شبکه اجتهاد: اگرچه بعد از برنامههای تلوزیونی به شهرت عمومی رسید، اما سید مهدی طباطبایی پیش از اینها در وادی علم و سیاست قدم گذاشته و با بزرگانی حشر و نشر داشت. تاریخ ولادتش را آبانماه ۱۳۱۵ ثبت کرده بودند؛ اما خود میگفت که وقایع کشف حجاب در سال ۱۳۱۴ و تعقیب و گریزهای مردم در آن زمان را به خاطر دارد. در رفسنجان و در خانوادهای از صنف روحانیت زاده شده بود. پدر بزرگش ـ سید علی ـ از مجتهدین و از شاگردان آخوند خراسانی و سید کاظم یزدی بود. پدرش سید محمدحسین نیز در کسوت روحانیت بود. سید مهدی نخستین آموزشها را از پدرش آموخت و پدربزرگش بر آن نظارت میکرد. همین مهم کافی بود تا بنیان علمی مستحکمی بیابد. طباطبایی اما برای ادامه تحصیل به قم رفت. در آنجا در منزل اخوان مرعشی که از روحانیون اهل علم بودند ساکن شد. اخوان مرعشی پسرعمههای او بودند. تسلط طباطبایی بر ادبیات سبب میشد تا وی بعضاً بر این پسر عمههای فرهیختهی خود نیز اشکال کند. اخوان مرعشی در منطقهی یخچال قاضی قم ساکن بودند. امام خمینی نیز چند سال بعد در همان منطقه رحل اقامت افکند.
سید مهدی اما در قم نماند و به مشهد رفت. آنجا بود که از محضر آیتالله کفایی بهرهی فراوان برد. رغبت مضاعف او به تحصیل سبب شد تا پدرش به فکر تنظیم برنامهای بیفتد و روند مطالعاتی او را منظم کند. پدرش به همین منظور، وی را به نزد میرزا هاشم قزوینی برد تا برنامهای منظم به او بدهد. میرزا هاشم از حضور سید مهدی در خانهاش استقبال کرد و شیوهای برگزید تا وی در خانهاش مَحرم شده و همنشین همیشگی او گردد. برای این کار، سید مهدی را برای یک ساعت به عقد دخترش در آورد تا برای همیشه به همسر میرزا هاشم مَحرم گردد. این تدبیرِ میرزا هاشم باعث شد که سید مهدی به راحتی در خانهی میرزا رفت و آمد کند. وی پس از این، تحت تعلیم مستقیم میرزا هاشم قزوینی قرار گرفت. میرزا به وی پول میداد تا روزنامه تهیه کند. همین کافی بود تا سید مهدی با روزنامهخوانی نیز مأنوس شود. عملی که چندان مقبول حوزههای علمیه آن زمان نبود. پدر سید مهدی بر مسأله روزنامهخوانی وی واقف میشود و او را از چنین عملی برحذر میکند. میرزا هاشم اما احتیاط در این زمینه را به سید مهدی توصیه میکند و میگوید از این پس، فقط در همین خانهی من روزنامه بخوان.
التهاب سیاسی در سالهای ۱۳۳۰ به بعد، اما سید مهدی را نیز بینصیب از سیاست نگذاشت و پای وی را به مسائل سیاسی کشاند. طباطبایی با نواب صفوی آشنا شد و مدتی با او همراه بود. وی بعدها گفت که نواب صفوی از سیاست چیزی نمیفهمید و درک سیاسی نداشت. با این وجود اما، طباطبایی در آن مقطع به جریان نواب نزدیک شد. همین ارتباط سبب شد تا وی دستگیر شده و مدتی را در زندان قزلقلعه به سر برَد. در زندان با خسرو روزبه آشنا شد. روزبه از اعضای شاخص حزب توده بود. وی در زندان نیز تعالیم مارکسیستی را آموزش میداد. طباطبایی از سخنان وی یادداشتبرداری میکرد. از آن پس طباطبایی راغب شد تا کتابهای کارل مارکس را بخواند. پنج جلد کتاب به زبان عربی «رأس المال» را خرید و آن را به دقت خواند. همین اطلاعات او سبب شد تا پس از انقلاب، زمانی که بنیصدر به شهید بهشتی گفته بود که اسکناسهای عکس شاه را جمع کنید و همه هم موافقت کرده بودند، سید مهدی با این کار مخالفت کند. وی ماجرای روند تغییر پول را که در آموزههای مارکس یافته بود، با مرحوم بهشتی در میان میگذارد. بهشتی نیز رأی طباطبایی را پذیرفته و با تغییر یک شبهی پول مخالفت میکند. بهشتی پس از این به طباطبایی احسنت گفته و عنوان میکند که ما این را نمیدانستیم و از شما چیزی آموختیم. اولین زندان رفتن طباطبایی اگر چه چند ماهی بیش طول نکشیده بود، اما سبب آشنایی وی با روزبه شده و تأثیر خود را در یک تدبیر حکومتی نهاده بود.
