پاداشها و امتیازاتی که برای همه آدمها مطلوب است در چند چیز خلاصه میشود و معمولاً هم در عالم هستی کم توزیعشده است. یکی قدرت یا اقتدار است. یکی دارایی یا ثروت است. یکی منزلت یا پرستیژ است. پس منزلت که محل بحث ماست، جزء پاداشهای اجتماعی است. موقعیت را انسان باید احراز کند و آن موقعیت احرازشده برای انسان، آوردههایی دارد. بعضیها فراغت و آسایش را هم اضافه کردهاند. جالب این است که انسانها حتی موقع مرگ که یک امر غیر اختیاری است، امتیازات منزلتی خود را دارند. مثلاً کسی که از دنیا میرود، اگر آدم بزرگی باشد، حتماً در بیمارستان شیکی از دنیا میرود، حتماً کفن خاصی دارد، روحانی که برای او نماز میخواند یا در مجلس ختم او صحبت میکند باید متشخص باشد و … . اینهمه اعتبارات به خاطر آن موقعیت و منزلتی است که حتی بعد از مرگ هم استمرار دارد.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، اولین نشست، از سلسله نشستهای فقه الاجتماع با موضع «سرفصلهای فقه منزلت اجتماعی» روز یکشنبه، هشت اردیبهشت ۱۳۹۸، در شهر مقدس قم برگزار شد. در این نشست، استاد احمد مبلّغی، استاد درس فقهالاجتماع حوزه علمیه قم و رئیس مرکز پژوهشهای اسلامی مجلس شورای اسلامی، بهعنوان ارائهدهنده و دکتر سید حسین شرفالدین، عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی امام خمینی و دکتر حسین گودرزی، استاد جامعهشناسی بهعنوان ناقد حضور یافتند.
ایجاد فقههای مضاف در حوزه علمیه
در ابتدا حجتالاسلام سید مهدی موسوی، دبیر جلسه گفت: انقلاب اسلامی فقه ما را وارد مرحله جدیدی از تحول کرده است. فقه ما در دورههای مختلف سیاسی و اجتماعی که شیعیان داشتهاند، تحولهای گسترده و قابلتوجهی به لحاظ کثرت و روش داشته است. مسائل جدیدی که در دورههای مختلف واردشده، کتابهایی مثل المبسوط را به وجود آورد و به لحاظ روشی نیز همواره مکتبهای جدیدی مطرح شد. تحول در فقه و عرصههای جدید فقهی یک ضرورت انکارناپذیر است. در یک دهه اخیر هم فقههای مضافی در حوزه علمیه قم شکلگرفته است که این امر مبارک به بعضی از فقههای جدید منتج شده است. ازجمله آن فقهها، فقه الاجتماع است که بیشتر ناظر به مسائل جامعهشناسی است. برای فقه الاجتماع در سالیان اخیر، ادبیاتی شکل گرفت ولی توسط استاد مبلغی این ادبیات از یک روش و منهج جدیدی برخوردار شد و ایشان سعی کردهاند در چند سال اخیر هم به حیث موضوعی و هم به حیث روشی تلاشهای ارزشمند فقاهتی و علمی را در این عرضه مبذول کنند و بعدازاینکه چند سالی به بحثهای موضوع شناسی فقه الاجتماع و حکم آن پرداختند، وارد یکی از مهمترین سرفصلهای فقه الاجتماع شدند. بهنوعی، فقه الاجتماع، آن فقه عامی است که قواعد عام حاکم بر جامعه را بیان میکند که نقش مادر و نقش سرپرستی سایر فقههای اجتماعی را بر عهده دارد و میتواند وحدتبخش همه فقههای مضاف باشد. به تعبیر دیگر اگر این فقه، بهدرستی سامان یابد و نقش اساسی خودش را ایجاد کند، میتواند وحدتبخش همه این فقهها باشد اما اگر فقه الاجتماع بهدرستی تبیین نشود این فقهها بهصورت پراکنده شکل میگیرد و معلوم نیست بتوانند مکمل هم باشند و در یک راستا حرکت کنند.
منزلت اجتماعی از فصول مهم جامعهشناسی است
از مهمترین مباحث فقه الاجتماع و جامعهشناسی امروز بحث منزلت و شأن است. منزلت اجتماعی ازجمله مسائلی است که امروزه از فصول اصلی جامعهشناسی است و از سوی دیگر در فقه ما هم از یک ادبیات غنی برخوردار است و در زوایای مختلف فقه، از شأن سخن به میان آمده است و در منابع دینی ما، چه در قرآن و چه در روایات، همواره به مسئله منزلت اجتماعی توجه شده است.
