labelاندیشوران فقهی, تاریخ فقه و فقهاء, حکومت و قانون, گفت‌وگو
commentبدون دیدگاه

تولید علوم انسانی اسلامی نرم افزار تمدن نوین اسلامی است

شبکه اجتهاد: انقلاب اسلامی فرآیند فراگیر همه جهانی ذات و ماهیت، نرم افزارش علوم انسانی اسلامی و راه رسیدن به تمدن نوین اسلامی تلاش است؛ باید علوم انسانی اسلامی با رویکرد تمدنی تولید کنیم و در سبک زندگی ما وارد شود؛ نمی‌شود سبک زندگی و حتی سر در خانه‌های ما نماد تثلیث مسیحیت باشد، منطق ما اسلام است، باید نرم‌افزارسازی کنیم، تمدن‌سازی و نمادسازی داشته باشیم وگرنه باقی نخواهیم ماند و مجبور خواهیم شد که سکولار شویم و از ذاتمان تهی باشیم.

رهبر انقلاب اسلامی در بیانیه‌ «گام دوم انقلاب» با مرور تجربه‌ چهل ساله‌ انقلاب اسلامی اعلام کردند: انقلاب «وارد دوّمین مرحله‌ خودسازی و جامعه‌پردازی و تمدّن‌سازی شده است»؛ گام دومی که باید در چارچوب «نظریه‌ نظام انقلابی» و با «تلاش و مجاهدت جوانان ایران اسلامی» به‌ سوی تحقق آرمانِ «ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی ارواحنافداه» برداشته شود؛ در همین راستا خبرنگار شبکه اجتهاد، گفتگوی تفصیلی با حجت الاسلام سید سجاد ایزدهی، رئیس پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه داشته است که در ادامه تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود.

اجتهاد: رهبر معظم انقلاب در آستانه چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی، نامه‌ای را با موضوع گام دوم انقلاب با محوریت تمدن نوین اسلامی تدوین کردند، در این خصوص و در رابطه با نقش و نسبت انقلاب اسلامی و تمدن نوین اسلامی بیشتر توضیح دهید؟

ایزدهی: اسلام، شیعه و منطق مرحوم امام یک ظرفیت بین‌المللی و جهانی دارد، اسلام و شیعه می‌گوید دین من در چهار جهت گسترده است، ۱. همه مکانی؛ فقط در شبه جزیره عربستان نیست، هدی للعالمین، ۲. همه جایی، برای همه انسان‌ها است نه برای تنها ایرانی‌ها و مسلمان‌ها، هدی للناس، ۳. همه زمانی است، حلال محمد حلال ابداً الی یوم القیامه و حرامه حرام ابداً الی یوم القیامه، منطق خاتمیت، جاودانگی تا روز قیامت، ۴. شمولیت، لَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ، هرچه شما فکر کنید در اسلام و قرآن و دین هست، لذا ادعای ما این است که در چهار جهت، دین اسلام خاتم و جامع است، پس ما این ظرفیت را داریم و خودمان را به مرز خاصی محدود نمی‌کنیم.

اگر انقلاب اسلامی به عنوان نماینده تفکر اصیل اسلام یا شیعه در ایران پا گرفت و حکومت در آن ایجاد شد، امروز منطق انقلاب اسلامی نیز به کشورهای زیادی انتقال پیدا کرده است؛ اسلام و انقلاب اسلامی یک پیام دارد و پیام آن هم در ذهن انسان است و معرفتی است.

پیامبر فقط یک مرشد و زاهد نبوده است

بنابراین پیامبر صلی الله علیه و آله، اگر می‌خواست در خانه‌اش بنشیند و خدا را عبادت کند می‌شد یک زاهد نمونه و دیگر نمی‌آمد یک کشور مدرن ایجاد کند، برود بجنگد، پیامبر بیش از بیست سال جنگید، کدام زاهد و عابد می‌جنگد، او نشسته و ذکر می‌گوید؛ اما پیامبر نیامد این کار را انجام دهد، ایشان قیام کرد، امر به معروف کرد.

