؛ بنابراین هرچه به زمان حضرت مهدی(عج) نزدیکتر میشویم، فقه اهمیت خودش را بیشتر نشان میدهد.
در مقدمات بعیده ساخت دولت مهدوی(عج) علوم دیگری باید وسط بیایند مثل فلسفه حتی مثل کلام به ویژه، آنها کارویژه بیشتری خواهند داشت؛ اما وقتی که به حکومت جهانی حضرت مهدی (عج) نزدیک می شوید، آنجا دیگر چون شما منجی خاص دارید، دولت خاص یعنی آنجا زمان و مکانهایی دارد، مسألهها و موردها مشخص میشود؛ از اینرو فقهی که مسألهمحور و موردمحور است، اهمیتش بیشتر خود را نشان میدهد.
خلاصه عرضم این که در فقه ظرفیتهایی است که اگر آن ظرفیتها را به سمت نیازمندیهای دولت مهدوی(عج) نشانه برویم، زبان فقه، زبان الکنی نخواهد بود؛ چون این ظرفیتها را دارد و میتواند راجع به آن نیازها فکر کند، طرح بدهد، برنامه بدهد و در عین حال نکته دومی که گفتم بحث فروبستگیهای فقه بود که بیشتر از طریق فلسفه فقه و مباحث کلامی و رویکرد مقاصدی و مجموعهای از این تیپ بحثها برای این فروبستگیها راه حل وجود دارد.