استاد مبلغی به این موضوع توجه کردهاند که ازجمله مهمترین موضوعاتی که در فقه الاجتماع باید موردبررسی قرار بگیرد، منزلت اجتماعی است. ایشان در چند جلسه اخیر بحثشان، سرفصلهای مهمی را در بحث شأن فرمودهاند که بهنوعی این سرفصلها قرار است ریل حرکت فقه الاجتماع را تعیین کند. از ایشان درخواست کردهایم این درسها مکتوب شود و تبدیل به نظریه شود و از دو تن از جامعه شناسان مطرح دعوت شود تا در محضر ایشان این نشریه تبیین شود و از حیث و منظر جامعهشناسی و موضوع شناسی تقریر دقیقی از این مسئله ارائه شود تا نقاط قوت و احیاناً نقاطی که نیاز به تکمیل و اصلاح دارد، در این نشست، بررسی شود.
سرفصلهای منزلت انتسابی دوازده مورد است
در ادامه استاد مبلغی، استاد درس خارج فقه الاجتماع حوزه علمیه قم و رئیس مرکز پژوهشهای اسلامی مجلس شورای اسلامی به ارائه نظریه خویش پرداخت و گفت: منزلت اجتماعی بخشی از فقه الاجتماع است که سرفصلهای منزلت اجتماعی را عرضه میکند. ماهیت بحث در نشست، ماهیت انتقادی مشورتی است. مقصود از این نقد و مشورت، یکی درست آزمایی ارتباط عناوین پیشنهادی با فقه الاجتماع است که دو استاد جامعهشناسی که دعوتشدهاند، باید درستی یا عدم صحت این عناوین را موردبررسی قرار بدهند. بخش دیگر در مورد تقویت ادبیات سرفصلهاست که اگر اصل نظریه دست است و ادبیات آن نیاز به دستکاری دارد، دوستان افاداتی در این جهت داشته باشند.
ویژگیهای سرفصلهای پیشنهادی
سه ویژگی برای سرفصلهای پیشنهادی ذکر کردهام. یکی فراهم آوردن زمینه علمی جهت بردن فقه به لایههای زیرین روابط اجتماعی و فرآیندهای آن با محوریت دو منزلت اکتسابی و انتسابی. در حقیقت، این سرفصلها، زمینه و رشته و مبحثی را ایجاد میکند که فقه بتواند به سمت لایههای زیرین روابط برود. اگر روابط اجتماعی را به دودسته رویین و زیرین، تقسیم کنیم و بسیاری از دانشها را معطوف و ناظر به لایههای رویین ببینیم، مثل اقتصاد، تربیت و …، باید بپذیریم یک لایههای زیرینی هم هست که همه بر روی آن بناشده است و این مربوط به روابطی است که سنن الهی بر آنها حاکم است و آن روابط در اختیار ما هم نیست و بر اساس سنتهایی اداره میشود و این سنتها، سنتهای قهّاری هستند. در حقیقت، همانند آن میماند که سیلی از مسیری عبور کند و جلو برود و شما مسیر سیل را ندانید و شنا برخلاف کنید. دستور دادن به اینکه طبق شنا عمل کنید، این را میتوانید اسم آن را اخلاق بگذارید یا دستور عمل ببینید. در مسائل فقه اجتماعی، فقه ببینید. فقه میگوید برخلاف مسیر سیل، حرکت نکن؛ اما خود حرکت سیل، فقه نیست بلکه یک سنت و یک واقعیت است.
ابن خلدون از سابقین در علمالاجتماع است
اجتماع و جامعه حرکتی به جلو دارد و قوانینی بر آن حاکم است که آنها ناشناخته مانده است. ما یک ابن خلدونی داشتیم که یک علمالاجتماع در فضای اسلامی مطرح کرد و رفت و دیگر کسی هم پی نگرفت. بله کموبیش کسانی به دنبال آن رفتند اما ما از خاستگاه نگاه به موقعیت اجتماعی اسلامی و مبانی اسلامی، هیچگاه به سمت شناخت سنن الهی حرکت نکردیم و ما در این زمینه در ضعف هستیم. شناخت زیادی نسبت به لایههای زیرین را در یک فرآیند فقهی محل توجه قرار ندادیم. فقهی را معطوف به آن لایهها نکردیم و همیشه به رو بنیانها توجه داشتهایم. گاهی فتواهایی که نسبت به رو بنیانها داده میشود برخلاف سنن اجتماعی حاکم بر روابط است. مثل این است که شما دستور بدهید که برخلاف سیل حرکت کن. باید فقه الاجتماع را بشناسیم. فقه الاجتماع، مسبوق به علمالاجتماع است و خود سابق بر فقههای دیگر است؛ یعنی فقههای اجتماعی باید مسبوق به فقه الاجتماع باشد و فقه الاجتماع مسبوق به علمالاجتماع است. این روند اگر طی نشود، آنچه حاصل میشود این است که شما همه تقدمها را در نظر نمیگیرید. بله فقهای عظامی هستند که با زیرکی و نگاه تیزشان مناسبات را میفهمند ولی به شکل روتین جامع شامل حرکت حوزوی، فقههای ما به سمت شاخهها رفته است و تنه و ریشه و آنچه رویشها و زمینهها و روابط و مناسبات را شکل میدهد و دست ما هم نیست، رها کرده است. اصل سنن، در اختیار ما نیست. لذا فراهم آوردن زمینه علمی جهت بردن فقه به لایههای زیرین روابط اجتماعی و فرآیندهای آن با محوریت دو منزلت انتسابی و اکتسابی، محل بحث ماست.