با این وجود آیا ما به مثابه نماد انقلاب اسلامی می‌توانیم بر مبنای ماده‌گرایی و اصالت ماده نه اصالت خدا و معنویت و طبق این علوم انسانی موجود و براساس اومانیزم و انسان محوری جامعه را اداره کنیم؟ حتما نمی‌شود، آیا می‌توانیم براساس اصالت آزادی و لیبرالیزم جامعه را اداره کنیم؟ حتما نمی‌شود، جامعه جز به واسطه یک نرم‌افزار اداره جامعه موفق نمی‌شود، باید قانون ایجاد کنیم، آیا مردم آزاد هستند هر کاری می‌خواهند انجام دهند؟ نه نمی‌توانیم این مطلب را بگوییم.

تمام مسأله در علوم انسانی اسلامی است، دعوای ما با نظام غربی دعوای شاه و ترامپ و آمریکا نیست، دعوای ما نه با مرز خاصی، نه با آدم خاصی و نه با کشور خاصی است، دعوای ما یک ذهنیتی است که این ذهنیت را باید عملیاتی کنیم، دعوای ما این است که بتوانیم باورمان را تبدیل به یک دانش کنیم.

اجتهاد: آیا علوم انسانی، اسلامی و غیر اسلامی دارد؟

ایزدهی: غرب می‌گوید علم خنثی است، هنجارپذیر نیست، دین‌پذیر نیست، فرض کنید علوم سیاست، جامعه‌شناسی و روان‌شناسی و دیگر علم‌ها اسلامی و غیر اسلامی ندارد، علم، علم است؛ یعنی محک تجربه، محک اثبات‌پذیری، در صورتی که این مطلب کذب محض است، خود علوم انسانی غرب هنجاری است، علوم انسانی غرب مبتنی بر ماتریالیزم و مادی‌گرایی است، مبتنی بر اومانیسم و انسان‌محوری است.

اصلا آیا امکان دارد من علوم انسانی داشته باشم، با این فرض که تلقی من با انسان متفاوت است، من انسان را خلیفه الله می‌دانم، او انسان را گرگ انسان می‌داند، من می‌توانم این‌گونه تجویز کنم، ماهیت انسانی که من می‌شناسم و دین من به من معرفی می‌کند و مبنای من ارائه می‌کند با انسان متفاوت است، مگر من می‌توانم یک تجویز واحد و یکسان داشته باشم، نگرش من به انسان متفاوت است، غایت من به انسان متفاوت است.

من انسان را به عنوان مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک؛ چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم، می‌شناسم، اگرچه من در این دنیا هستم، اما این جهانی نیستم، بلکه آن جهانی هستم، من مسافرم، من اینجا مقیم نیستم، حکایت ما فرق می‌کند، من می‌خواهم اینجا مقیم باشم، خانه می‌سازم؛ وقتی مسافر چند روزه‌ام یک کیف برمی‌دارم، مفهوم انسان، غایت انسان، نگرش انسان و کارکرد انسان متفاوت است، حالا اگر اینطوری باشد، انسانی که مبدأ او از خدا است و خلیفه الله است با انسانی که فرمول تکامل یافته میمون است فرق نمی‌کند، علوم مبتنی بر او فرق نمی‌کند، حتما فرق می‌کند.

نود درصد مشکلات ما این است که در بستر قوانین و فرهنگ غربی زندگی می‌کنیم، دلمان خوش است که مسلمان هستیم و اسلامی زندگی می‌کنیم، ما در ایران عادت کردیم به خام‌فروشی، از این نفت هزاران محصول بالادستی به دست می‌آید، پتروشیمی، بنزین و صنایعی که ارزش‌های صدبرابری دارد، این کار را نمی‌کنیم چون عادت کرده‌ایم، نفت مهم نیست، در علوم انسانی هم خام فروشی می‌کنیم، ما چقدر روایات، آیات، شخصیت‌های محوری مانند امام علی، پیامبر، امام سجاد و امام حسین علیهم السلام داریم، اما خام‌فروشی می‌کنیم.

