شبکه اجتهاد: هنوز هم ساکن همان منزلی است که ۱۳ سال پیش برای مصاحبه در قم میهمانش شده بودم. این را خوب به یاد دارد و بعد از احوالپرسی یادآورمیشود که چند سال پیش هم برای مصاحبه آمده بودید! این را قبل از من یادآوری میکند تا خیلی به حافظهام غرّه نشوم! «موفقیتهایم را مرهون خدمات همسرم هستم» این اولین تیتری بود که با آن «آیتالله شیخ محمد یزدی» میهمان روزنامه قدس شد. یادآوری این تیتر لبخندی را بر چهره اش مینشاند و نشان علی بن موسی الرضا(ع) ذکر یا امام رضا(ع) را بر لبانش. بیست و نهمین سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) بهانه دیدار با «آیتالله» است. خاطراتش را با هیجان تعریف میکند. احساس میکنم خودش را در همان روزها میبیند. در همه صحبتهای آیتالله دغدغه حفظ نظام و آرمانهای انقلاب به چشم میخورد. گشاده روی اش باعث میشود تا بیش از یک ساعت پرسشگری کنیم و او درباره خاطراتش از امام بگوید. تنها اذان ظهر باعث میشود تا سخن را کوتاه کنیم.
آشنایی شما با امام خمینی(ره) به چه زمانی برمیگردد؟
یزدی: آشنایی من با امام راحل(ره)، به زمانی باز میگردد که از اصفهان به قم برای ادامه تحصیل مهاجرت کردم. از همان ایام در درس خارج اصول امام خمینی(ره) که در مسجد سلماسی برگزار میشد و حدود ۸ سال طول کشید، شرکت میکردم. آن درس یکی از معروفترین کلاسهای درس آن روزها بود و معتقد بودم که روح تحصیل و تهذیب را در بین طلاب اقناع میکرد.
یکی از ویژگیهای درس امام راحل این بود که طلاب بعد از درس دور امام حلقه میزدند و سوالات خود را از ایشان میپرسیدند. این ویژگی طلبه پروری امام خمینی(ره) با محبت و عطوفت پدری و استادی همراه بود. قبل از اینکه به بیان مسایل انقلاب برسیم، میخواهم از رابطه شاگرد و استادی و لطف و محبت ایشان به بنده که باعث شد تا احساس نزدیکی بیشتری نسبت به ایشان داشته باشم، بگویم.
دریکی از سفرهای تبلیغی که به یکی از شهرهای استان کرمان داشتم یکی از ثروتمندان شهر به من گفت حاضرم نصف داراییام را به شما بدهم تا شما در این شهر بمانید. اصرار ایشان باعث شد تا این امر را به اجازه از امام خمینی که آن روزها «آقای خمینی» نامیده میشدند، موکول کنم. من موضوع را به امام عرض کردم. ایشان فرمودند: سهم امام برای شما و امثال شما هزینه شده است که در «درس خارج» شرکت کنید. بر شما و امثال شما واجب است که در ایام تحصیل در قم باشید و درس بخوانید و در ایام تعطیل نیز در بین مردم باشید و دین را تبلیغ کنید. و خلاف این عمل نکنید. این توصیه امام راهی شد که به امام نزدیک تر شوم.
اتفاق دیگری که در احساس نزدیکی من به امام نقش موثری داشت، ماجرایی بود که به یکی از علمای اهل سنت سنندج به نام مردوخ برمیگشت که به دلیل «درباری بودن» مورد قبول علمای اهل تسنن نبود. من در آن زمان کتابی به نام «گمشده شما» نوشته بودم که انتخاب امام علی(ع) به امامت از سوی خدا و پیامبر(ص) را با تکیه بر فضایل امام که مورد قبول همگان است، به عنوان انتخابات آزاد دنیا معرفی کرده بودم. آن عالم سنی جوابیهای بر کتاب من نوشته بود که توسط مرحوم آیتالله فکور یزدی به دستم رسید و در صدد پاسخ به آن برآمدم که شخصی از طرف امام، آمد و گفت امام با شما کار دارند. این اولین دعوت و ملاقات خصوصی با امام بود. امام فرمودند: بخش ولایت کتاب شما و پاسخ مردوخ را خوانده ام. چکار میخواهی بکنی؟
گفتم: درحال جواب نوشتن هستم. امام فرمودند: وقتی پاسخ را نوشتی آن را به من بده تا ببینم. این درخواست امام علاقهام را برای نگارش کتاب بیشتر کرد. پاسخی صد صفحهای به مردوخ نوشتم و جزوه را بعد از کلاس درس، خدمت امام بردم. یک هفته بعد ایشان جزوه را به من بازگرداندند و یک صفحه روی آن گذاشته بودند و راهنماییهایی را با شماره مرقوم کرده بودند که مثلا یک حدیث را از منابع دست اول ذکر کنید. توصیهها نشان میداد که ایشان نوشته را یک دور خوانده بودند. این توجه و دقت امام برای من خیلی ارزشمند بود و علاقهام را به امام چند برابر کرد. بالاخره درصدد چاپ جزوه بر آمدم و قصد داشتم در اماکن و شهرهایی که رفت و آمد داشتم توزیع کنم. قبل ازتوزیع دوباره از سوی امام خوانده شدم و ایشان را در حیاط بیرونی منزل ملاقات کردم. ایشان فرموند: آن جزوه وقتی چاپ شد فقط در جاهایی منتشر شود که مردوخ در آنجا شبهه افکنی کرده است چون منشا آن شبهه افکنی آن شخص بوده است. در این جریان یک نکته اخلاقی و تربیتی وجود دارد که وقتی پاسخ یک شبههای داده میشود، ممکن است خود شبهه را در ذهن خواننده زنده کند لذا پاسخ برای خوانندهای بیان شود که شبهه را خوانده است و ذهن پاک را بی جهت نباید با شبهه مواجه کرد. به همین ترتیب این رابطه محبت آمیز گسترش یافت و رابطه ولایی شکل گرفت.