موضوعات فقهی، عمدتاً ماهیتی انقطاعی دارند
ویژگی دوم ارائه اولین نمونه جهت سرفصل سازی در فقه الاجتماع است. شاید این اولین سرفصل سازی در فقه الاجتماع باشد. ویژگی سوم، ارائه اولین نمونه در زمینه موضوعات با ماهیت عمدتاً فرآیندی در قبال موضوعات دارای ماهیتاً عمدتاً انقطاعی است. آنچه عمدتاً در فقه سنتی ما هست، به موضوعات دارای ماهیت انقطاعی نگاه کردهایم و هرکدام را مجزا و بهتنهایی بررسیشده است. اگرچه گاهی و احیاناً و بعضی از فقها به روابط موضوعات نگاه کردهاند اما فرآیندی نیست. ماهیت موضوعات اجتماعی فرآیندی است؛ یعنی شما میخواهید رویدادهای متوالی و متتابع را تفسیر کنید. جایگاه منزلت اجتماعی در این رویدادهایی است که در پی هم میآیند و در هم تأثیر و تأثر میگذارند و تحت یک سنت الهی جریان پیدا میکنند. در حقیقت شما برای اولین بار اگر فقه الاجتماع رخ بدهد، به سراغ موضوعات دارای ماهیت فرآیندی میروید و این خیلی مهم است. لذا تخصص لازم است. اول باید فرآیند را بشناسیم و اینکه کنج حجره بنشینیم درست نمیشود. باید حتماً به سمت تخصص برویم.
موضوع شناسی منزلت اکتسابی امری ضروری است
بعدازاین مباحث، وارد سرفصلها میشویم. احکام منزلت در دو باب قابلبررسی است. باب اول، احکام منزلت انتسابی است و باب دوم احکام منزلت اکتسابی است. منزلت انتسابی دارای دوازده فصل است. البته قبل از شروع فصلها موضوع شناسی منزلت انتسابی ضروری است البته نه موضوع شناسی شتابزده بلکه دقیق. فصل اول، ایجاد منزلت انتسابی از طریق سه مسیر ازدواج، قبول فرزندی و تحت حمایت گیری است. ما اول موضوعات را از علمالاجتماع میگیریم و موضوعات هستهای و اصلی مثل منزلت یا گروههای مرجع یا طبقات اجتماعی و … را میگیریم و سپس افعالی را پیرامون این موضوع مأخوذ از علمالاجتماع مطرح میکنیم. ممکن است این افعال در علمالاجتماع مطرحشده باشد یا اصلاً مطرح نشده باشد ولی برای فقه مهم است و این افعال هم بهگونهای است که شما مسیرهای اجتماعی را بر اساس سنن اجتماعی، به جلو میبرید. لذا این افعال برای فقه مهم است. لذا اگر از واژههایی استفاده میشود که در علمالاجتماع اثری از آن نیست، جای استغراب نیست. چون فقیه است که از افعال مکلفین بحث میکند اما این افعال باید بهگونهای باشد که معقول باشد.
تغییر جهت انتساب در نظر فقیه چگونه است
فصل دوم، ارتقا و تقویت منزلت انتسابی است. خیلی از روایات با این مباحث، معنا پیدا میکند. فصل سوم، تغییر جهت انتساب است. جهت انتساب، واژهای است که آخوندی است ولی مقصود این است که اگر یک فرزندی که تولد یافت و دارای منزلت انتسابی هست و به خانوادهای که دین خاص و قومیت خاص و … دارد، اینها را جهت انتساب میگویند که فقه به آن نظر دارد. آیا فقه میگوید باید جهت انتساب را تغییر داد یا نه؟ فرض کنید اگر جهت انتساب، دین نامقبولی است یا موضوع لا دینی است، آیا باید این جهت انتساب را تغییر داد.