آن مسیحی می‌گوید اگر من یک امام حسین علیه‌السلام داشتم مثل شما شیعیان، پرچمش را در خانه همه جهانیان برمی‌افراشتم، اما ما تنها با او شیوه می‌کنیم و تبدیل به فرهنگش نکرده‌ایم، اگر جهان تنها یک علی داشت دنیا را با او می‌گرفت، ما هنوز نمی‌ٔدانیم در نهج‌البلاغه چه خبر است، نتوانستیم آن را تبدیل به دانش کنیم و تنها خام‌فروشی می‌کنیم.

ما در حال حاضر یک شرح نهج البلاغه متناسب کودکان نداریم، ما قرآن را برای عالم نتوانستیم به صورت متناسب و روزآمد، ترجمه کنیم، ما هنوز در فکر احکام عبد و کنیز و غلام هستیم، ما امروز داریم در قالب یک کشور و نظام زندگی می‌کنیم، یک نظام و قانون اساسی داریم بعد اینها را مبتنی بر نظام‌های غربی کنیم؛ غرب در فرآیند رنسانس و مدرنیته یک علومی را ایجاد کرده می‌گوید این علوم جهانی است، انگار می‌خواهد به ما غالب کند که این علوم جهانی است می‌گوید علوم انسانی، خیلی خب این علوم انسانی چیست؟

مثلا می‌گوید روان‌شناسی، این روان‌شناسی یکی از علوم انسانی تلقی می‌شود می‌گوید اصالت لذت، ما می‌گوییم اصالت سعادت و کمال، خیلی فرق می‌کند، شما به یک بچه بگویید که هرچه دلت خواست انجام بده، بچه خانه را خراب می‌کند، حالا به این بچه بگو بنشین تا شب درس بخوان و به این نکته خاص برسی؛ مسلم این‌که چنین کاری می‌کند، منطقی که امروز در روان‌شناسی توصیه می‌شود این است که من به دیگری چه کار دارم، هرکسی در زندگی خود آزاد و مختار است، بنده می‌گویم نه امر به معروف و نهی از منکر، در منطق غرب می‌گوید فرد محوری، وقتی گفتند فردمحوری؛ یعنی من با شما چه کار دارم، من ربطی به شما ندارم من کار خودم را می‌کنم و شما کار خودت را انجام بده.

من می‌گویم فرد محوری نه جامعه محوری، می‌گویم منظورم از جامعه این است که همه داخل یک کشتی هستیم و اگر کسی بیاید در کشتی جای خود را سوراخ کند من هم سقوط می‌کنم، باید جلوی او را بگیرم، اما او می‌گوید، نه من مستقل هستم هر کاری می‌خواهم می‌کنم، به کسی هم ربطی ندارد، این منطق غرب است.

غرب یک هنری به خرج داده و واقعا هنر است، به اندازه دویست سال کشورهای شرق را استعمار کرده و سرمایه‌هایشان را گرفته است، مثلا پرتغال، اسپانیا، هلند و دیگر کشورهای استعماری، آسیا و جنوب شرق آسیا را استعمار کردند و پول‌هایشان را گرفتند، تبدیل به یک دانش انسانی کردند، مجدد این علوم انسانی را آنجا بردند و گفتند شما مثل ما فکر کنید، وقتی مثل او فکر کنیم، یعنی او در کشور من حاضر است، من به زبان او حرف می‌زنم، با منطق او فکر می‌کنم.

اجتهاد: آیا تحولات صورت گرفته در نظام اسلامی در این چند دهه در راستای گام دوم انقلاب و بحث تمدن نوین اسلامی بوده است، یعنی آیا انقلاب اسلامی یک پروسه است یا پروژه؟

ایزدهی: انقلاب اسلامی فرآیند، مرحله‌ای است، به قول منطقیون مشکک یا متواتی است، عده‌ای بر این باور هستند که انقلاب اسلامی در سال ۵۷ با بیرون انداختن شاه، مأموریتش تمام شد، تاج رفت و عمامه آمد، کسی که دین را باور نداشت، رفت و کسی که دین را باور دارد آمده است، این یک منطق است.