[box type=”shadow” align=”” class=”” width=””]
التهاب سیاسی در سالهای ۱۳۳۰ به بعد، اما سید مهدی را نیز بینصیب از سیاست نگذاشت. طباطبایی در آن مقطع به جریان نواب نزدیک شد. همین ارتباط سبب شد تا وی دستگیر شده و مدتی را در زندان قزلقلعه به سر برَد. در زندان با خسرو روزبه آشنا شد. روزبه از اعضای شاخص حزب توده بود. وی در زندان نیز تعالیم مارکسیستی را آموزش میداد. طباطبایی از سخنان وی یادداشتبرداری میکرد. از آن پس طباطبایی راغب شد تا کتابهای کارل مارکس را بخواند.
[/box]
خواندن فلسفهی مارکس اما، در حوزه مقبول نبود. سید عبدالهادی شیرازی وقتی که کتابهای مارکسیستها را در دست طباطبایی میبیند، تمامی آنها را گرفته و آتش میزند.
طباطبایی اگرچه کتابهای مارکس را خوانده و خلافآمد عادت حوزه اقدام کرده بود، اما میگوید که از فضاهای روشنفکری خوشم نمیآمد و بیشتر در فاز آخوندی بودم. همین امر باعث شد زمانی که مرحوم طالقانی به مشهد رفته و طباطبایی دو ماه در معیّت او بود، اما طباطبایی از طالقانی فاصله میگیرد؛ چرا که «از فضای آخوندی خوشم میآمد و از فضای روشنفکری خوشم نمیآمد».
طباطبایی با همین روحیه بود که با علی شریعتی نیز به مباحثه پرداخته و رویکرد وی را مقبول نمیدانست. حتی در منزل آیتالله میلانی، میان این دو بحثی درگرفت و به کدورت انجامید. بعدها آیتالله خامنهای واسطه میشود و میان طباطبایی و شریعتی پا در میانی کرده و آشتی ایجاد میکند. طباطبایی بعدها گفت که «دعوای ما با شریعتی بچهگانه و بر سر موضوعات اجتماعی بود. در آخر هم که شریعتی میخواست از کشور خارج شود با من خداحافظی کرد. به او گفتم ما دیگر همدیگر را نمیبینیم. نمیخواستم از من رنجیده شود. او پیش از رفتن از من عذرخواهی کرد و روی هم را بوسیدیم».
طباطبایی اما از نخستین دوران زندان خود رهایی یافت. جوانی ۱۸ ساله از زندان آزاد شد و بزرگان حوزه مشهد به دیدار وی رفتند. حضرات میلانی و کفایی پس از زندان با وی دیدار کردند. پس از این اما، شیخ هاشم قزوینی وی را ترغیب میکند تا به نجف رفته و تحصیل را در آنجا ادامه دهد. در نجف به محضر سید محمود شاهرودی رفت. به همراه وی پیاده به کربلا رفت. طباطبایی اما در نجف نیز ماندگار نشد و بار دیگر به قم بازگشت. این بار پای درس آیتالله بروجردی حاضر شد. در مجلس آیتالله بروجردی که بزرگانی چون مرحوم گلپایگانی، شریعتمداری، امام خمینی، علامه طباطبایی و دیگرانی حضور داشتند، سید مهدی که بسیار جوانتر بود برمیخاست و طرح پرسش میکرد.
طباطبایی پس از دوران نجف، گاهی قم بود و زمانی مشهد. در مشهد اما، وی پایگاه مطمئنی برای مبارزان انقلابی بود. او واسطهای میان مراجع مشهد و امام خمینی بود. حضرات منتظری، ربانی و محمدرضا سعیدی وقتی که نامهای از جانب امام داشته و قصد ارائه به علمای مشهد را داشتند، در خانه طباطبایی ساکن میشدند. طباطبایی خود نیز بارها پیامهایی میان علمای مشهد و امام خمینی را رد و بدل کرد. وی پیامهای حضرات میلانی، قمی و کفایی را به امام خمینی منتقل میکرد. او در این برهه سخنرانیهای تندی را نیز علیه شاه انجام میداد. در منزل آیتالله قمی گفته بود: شاهدوستی یعنی غارتگری. بهواسطهی همین سخنرانیها بود که بارها بازداشت شد و به حبس رفت.
طباطبایی اگرچه دلبستهی امور علمی بود اما به وادی سیاست نیز کشیده شده بود. او به همراه برخی دیگر از روحانیون، جامعه روحانیت مبارز را تشکیل دادند. اما در سالهای ۴۲ تا ۴۴ که فشارهای سیاسی نیز افزون شده بود، طباطبایی نیز کوشید تا امور علمی را بیشتر دنبال کند. وی شروع به تدریس مکاسب در مسجد گوهرشاد کرد. گفته میشود وقتی که وی به تدریس پرداخت، درس دیگر اساتید از رونق افتاده بود. وی در منبرهای خود نیز مباحث دقیق علمی را پیش میکشید. در یکی از منبرها در منزل آیتالله میلانی، وی بحث لُقَطه [۱] را مطرح میکند. مرحوم میلانی به طنز به وی میگوید تو بیا و درس خارج بگو. در یکی از همین منبرها، علامه طباطبایی و مرحوم میلانی نیز در کنار هم نشسته بودند. سید مهدی بحث فلسفی الواحِدَ لا یَصدُر عَنه الاّ الوَاحِد را طرح میکند. میلانی پس از منبر به وی میگوید «این چه منبری بود؟ من و علامه طباطبایی را به جنگ انداختی». علامه اما در پاسخ میگوید: «نهتنها به جنگ نینداخت که به صفا کشید؛ آخوندها را هم متنبّه کرد که این چیزها را روی منبر بگویند».
طباطبایی در منبرها با ظرافت از نقش امامزادهها در حرکت اجتماعی و انقلابی سخن میگفت. همین رویکرد وی نیز بارها سببساز دستگیری او شد.
طباطبایی اما اگر چه در وادی علمی و طلبگی بود، اما به امور غیر طلبگی نیز گرایش داشت. زمانی به خرید و فروش فرش وارد شد، زمانی دیگر کشاورزی اختیار کرد، هنگامی دیگر حرفهی قنادی را پیشه ساخت.
طباطبایی اما با روحیه طلبگیای که داشت، کوشید تا هیئتهای مذهبی را در مشهد بنا نهد. وی در تهران نیز اقدام به تشکیل چنین هیئتهایی کرد. او ادعا کرده بود که این هیئتهایی که بنا نهاده در پیروزی انقلاب نقش بسیاری داشتند.
[box type=”shadow” align=”” class=”” width=””]
طباطبایی اگرچه کتابهای مارکس را خوانده و خلافآمد عادت حوزه اقدام کرده بود، اما میگوید که از فضاهای روشنفکری خوشم نمیآمد و بیشتر در فاز آخوندی بودم. با همین روحیه بود که با علی شریعتی نیز به مباحثه پرداخته و رویکرد وی را مقبول نمیدانست. حتی در منزل آیتالله میلانی، میان این دو بحثی درگرفت و به کدورت انجامید. بعدها گفت که «دعوای ما با شریعتی بچهگانه و بر سر موضوعات اجتماعی بود. در آخر هم که شریعتی میخواست از کشور خارج شود با من خداحافظی کرد».
[/box]
در آستانه انقلاب، فعالیت سیاسی طباطبایی نیز افزون شد. در پاریس به دیدار امام میرفت. با مجاهدین خلق نیز در تشکیل راهپیماییها همکاری میکرد و به آنها کمکهای مالی میرساند. از هیئتهای مذهبی که تشکیل داده بود، افراد بسیاری را در راهپیماییها بسیج میکرد. شعار «حزب فقط حزب الله؛ رهبر فقط روح الله» را اولین بار وی به هیئتهای مذهبیاش آموخت و در راهپیماییها از آن بهره گرفت.
طباطبایی که خود را میهمان سیاست میدانست، پس از پیروزی انقلاب نیز به اصرار و پافشاری دیگران، در مجالس اول و دوم حضور یافت. بعدها اما در خصوص حضورش در مجلس گفت که ما میرفتیم مجلس که فاعل بالاختیار باشیم، مفعول بالاضطرار شدیم. وی اما از برخی سیاستهای کشور رنجید خاطر بود. میگفت که آیتالله هاشمی رفسنجانی چند بار از وی خواسته تا کارهایی را بر عهده بگیرم. اما میدانم که این کارها شدنی نیست و جز ضرر ثمرهای به بار نمیآورد. نمیتوانم با خود بجنگم و این کارها را قبول کنم. طباطبایی میگوید به من گفتند اگر نمیتوانی این امور را بپذیری برو و در خانه بنشین.
وی اگر چه کوشیده بود تا پس از انقلاب، کمتر در وادی سیاست بماند، اما با همین اجبارهای دیگران بود که در مجلس هفتم نیز حاضر شد. میگوید پای سفره نشسته بودم و داشتم ناهار میخوردم که آمدند و مرا بردند که برای انتخابات ثبت نام کن.
او اگر چه رفت و در خانه نشست و کمتر سِمَت سیاسی بر عهده گرفت، اما بعضاً سخنان خود را دلسوزانه و با صراحت مطرح میکرد. وی گفته بود که بیماری ریه دارم، اما والله قسم میخورم آنچه که مرا میکُشد کارهایی است که در کشور دارند به خلاف انجام میدهند.
طباطبایی عصر پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷ در سن ۸۲سالگی با اشک در چشم و بغضی در گلو دیده از جهان فرو بست. مباحثات
پانوشتها
لقطه هر مالی را گویند که مالکش آن را گم کرده باشد.