فصل چهارم، تعدیل جهت انتساب است. مثلاً قومیت گاهی جهت انتساب است و آن فرزند وابسته به آن قومیت، به خاطر اینکه خانواده یا شرایط اجتماعی و فرهنگی بهگونهای است که قومیت به تعصبات نژادی انجامیده است. تعدیل کردن آن وطنیت باید باشد. وطنیت را نمیشود امحاء کرد ولی تعدیل کردن آنکه منجر به نژادپرستی نشود، قابلبررسی است. فصل پنجم تقویت منتسب و آن فرزند و کسی که انتساب دارد است. مثلاً پیغمبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلّم بالای منبر بودند و مشغول سخنرانی بودند. کسانی که بعضاً متکبر بودند و باید شأنشان رعایت میشد. حضرت از منبر پایین آمدند و امام حسن علیهالسلام را بوسیدند. این کار اگرچه ممکن است سمبولیک باشد، اما کسی که منتسب است نباید در فضای خلأ باشد. اوست که میخواهد از انتساب استفاده کند و میخواهد نقطه ثقل این انتساب باشد. تقویت شخصیت او مهم است.
تأکید نصوص دینی بر ابوت و بنوت
بحث بعدی، تقویت منتسب له است. آنکسی که انتساب به او توجه دارد باید تقویت شود. مثلاً تقویت پدر و مادر در فرآیند انتساب و کارآمدی انتساب و امکان بهرهگیری از انتساب، تأثیر بسیار زیادی دارد. بحث هفتم، تقویت نفس انتساب است. اینکه بعضی از نصوص ما بر روی بنوت و ابوت، تأکید کرده است، تأکید بر نفس انتساب است. بحث بعدی این است که برخی از انتسابها را باید از ریشه برکند و کنار گذاشت مثلاینکه کسی منتسب به خانوادهای است که منشأ تمام شرور است. آیا میتوان آن انتساب را نگه داشت یا باید آن را ازاله کرد. امتداد اجتماعی انتساب، بحث دیگر است. این انتساب چیزی نیست که در پستو خانه به وجود بیاید و همانجا بمیرد. این انتساب راه خود را در جامعه ادامه میدهد و اصلاً فقه، نگاهی به امتداد دارد یا ندارد؟ البته امتداد این انتساب، به دو مسیر پیش میرود. یکی به سمت ایجاد منزلتهای انتسابی دیگر است و یکی هم به سمت منزلتهای اکتسابی است که در ادبیات دینی ما وجود دارد.
تمرکز امیرالمؤمنین علیهالسلام بر بیوتات
بحث بعدی انضمام اجتماعی وضعیتهای انتسابی است؛ یعنی اسلام از تنوع منزلتهای انتسابی میخواهد یک رود خروشان بسازد. امام علی علیهالسلام بر بیوتات تمرکز میکند. بیوت خاستگاه منزلت انتسابی است. بر نجابت و شرافت و … تمرکز میکند و آنها را دعوت به حرکت میکند. این همان انضمام اجتماعی انتساب است که از اصولی است که در قرآن میتوان پی گرفت. بحث بعدی بحران در منزلت انتسابی است و آخرین بحث هم برابری و نابرابری منزلتهای انتسابی است. مقولهای هست که منزلتهای انتسابی اساسش بر تفاوت است و الا انتساب بیمعناست ولی این تفاوتها که نوعی نابرابری است، چگونه باید مدیریت بشود. ما در قبال این نابرابریها که ممکن است اساس یک جامعه طبقاتی را فراهم بیاورد و جامعه طبقاتی را به ورطه هلاکت و پیدایش رفتارهای خطرناک پیش ببرد، اسلام در مقابل این نابرابریها چه موضعی گرفته است و چه فقهی ارائه کرده است. این نابرابریها باید به فرصتی برای جامعه تبدیل شود.
سرفصلهای منزلت اکتسابی چیست
تا اینجا منزلت انتسابی را موردبررسی قراردادیم؛ اما منزلت اکتسابی هم چند سرفصل دارد. محور اول اختیار منزلت اکتسابی است. به این معنا که شما در یک موقعیتی مینگرید و در مقام انتخاب و تصمیم برمیآیید. فقه با این کار دارد که شما چه چیزی را اختیار میکنید. محور دوم بهرهگیری از امکانات و فرصتها برای نیل به آن است. اختیار تصمیم است و تصوراتی است که شما نسبت به یک منزلت دارید و سپس منزلتی را اختیار میکنید اما بهرهگیری از امکانات و فرصتها بحث دیگری است. بخشی از این فرصتها همان منزلت انتسابی است. اینجاست که بهرهگیریهای غلط صورت میگیرد و مهم است که شما از امکانات چگونه برای رسیدن به منزلتهای اجتماعی استفاده میکنید. این بحث ممکن است در جامعهشناسی مطرح نباشد اما برای فقیه مطرح است که شما از امکانات چگونه برای رسیدن به منزلتهای اجتماعی استفاده میکنید.