دو گروه به این باور دارند، اما منطق امام و رهبری می‌گوید که پس از چهل سال ما تازه گام اول هستیم و مرحله اول هستیم، قرار شد انقلاب اسلامی شود، دولت اسلامی شود، جامعه و نظام اسلامی شود و در نهایت تمدن اسلامی ایجاد شود، ما یک هدف‌گزاری بسیار طولانی داریم و می‌خواهیم همه مردم «لیخرج الناس من الظلمات الی النور» شوند، مسأله مسلمانان و احکام نیست؛ بلکه فطرت و دین و ظلمت و نور است.

لذا گام اول باید شاه برود، چون وقتی شاه باشد، باید با اسرائیل رفت و آمد داشته باشیم، چون زورش می‌رسد و سلاح و ارتش دارد، گام دوم، سوم، چهارم و پنجم؛ این گام‌ها محقق نمی‌شود، جز این که ما بتوانیم نرم افزار اداره جامعه را بازخوانی کنیم و تبدیل به نرم‌افزار جامعه اسلامی کنیم، خام‌فروشی نکنیم، هرکسی در هر جا و هر ظرفیتی که دارد.

البته در نظام اسلامی قدری بازخوانی شده است، اما اگر نتوانیم بازخوانی کنیم نمی‌توانیم نفس بکشیم، مجبور هستیم غربی شویم، مثلا نظام غربی در بحث سیاست و حاکمیت می‌گوید دموکراسی، آیا امروز می‌شود در جامعه جهانی کسی بگوید دموکراسی نباشد، آمریکا، اروپا، شوروی و چین همه دموکراسی و جمهوری هستند، حتی جمهوری اسلامی دموکراسی است.

یک سؤال، می‌خواهیم در ارتش دموکراسی را انجام دهیم، در ارتش مثلا صد سرباز است و یک فرمانده، این سربازها بیایند رأی‌گیری کنند که از امروز ما دو هفته می‌خواهیم به مرخصی برویم، می‌گویند نه هرچه فرمانده گفت، پس رأی اکثریت چه می‌شود؟ این در ارتش نیست.

نکته دوم در دانشگاه درباره فرمول نسبیت رأی بگیریم؛ نه آقا فرمول دارد ربطی به دموکراسی و رأی اکثریت ندارد، حالا آیا می‌توانیم در جامعه رأی بگیریم که خدا وجود ندارد، اما در غرب رأی گرفتند که خدا وجود ندارد، گفتند نظام ما نظام مردم سالار است؛ یعنی نظام دموکراسی است، یعنی هرچه مردم گفتند، مردم گفتند خدا را کنار می‌گذاریم؛ پس خدا را کنار می‌گذاریم، مگر می‌شود خدا را کنار گذاشت و گفت روز نیست، بلکه شب است.

دموکراسی به مثابه ارزش یا روش

با این منطق گفتیم در نظام دموکراسی ما دو گونه دموکراسی داریم؛ دموکراسی به مثابه ارزش، رأی مردم ایجاد ارزش می‌کند و ارزش‌ها مابه ازای خارجی دارد، چه بخواهیم چه نخواهیم، اینجا یک استکان وجود دارد؛ حالا شما همه رأی بدهید پنج استکان است.

اما یک دموکراسی داریم به مثابه روش، همه مسلمان هستیم، خدا و انقلاب اسلامی را باور داریم، همه ما هم دانشجو و دانش‌آموز و استاد هستیم؛ حالا در این میان همفکری می‌کنیم که کدام مسیر را برویم؟ رأی اکثریت اندیشمندان این است که اکثریت بهتر از اقلیت است، لذا ما کی رهبر را انتخاب می‌کنیم، می‌گوییم انتخابات خبرگان مردم که براساس خبرگی رأی می‌دهند نه بر اساس اکثریت صنف، اینجا تفاوت کرد، مردم آمدند رأی دادند آقای الف شد رییس جمهور، رهبر و ولی فقیه باید حکم او را تنفیذ کند و نصب کند، چون او نماینده امام معصوم است، پس ما آمدیم یک نظمی برقرار کردیم که در این نظم مبتنی بر ارزش‌های خودمان است؛ البته مواردی از تجربه غربی را هم استفاده کردیم.