اولین دستور ولایی امام(ره) به چه موضوعی بر میگردد؟
یزدی: اولین دستور ولایی امام این بود که طلاب علوم دینی عصرهای جمعه به مناطق مختلف بروند و برای مردم سخنرانی کنند. زیرا رژیم پهلوی سینماها را درعصرهای جمعه فعالتر کرده بود و معمولا شلوغ بود. معروف شده بود که کارگران دستمزد هفتگی خود را در آخرهفته برای دیدن فیلم دوباره به جیب رژیم میریزند. امام راحل برای حل این مشکل از طلاب خواستند که عصرهای جمعه در بین مردم باشند. من هم مثل خیلی از طلاب به این دستور ولایی عمل کردم و در شهرهای مختلف به بهانه ایام عزای اهل بیت به سخنرانی میپرداختم.
دومین دستور امام مربوط به سخنرانی در مسجد امام حسن عسکری قم است. ایشان فرمودند هر ده شب یک نفر منبر برود و مسایل انقلاب را برای مردم بگوید. یکی از کسانی که برای این موضوع انتخاب شد، من بودم. من تا آن زمان در قم منبر نرفته بودم و کمی نگران بودم. به توصیه مرحوم آقا مصطفی خمینی(ره) بیست شب در آن مسجد منبر رفتم. امام راحل برنامهای داشتند که در یک شب از ده منبر هریک از منبریهای منتخب دقایقی را مینشستند و به منبر گوش میدادند. در نوبت منبر من نیز ایشان تشریف آوردند و من قبل از سخنرانی فهرست مطالب شبهای قبل را برای امام بیان کردم. در آن منبر در برابر انقلاب سفید شاه، عنوان انقلاب تاریک و روشن را مطرح کردم که انقلابهای انبیا را انقلاب روشن و انقلاب طاغوتها را انقلاب روشن نامیدم. امام لطف کردند و آن شب تا آخر مجلس نشستند. بعد از آن جلسه ایشان یک شیشه عطر به من هدیه دادند.
یکی از توصیههای موکد امام(ره) این بود که بین طیف مبارزان اختلاف ایجاد نشود و راه روشنگری به بهانههای شخصی مسدود نشود. هرچه جریان انقلاب وضعیت مستحکم تری میگرفت، محبت ایشان به شاگردانی که در جریان مبارزات فعال بودند بیشتر میشد. من نیز مانند بسیاری از شاگردان امام راحل مشمول محبت ایشان شدم. این ارتباط بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز ادامه داشت. و در دو دورهای که نماینده مجلس بود پیامها و نظرات امام را به هیات رییسه مجلس منتقل میکردم. تا زمان استعفای آیتالله صافی از شورای نگهبان، بلافاصله با حکم امام خمینی به عضویت آن در آمدم.