هرکسی باید حد و حدود خود را رعایت کند
محور سوم اقدامات تمهیدی است به این معنا که شخص کسب علم و مهارت میکند و موقعیتهایی را ایجاد میکند تا به یک منزلت برسد. ممکن است خود اینها هم به انسان منزلت و شأنی را بدهد اما هدف نیست. محور چهارم، تعامل صاحب شأن با شأن خود است. کسی که صاحب شأن و منزلتی است، فقه درباره او چه مطالبی دارد؟ اولاً شناخت قدر و جایگاه است که دین ما بسیار بر آن تأکید دارد. «رحم الله من عرف قدره» این روایات را باید فقهی حقوقی کرد. محور پنجم نمایاندن شأن است. شخصی شأن خود را فراتر از آنچه هست مینمایاند و شخصی شأن خود را فروتر از آنچه هست مینمایاند. اینها باید بحث شود. ممکن است فروتر نمایاندن شأن در مواردی خوب باشد.
محور ششم، کنش گری بر اساس منزلت و شأن است. منزلتها، خاستگاهها، جایگاهها و به تعبیر دیگر جایگاههای اجتماعی خاستگاههایی برای پرتاب و ایجاد کنشها هستند. در اینجا دو زیرمجموعه وجود دارد. یکی اقدام فعل فراتر از منزلت و گاهی فروتر از منزلت است. محور هفتم تعامل با صاحب شأن در جامعه است که در ادبیات دینی ما آمده ولی در فقه بهشدت ضعیف است و جزء حواشی است. محور هشتم، مسئولیت اجتماعی مرتبط با جایگاه اجتماعی است. این مسئله در فرآیندهای اجتماعی خیلی مهم است. به نظر میرسد اگر این محورهایی که عرض شد، بحث شود، میتوان فقه را وارد فرآیندهایی کرد که ممکن است در خیلی از جوامع اسلامی رهاشده باشد و خطراتی جامعه اسلامی را تهدید کند و لذا شما هر چه بر تهذیب و اخلاق و فقههای روبنیان فشار میآورید، چون این مسائل درست نشده، هنوز زیربناها درست نشده است.
فقه باید به سمت اقتضائات روز برود
در ادامه دکتر سید حسین شرفالدین، عضو هیئتعلمی موسسه امام خمینی گفت: ابتدا باید مقدمات کلیهای مطرح شود و به یک خطوط ترسیمی کلی بررسی شود تا یک موجهه قانونی و ضابطهمند صورت بگیرد. حتماً کسی که ابتدا وارد این بحث میشود، باید این مقدمات را بداند و بحث راجع به محورهایی که استاد مبلغی گفتند باید بعد از بیان این مقدمات باشد. استاد مبلغی از فقهای دوران گذار از فضای سنتی حاکم بر فقه به سمت فضای متناسب با اقتضائات روز است. از فقهایی است که مباحث درون گفتمانی فقه را بهگونهای به فضای برون گفتمانی ارتباط میدهد و امکان گفتگو بین فقه بهعنوان یک علم اجتماعی با تعریف خاص با سایر علوم اجتماعی را فراهم میکند. اینکه فقه را با زمانه بیشتر همسو کند و فقه را در معرض سؤالات و پاسخهای جدیتری قرار دهد. لذا کار، بسیار میمون و مبارک و درعینحال شکننده است و ممکن است آفاتی هم داشته باشد. پستمدرنها برخی از اندیشمندان را ساختارشکن معرفی میکنند و معمولاً هم تعدادشان کم است. به نظر من ایشان یکی از آنهایی است که در حوزه ما این کار را خیلی آرام و بدون سروصدا انجام میدهد. ایشان دیدگاه میدهد و خطوطی را ترسیم میکند و ریلگذاریهایی میکند که جا دارد شاگردان ایشان این بحثها را تعقیب کنند.
منزلت اجتماعی از مباحث مهم مبتلابه
بحثی که برای پردازش انتخاب کردهاند، یکی از بحثهای بسیار مهم است و خوب انتخاب کردهاند. بحث منزلت اجتماعی، بحثی است که فقط دغدغههای آکادمیک را تحریک نمیکند و عموم مردم صبح تا شب به این موضوع فکر میکنند. بحث عدالت و تبعیض و … دایر مدار بحث منزلت و قشربندی اجتماعی است. بحثهای که فمینیسم در مورد حقخواهی و احیاء حقوق ازدسترفته خانمها، مربوط به همین منزلتها و تعریف منزلتها است. بههرحال یک رشتهای است که سر دراز دارد. اگر این ارتباط با فقه هم برقرار بشود، حتماً ابعاد دیگری از این بحث خودش را نشان میدهد.
برای همزبان شدن با یکدیگر باید مقدماتی را بیان کرد. سیاست جامعه بهگونهای است که انسانها را در یک سری قالبها و موقعیتهای اجتماعی قرار میدهد و اینیکی از مؤلفههای ساختاری جامعه است. در علوم اجتماعی هم بهویژه در تلقیهای ساختگرا باهمین موقعیتها کار داریم. ارتباط این موقعیتها و چگونگی شکلگیری آنها و تأثیرات و نقش آنها در جامعه موردبحث است. لذا هر آدمی بهطورمعمول، بسته به تحرک اجتماعی و دورانی که حضور دارد و نقشهایی که میآفریند، چندین موقعیت اجتماعی دارد. حالا اینکه اجزاء این موقعیت چقدر باهم چفت باشند مقوله جدایی است. مثلاً بعضی جامعه شناسان میگویند ما موقعیتهای متعارض هم داریم. مثلاً در امریکا اگر یک آدمی سیاه باشد ولی خوش استعداد باشد، گرفتار یک تعارض پایگاهی میشود. ازآنجاییکه خوش استعداد است همه طالب او هستند و ازآنجاییکه سیاه است، کسی او را طلب نمیکند. انسان در چنین شرایط دچار تعارضهای موقعیتی است. لذا موقعیتها گاهی باهم هماهنگ هستند و گاهی باهم معارضاند. راه برونرفت از موقعیتهای معرض هم میتواند اخلاقی یا فقهی یا فرهنگی باشد.
تقسیم منزلتهای اجتماعی به انتسابی و اکتسابی
نکته بعدی این است که موقعیتهایی که انسانها دارند، گاهی انتسابی است. مثل جنسیت که یکی زن متولد میشود و یک مرد متولد میشود. جامعه برای اینها دو حساب باز میکند. جامعه با بچه یکجور و با بزرگترها جور دیگری برخورد میکند. همچنین موقعیت نژادی در برخی کشورها خیلی موضوعیت دارد. بحث قومیت و امتیازات خانوادگی یا برخورداری از استعدادهای ویژه، ازجمله موقعیتهای انتسابی است. برخی منزلتها نیز اکتسابی است. شخصی که درس پزشکی خوانده است یک موقعیت اکتسابی به دست آورده است. یکی روحانی است و یکی بازاری است و یکی نظامی است و … و در میان منزلت انتسابی و اکتسابی، رابطه تنگاتنگی وجود دارد. ادعا این است که در جامعه سنتی، بیشتر به موقعیتهای انتسابی بها میدادند و مبنای اعتبار سنجی و داوری ما بود؛ اما در جامعه مدرن، موقعیتهای اکتسابی مهم هستند. معمولاً هم نظام تقسیمکار اجتماعی بر اساس ترکیبی متناسب از ویژگی انتسابی و اکتسابی آدمهاست. در جوامع سنتی و گذشته، به دلیل اینکه حالت بستگی در جامعه وجود داشت، معمولاً امکان تبدل موقعیتها کم بود. مثلاً رعیتزاده هیچگاه نمیتوانست پادشاه شود؛ اما در جامعه امروز چون نظامها باز یا نیمهباز هستند انسانها قابلیت تحرک در قوس صعود را دارند. ادعا این است اگرچه موانع زیادی هم وجود دارد. شرایط جامعه نیز در این جهت تأثیرگذار است.
«نقش» به چه معناست؟
از هر دارنده موقعیت، اعم از انتسابی و اکتسابی، یک سری رفتارها و جلوهنماییها و وفاداریها و انجام یک سری وظایف و انتظارات را توقع داریم که به آن نقش میگویند؛ یعنی مجموع برون دادهایی که به اعتبار یک موقعیت دارید. نقشها متفاوت است. مثلاً زن اگر ازدواج کرد، باید به رعایت یک سری اصول ملتزم باشد. در گرد این نظام موقعیتی و نقشی، مجموعهای از اعتبارات مدنی شکلگرفته است که بخشی از آن از جنس قوانین هستند. هر موقعیتی به اعتبار نقش، یک سری قوانین و اخلاقیات و عرفیات و ذوقیات و … در ارتباط با آن به وجود آمده است. اینها علائم و اعتباریاتی است که در گرد نقش به وجود آمده است. شاید یکی از عرصههای نقشآفرینی فقه همینجاست که میزان امتیازات و امکاناتی که جامعه برای آن موقعیت در نظر گرفته است، متناسب است یا خیر؟
رابطه منزلت اجتماعی و پاداشهای مادی و معنوی
نکته بعدی این است که افراد، از رهگذر داشتن این موقعیتها و ایفای این نقشها توقع دستیابی به یک سری پاداشها و امتیازات دارند. در موقعیتهای انتسابی مثل اینک کسی زن یا مرد است، توقع یک سری فرصتها و امکانات متناسب دارد اما در موقعیتهای اکتسابی انسانها توقع پاداش دارند. مثلاً کسی که پزشک شده است، توقع دارد که به اعتبار اهمیتی که نقش او در جامعه دارد، یک سری امتیازات به او داده شود. بخشی از این امتیازات مادی و بخشی غیرمادی است. امکانات و فرصتها و حقوق و پاداشی برای او در نظر گرفته شود. در جامعه یکی از تفاوتها این است که نمیدانیم بر چه اساس در جامعه برای موقعیتهای مختلف، حقوق و امتیازات متفاوت ملاحظه شده است. شما در جامعه خود ما هم این مسئله را میبینید. مثلاً یک کارگر شرکت نفت، دو برابر یک معلم حقوق میگیرد. اینها بر چه اساسی مطرحشده است. یا مثلاً بر چه اساسی کالاها قیمتگذاری میشود؟ هیچکس بهصورت شفاف توضیح نمیدهد و گویا اینها رازهای سربهمهر در جامعه هستند و هیچوقت هم درصدد جستجو نیستیم که جامعه با چه منطقی این کار را میکند.
امتیازات مطلوب انسانها در سه چیز خلاصه میشود
نکته بعدی این است که پاداشها و امتیازاتی که برای همه آدمها مطلوب است در چند چیز خلاصه میشود و معمولاً هم در عالم هستی کم توزیعشده است. یکی قدرت یا اقتدار است. یکی دارایی یا ثروت است. یکی منزلت یا پرستیژ است. پس منزلت که محل بحث ماست، جزء پاداشهای اجتماعی است. موقعیت را انسان باید احراز کند و آن موقعیت احرازشده برای انسان آوردههایی دارد. منزلت، آن اعتبار ذهنی است که بهواسطه داشتن یک موقعیتی آن را کسب میکنید. بعضیها فراغت و آسایش را هم اضافه کردهاند.
جالب این است که انسانها حتی موقع مرگ که یک امر غیر اختیاری است، امتیازات منزلتی خود را دارند. مثلاً کسی که از دنیا میرود، اگر آدمبزرگی باشد، حتماً در بیمارستان شیکی از دنیا میرود. حتماً کفن خاصی دارد. روحانی که برای او نماز میخواند یا در مجلس ختم او صحبت میکند باید متشخص باشد و … . اینهمه اعتبارات به خاطر آن موقعیت و منزلتی است که حتی بعد از مرگ هم استمرار دارد؛ یعنی جامعه خود را ملزم می بنید که این پاداشها را حتی بعد از مرگ هم اعطا کند. این هم یکی از شگردهای جامعه است که حتی نسبت به مردگآنهم ملاحظات خاص دارد.
تفاوت عصر گذشته و عصر فعلی در منزلتهای اجتماعی
نکته بعد اینکه ما درگذشته زندگی میکردیم و این موقعیتها تعریف میشد ولی در عصر امروز موقعیتها را بهطور انتزاعی قالببندی کردهاند و به ما گفتهاند در جامعه پزشکی یک پایگاه و شأن وجود دارد و این امتیازات و منزلتها را دارد و انسانها آگاهانه برای کسب موقعیتها، خیر برمیدارند. در یک دورهای بشر با صیرورت طبیعی این مسائل را قالببندی میکرد. ولی جامعه مدرن نظام بوروکراتیک دارد که موقعیتها در آن تعریفشده است و برای هر موقعیتی صلاحیتهایی را تعریف کرده است و زمینهها و امتیازاتی را تعریف کرده است. هرکسی وسوسه میشود که آن موقعیت بالادستی را برای دسترسی به امتیازات آن احراز کند. البته موقعیتهای انتسابی هم امتیازدارند. مثلاً ارث، یک موقعیت انتسابی است. شما پسر فلان کس باشید، به شما ارث میرسد و لازم نیست حتماً یک موقعیت ویژه داشته باشید. حق انتخاب همسر برای زن، یک موقعیت انتسابی است. دریافت خمس برای سادات، از همین باب است. سیادت یک موقعیت انتسابی است.
اما اینکه چرا این پاداشها مطلوبیت دارد و چرا انسانها دنبال قدرت و ثروت و منزلت هستند؟ چون با داشتن این سه مورد، انسانها تقریباً به بخش معظم نیازهایشان میتوانند پاسخ بدهند؛ یعنی انسان اگر قدرت داشته باشد، میتواند در جامعه مؤثر باشد و هم به آرزوهایش برسد. در مورد ثروت و منزلت هم همینطور است. اینها البته مانعه الجمع نیستند؛ یعنی ممکن است یک انسانی هر سه مورد را داشته باشد اما لزوماً اینطور نیست. شخصیتهای سلبریت، شخصیتشان، بالاتر از قدرت و ثروتشان است. محبوبیت و اعتبار اجتماعی دارند ولی ممکن است ثروت نداشته باشند. مراجع تقلید نیز ممکن است محبوبیت و منزلت و حیثیت اجتماعی داشته باشد، اما لزوماً قدرت اعمال اراده در یک سطح محدودی داشته باشند.
تفاوت امتیازات ناشی از تفاوت نقشهاست
نکته بعدی این است که ازآنجاکه پایگاهها و نقشها ارزشها و اعتبارات مختلف برای جامعه دارند و معمولاً انسانها برای رسیدن به این موقعیتها هزینههای مختلفی میدهند، جامعه به اعتبار سنگینی آن موقعیت و هزینهای که برای احراز آن داده میشود، برای آدمها امتیازات متفاوتی در نظر میگیرد. نتیجه این امتیازات متفاوت این است که در هر جامعهای شما یک نظام پلکانی و یک سلسله مراتبی از تفاوتها دارید که از حیث فقهی قابلبحث است؛ یعنی نظام بوروکراتیک، نظام تفاوتهاست. ما چگونه میخواهیم در این نظام عدالت برقرار کنیم؟ هر کس بهاندازه جایگاهش امتیاز دارد و امتیازات، بهصورت متفاوت توزیع میشود و لذا در هر جامعهای سطحی از نابرابری لاجرم است به همان بیانی که در عدالت هم میگوییم که توقع نیست به همه انسانها نگاه یکسان داشته باشیم و لذا انواعی از نابرابریها در جامعه انسانی شکل میگیرد.
کدامیک از این امتیازات از همه مهمتر است
حال سؤال این است که از این امتیازات چندگانه کدامیک از آنها مهم است که خیلی ثمره فقهی ندارد ولی برخی گفتهاند از میان این چند مورد، قدرت از همه مهمتر است. کسی مثل نیچه معتقد است اراده انسان معطوف به قدرت است و هیچچیز بهاندازه قدرت، انسان را ارضاء نمیکند. فوکو نیز همین نظریه را تقویت کرد که زیرساخت معرفت هم قدرت است و لذا ادراک هر معرفتی به پشتوانه قدرت است. راسل در کتاب قدرت خود، همین مسئله را تشریح کرده است. بعضی میگویند ثروت مهم است. ثروت گمشده انسانهاست. ثروت میتواند همه ضعفها را رفو کند. بعضی هم روی منزلت دست گذاشتهاند. به نظر من، منزلت و پرستیژ از همه آنها مهمتر است. آدمها اساساً دنبال پاداش معنوی هستند. دنبال کسب امتیاز و جایگاه معنوی و روانی هستند. اصلاً هر پستی را هم به این اعتبار میخواهند که به آنها این جایگاه را میدهد. اینکه ما در حافظه و منظر عموم چه جایگاهی داریم؟ چقدر از ما حرف میزنند. ما وقتی خودمان را در آیینه جامعه نگاه میکنیم، کجاییم و جامعه چه اعتباری به ما میدهد؟ همه دوست داریم که در صدر بنشینیم. منزلت اجتماعی، منزلتی است که جامعه اعطا میکند و ارزش آنهم به خاطر ارزش اجتماعی است. حتی منزلتهای معنوی مثل شهادت و خیر بودن هم همینطور است. جایگاه در اجتماع ارزش میشود. به نظرم منزلت، ازجمله اموری است که جزء مطلوبات عموم آدمهاست و مطالعات هم نشان میدهد که نوعی عطش پایانناپذیر برای کسب منزلت وجود دارد. در جامعه خودمان، مخصوصاً موقعیتهایی که جنبه نمایشی دارد، شاید محرک خیلیها برای ازدواج، کسب موقعیت باشد؛ یعنی مردم به آدم متأهل به دید دیگری نگاه میکنند. مخصوصاً ازدواج با خواص و بیوتات خاص که به دلیل کسب همین موقعیت است. مدرک تحصیلی نیز همینطور است. داشتن شغل و ماشین و مسافرت خارجی و … نیز ازجمله موارد منزلت اجتماعی است.