منطق انقلاب اسلامی یک محتوایی است که آن محتوا مردم سالاری دینی است، نمونه عینی و عملی آن در جمهوری اسلامی ایران ولایت فقیه است؛ یعنی حاکم من فرهیخته‌ترین افراد، حکیم‌ترین افراد و نخبه‌ترین افراد باشد، مردم به نخبه‌ترین افراد رأی دهند، پس اول می‌گوییم نخبه‌ترین آدم‌ها چه کسانی هستند؟ اینها ارزشمند و دیندار هستند، منطق جمهوری اسلامی انقلاب اسلامی مردم سالاری دینی است و این قابلیت صدور دارد.

غرب آمد به من دموکراسی را القا کرد و گفت هرچه همه مردم گفتند، من چه می‌توانم در قبال آن بگویم؟ او منطق خودش را جا انداخت و به نظام اسلامی گفت دموکراسی، گزینه بدیل من برای او براساس بازخوانی علوم انسانی اسلامی است، ما مردم سالاری دینی داریم، مردم سالاری ارزشی داریم، این کار تفاوت می‌کند، ما قرار است یک انقلابی انجام دهیم.

رهبر معظم انقلاب گفتند ما می‌خواهیم به تمدن نوین اسلامی برسیم، بالاترین تمدن جهانی که نرمال‌های موجود را دارد، تمدن اسلامی است، غرب هم در ابتدا علومی را که مسلمانان ایجاد کرده بودند، بازخوانی کرد، البته آن را متحول کرد، هرچند تمدن‌های قرن‌های ششم، هفتم در آندلس و اسپانیا، تمدن مبتنی بر آموزه‌های ناقص اسلامی بود، اسلام عباسی اسلام طاغوتی بود؛ اما همان هم در عرصه علم و فرهنگ ارمغان جدی داشت و امروز غرب در آن بستر زندگی می‌کند و مسلمانان را عقب نگه داشته است.

ظرفیت انقلاب اسلامی می‌تواند تمدن اسلامی ایجاد کند و باید مبانی تمدن یعنی علوم انسانی اسلامی ایجاد شود، مگر غیر از این است که ما دنبال مهدویت هستیم، مهدویت که با دعا و تسبیح حل نمی‌شود، من باید بتوانم منتظران مهدی را در همه عالم اضافه کنم، باید بتوانم عدالت گستری را در همه عالم ایجاد کند و بتوانم حیا، عفاف، عدالت، معنویت و بندگی خدا را گسترش دهم.

اجتهاد: حوزه علمیه چگونه می‌تواند نسبت به علوم و دانش‌های اسلامی، رویکرد تمدنی داشته باشد؟

ایزدهی: ببینید یک سؤال فقهی را با دو رویکرد می‌توان بررسی کرد؛ آیا من می‌توانم در خانه هرچه آب خواستم، مصرف کنم پولش را می‌دهم، آیا اشکال دارد؟ بار دیگر این سؤال را با یک نگرش دیگر مطرح می‌کنم، می‌گویم آقای مرجع تقلید، ما امروزه در کشور ایران و شهر قم و محله خودمان مشکل کمبود آب، مشکل کشاورزی، مشکل دامداری، مشکل صنعتی داریم و آب نداریم، اگر بیایم به جای اینکه یک لیوان برای وضو استفاده کنم، بیست لیتر آب استفاده کنم، ضربدر ساکنین یک شهر و منطقه می‌شود هفتاد میلیون، هفتاد میلیون برای یک وضو بیست لیتر، می‌شود فاجعه ملی، مرجع تقلید می‌گوید نمی‌شود؛ می‌گویم شما که دفعه اول گفتید اشکالی ندارد.