نکتهای که در رابطه استادی و شاگردی امام خمینی به چشم میخورد، توجه امام به فعالیتهای اجتماعی طلاب است ونکته دیگر روحیه طلبه پروری ایشان است. این برخورد امام خمینی با سایر مردم نیز صادق است؟
یزدی: نکته خیلی جالبی است.امام در عین درسهای معمول شاگردان خود را با مسایل روز آشنا میکردند. امام راحل در درس اصول در باب اوامر و نواهی همه علما میگویند یکی از شرایط امر یا نهی قابلیت انبعاث (مخاطب دارای اختیار باشد مثل انسان) است. علما برای این بحث مثال که میزدند میگفتند به دیوار که نمیشود امر کرد، اما امام همین بحث را زمینه آشنایی طلاب با مسایل بین المللی کردند و فرمودند: به خروشچف نمیشود گفت نماز بخوان! اولین باری بود که این نام را میشنیدیم. بنابراین تحقیق کردیم تا متوجه شدیم او رهبر کمونیستهای شوروی است. به این ترتیب ما را به سمت شناخت مسایل جهان سوق میدادند. این شیوه تربیتی در تدریس امام، باعث شد تا جمعی از طلاب برای شناخت و تحلیل بهتر سخنان امام گروهی را تشکیل بدهیم و حتی رادیویی را تهیه کنیم تا اخبار روز دنیا را پیگیری کنیم درحالیکه آن زمان نگه داری رادیو از نظر متدینین امر خوبی نبود.
زمانی که ماجرای خطابه امام علیه کاپیتولاسیون رخ داد، امام مردم را خطاب قرار دادند و آنها را نسبت به آشنایی با مسایل روز آگاه ساختند. رویه تربیتی امام مختص طلاب نبود بلکه مردم را نیز با نگاهی سازنده و بیدارگر مینگریستند.
از همراهی در ایام مبارزات علیه رژیم پهلوی چه خاطرهای دارید؟
یزدی: من در آن زمان عضوی از اعضای جامعه مدرسین بودم. جامعه مدرسین حوزه که متشکل از علما، فضلا و طلاب بود در همه مراحل انقلاب همراه امام بود. در ماجرای دستگیری و تبعید امام راحل که اولین حرکت طاغوت علیه امام خمینی بود، جامعه مدرسین به دلیل نگرانی برای جان امام، اعلام کرد که امام مرجع تقلید است، زیرا در قانون اساسی رژیم شاه مرجعیت مصونیت داشتند. در بیانیه جامعه مدرسین آمد که «آیتالله خمینی از مراجع تقلید رسمی شیعه است». با این اعلامیه رژیم طاغوت نتوانست به امام سوء قصد داشته باشد و ایشان را ابتدا به ترکیه و سپس به نجف تبعید کردند.
امام کتاب تحریرالوسیله که از کتب معتبر فقهی و حاشیههای امام بر کتاب وسیله سید ابوالحسن اصفهانی است را در ایام تبعید در ترکیه نوشتند. در جریان تالیف این کتاب منابعی را که ایشان نیاز داشتند، در قم تهیه میکردیم و توسط مرحوم آقای اشراقی به امام میرساندیم.
همچنین اعلامیههای ایشان را از نجف توسط تلفنی که تهیه شده بود دریافت میکردیم و بعضی از پیامها را برای دوستان مان در شهرهای دیگر تلفنی میخواندیم و یا با امکانات اولیهای که وجود داشت تایپ و تکثیر کرده و توسط طلابی که مسافر شهرهای دیگر بودند واز طریق اتوبوسها و درزیر صندلی اتوبوس به نقاط مختلف کشور میفرستادیم. این روند یعنی از بیان امام تا انتشار و توزیع در کمتر از ۲۴ ساعت انجام میشد طوری که موجب تعجب ساواک شده بود. آنچه بیان شد به عنوان فعالیتهای سیاسی، آموزشهای امام خمینی بود که در ذیل درسهای خود به ما آموزش دادند.
قیام امام خمینی، همان راه انبیا و ائمه اطهار بود زیرا دو هدف عمده ائمه در طول ۲۵۰سال این بود که بدعت در دین وارد نشود و مبانی اصیل اسلام حفظ شود، آسیبی که این روزها با عنوان عرفانهای نوظهور این هدف رسالت انبیا و اولیاء الهی را نشانه رفته است و دوم تشکیل حکومت اسلامی. ویژگی شاخص امام این بود که علاوه بر طلاب علوم دینی، مردم را نیز متوجه این دو هدف ائمه اطهار کردند که دین فقط مسجد و محراب نیست بلکه حکومت هم نیست و اسلام از حسینیه و مسجد و هیات به متن جامعه آوردند.
ایده حکومت اسلامی و تز ولایت فقیه توفیقی بود که امام خمینی توانستند آن را به منصه ظهور برسانند و ما نیز از زمانی که متوجه تفکر امام شدیم از ایشان حمایت کردیم و تا زمانی که زنده باشیم نیز دست نمیکشیم.
به نامهای اشاره کردید که مرجعیت امام خمینی در آن اعلام شد تا جان ایشان از خطر سوء قصد رژیم در امان بماند. آیا این نامه در حالی منتشر شد که ایشان مرجع نبودند؟ اگر این طور است تکلیف مقلدین ایشان چه میشود؟
یزدی: بعد از ارتحال مرحوم آیتالله بروجردی، علمای حوزه در منزل ایشان جمع شدند تا درباره آینده مرجعیت نظر قطعی را اعلام کنند. امام راحل یکی از گزینههای مد نظر جمع بودند اما ایشان از پذیرش این عنوان امتناع کردند زیرا ایشان معتقد بودند که یکی از ویژگیهای مرجع تقلید این است که خود شخص دنبال ریاست نباشد. زیرا در توقیعات امام عصر(عج) نیز به این ویژگی اشاره شده است که مجتهد باید حب ریاست نداشته باشد. که این ویژگی بیش از همه در شخصیت امام مشهود بود.
خاطرم هست، در همان سالها ایشان در محلات حاشیهای بر وسیله نوشته بودند که فتاوی ایشان بود، از ایشان خواستیم تا آن را به فارسی ترجمه کنیم. ترجمه حاشیه اولین رساله عملیهای است که از امام خمینی تهیه شد. ایشان پس از ارتحال آیتالله بروجردی مرجع تقلید بودند، مقلد هم داشتند، منتهی ویژیگی عدم حب ریاست مانع آن شده بود که رساله ایشان توزیع عمومی شود و برای مرجعیت ایشان تبلیغات شود. تا این که مسأله دستگیری ایشان رخ داد و آن نامه تنها اعلام رسمی مرجعیت آیتالله خمینی بود. یاد آور شوم که سند آن نامه در جامعه مدرسین موجود است.
آیا میتوان سبک زندگی آیتالله خمینی را کلید حل مشکلات این عرصه برای ایران امروز دانست؟
یزدی: سبک زندگی اسلامی، سبک زندگی ائمه(ع) است.اگر به دستورات اسلام به همراه شرایط و نیازهای روز جامعه توجه شود مشکل جامعه ما در این مرود حل خواهد شد. اینکه گفته شد با توجه به شرایط روز در زندگی ائمه معصومین نیز دیده میشود. امیر المومنین(ع) تنها دو پیراهن داشتند که بهترش را به خادم خود میدهند. اما در زمان امام صادق وقتی صوفی به امام اعتراض میکند که چرا لباس راحت و زیبا برتن دارید؟ امام لباس خشن صوفی را کنار میزنند و لباس راحت او را نشانش میدهند تا بفهمد که اسلام دین ریا نیست. اگر جامعه اسلامی در حوزه اقتصاد توسعه پیدا کرد باید با در نظر گرفتن این وضعیت و شرایط زمان و مکان و با توجه به دستورات اسلام زندگی مردم را برنامه ریزی کرد.
امام خمینی نیز خارج از مدار توصیهها و زندگی اهل بیت (ع) زیست نکردند. امام در زندگی خود ساده زیست بودند اما در عین حال احوالات همسر خود را که آیتالله زاده و از قشر مرفه جامعه بودند، در نظر میگرفتند و مثلا به ایشان امر و نهی نمیکردند. اما در عین حال ایشان را به اوامر الهی توصیه میکردند. مثلا در ماجرای شهادت حاج آقا مصطفی ایشان را به صبر توصیه میکردند. اشعاری که از ایشان برای دخترانشان به جای مانده نشان از توجه امام به خانواده دارد.
امام همیشه با نظم و پاکیزگی ظاهر میشدند. یادم هست زمان بارندگی و گل آلود شدن کوچههای قم که آسفالت نبود گالش میپوشیدند به ایشان اعتراض میشد که چرا نعلین نمیپوشید؟ ایشان میفرمودند: چرا در این کوچه گل آلود نعلین بپوشم که همه لباسم کثیف شود؟! ایشان عملا منظم بودن را در ظاهر چه در زمان استادی حوزه و چه زمان رهبری جامعه اسلامی همیشه ساده اما مرتب ظاهر میشدند.
قدرت و حکومت، ایشان را از ساده زیستی خارج نساخت. ایشان در ده سال رهبری جامعه اسلامی از جماران خارج نشدند. آیتالله واعظ طبسی برای من تعریف کردند که امام در این ده سال حتی دعوت به مشهد را نپذیرفتند. درحالیکه برخی افراد تا دستشان به گوشهای از قدرت میرسد خانواده و فامیل خود را دسته جمعی به سفر خارجی میبرند!
مرحوم احمدآقا میگفتند که ایشان حتی برای تهیه یک نرده به پسرشان را تذکر میدادند که احمد تشریفات از همینها شروع میشود. سبک زندگی اسلامی یعنی زندگی حلال، سادگی، متوسط بودن، به فکر دیگران بودن و در عین حال منظم بودن است. زندگی اسلامی این نیست که یک خانم در یک میهمانی سه بار لباسش را عوض میکند! یا فلان آقا به بهانه مدیریتش ده دست کت و شلوار ردیف میکند. قدس