تفاوت دو رویکرد فردی و حکومتی در روش استنباط احکام فقه

می‌گوید: دفعه اول فرد ملاک بود و سؤال فقهی اصل اولیه، اما الآن فرد و جامعه، اقتضائات و همه موارد، این است که بازخوانی می‌کند، نمی‌توانی، آب خانه‌ات را قطع می‌کنند، این نگاه حکومتی است، مصرف آب به مقدار هرچه دلخواه نمی‌شود؛ در فقه خوانده‌ایم خرید و فروش آزاد، من امروز به بازار می‌روم و می‌خواهم ده هزار دلار بخرم، ده هزار دلار بفروشم، به کسی چه ربطی دارد، جلوی تو را می‌گیرند، زندانت هم می‌کنند، حکم آزادی در خرید و فروش لازمه‌اش اخلال اقتصادی است که جیب همه شهروندان نصف می‌شود آیا مجاز است؟ نه.

دیروز نگاه فردی بود، من و شخص مقابلم، ما تاکنون اینگونه رفتار کردیم؛ اما امروزه می‌خواهم بگویم: من و این جامعه و تمدن و حاکمیت، حالا پاسخ‌ها متفاوت می‌شود، باید تفاوت کند، کار کیست؟ تمام نکته رهبری این بود که این کار جوان‌ها است و کار کسی دیگر نیست.

جوان براساس این انگیزه و ماهیت باید بیاید این علوم انسانی را یک بار دیگر نگاه کند، از استادش یک بار دیگر تقاضای بازخوانی کند و بگوید من تا الآن اینگونه فهمیده‌ام، اما مثل این‌که به گونه‌ دیگری است، می‌خواهیم در جامعه تمدن ایجاد کنیم، تا دیروز من طلبه و روحانی با چه کسی طرف حساب بودیم، یک کسی مراجعه می‌کرد و می‌گفت مسأله، اما امروز با چه کسی مواجه هستم؟ من باید برای حضور شهروند زرتشتی در شورای شهر هم نظر بدهم، می‌گوید به تو روحانی شیعه چه ربطی دارد؟ امروز مخاطب من شهروندان هستند، نه فقط مؤمنان و مسلمانان.

اگر قرار باشد امروز مخاطبان فقط مؤمنان باشند تنها باید در قم و چند شهر زندگی کنم، اما امروز ولی فقیه من بر چه کسانی حکم می‌‌کند؟ بر شیعه، سنی، مسیحی و آشوری، یک نفر بگوید من که مسیحی هستیم ولی فقیه را قبول ندارم من که سنی هستم ولی فقیه را قبول ندارم، نه من امروز دارم در نظام اسلامی زندگی می‌کنم و مخاطب من شهروندان هستند، مخاطب من انسان‌ها هستند حالا چه کار کنم؟

تولید علوم انسانی اسلامی نرم افزار تمدن نوین اسلامی است

انقلاب اسلامی فرآیند فراگیر همه جهانی ذات و ماهیت و نرم افزارش علوم انسانی اسلامی است، راه رسیدن به تمدن نوین اسلامی تلاش است، تکلیف ما معلوم است، هرچقدر تلاش کردیم، بهره می‌بریم؛ هرچه تلاش نکردیم روی زمین مانده است، اینجا علم وجود داشته باشد اگر نتوانم اعمال کنم، اتفاقی نمی‌افتد؛ باید علوم انسانی اسلامی با رویکرد تمدنی تولید کنیم و وقتی رویکرد تمدنی باشد باید در سبک زندگی وارد شود.

نمی‌شود در کشور اسلامی و در جامعه اسلامی زندگی کنم، اما سبک زندگی و حتی سردر خانه‌های ما مثلث و نماد تثلیث مسیحیت باشد، منطق ما اسلام است، باید نرم‌افزارسازی کنیم، تمدن‌سازی و نمادسازی داشته باشیم وگرنه باقی نخواهیم ماند و مجبور خواهیم شد که سکولار شویم و از ذاتمان تهی باشیم.

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها:

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست