labelاجتهاد و اصول فقه, دیدگاه و گزارش
commentبدون دیدگاه

پرتویی از اندیشه‌های فقهی و اصولی ‌سیدمرتضی علم‌الهدی

سیدمرتضی در مقام استفاده از اصول در فقه، روش و مشی خاص عقل‌گرایانه و کلامی دارد؛ روش او این‌طور است همیشه حکم عقل، اجماع، اخبار متواتر و ادله‌ای که مفید قطع باشد را مورد استفاده قرار می‌دهد؛ ادله‌ای که فراگیر و مورد قبول همه مذاهب اسلامی باشد. تلاش می‌کند فقه شیعه را مطرح و از انزوای عصرش بیرون آورد. سیدمرتضی فقه مقارن را به‌صورت مفصل و مشروح ذکر می‌کند، نظرات دیگران را در کنارش تطبیق می‌دهد، استدلالات را به چالش می‌کشد و با ادله متقنی که در این زمینه دارد، نظر شیعه را بر کرسی می‌نشاند.

به گزارش خبرنگار اجتهاد، مدرسه علمیه آیت‌الله خویی مشهد در ادامه سلسله نشست‌های علمی «روزشمار فقاهت، بررسی شخصیت علمی فقهای شیعه»، به مناسبت سالگرد درگذشت سیدمرتضی علم‌الهدی(ره) نشست علمی «اندیشه‌های فقهی و اصولی ‌سیدمرتضی علم‌الهدی» را با ارائه حجت‌الاسلام والمسلمین علی قربانی، استاد دروس خارج حوزه علمیه مشهد در جمع فضلا و طلاب برگزار کرد. آنچه در ادامه می‌آید گزارشی از سخنان استاد باسابقه حوزه درباره‌ی موفقیت‌های سیدمرتضی در عرصه فقه و اصول شیعه است.

بسم‌الله الرحمن الرحیم. موضوع بحث بررسی افکار و اندیشه‌های فقهی و اصولی ‌سیدمرتضی‌ علم‌الهدی رضوان‌الله تعالی علیه است. سخن گفتن در مورد این شخصیت بزرگ و آثار علمی، معنوی، اخلاقی، فقهی، اصولی و سیاسی و اجتماعی که ایشان دارد فرصت مناسبی می‌طلبد که در این جلسه به پرتویی از اندیشه‌های فقهی و اصولی و آرای ایشان در برخی از مسائل بسنده می‌کنم.

ما در حوزه‌های علمیه علوم متعددی را درس می‌گیریم و درس می‌دهیم و توسط این علومی که در حوزه رایج است، قدرت و توان شناخت اسلام و معارف اسلامی را از آیات و روایات به دست می‌آوریم و در زمینه‌های مختلف به اظهار نظر می‌پردازیم. یکی از این علوم، علم اصول فقه است. علم اصول یکی از مقدمات اساسی و زیربنایی اجتهاد و استنباط در حوزه‌های علمیه است. شاید بتوانیم ادعا کنیم کمتر فقیهی بدون اصول بتواند به‌سادگی احکام الهی را از منابع استنباط کند. پیدایش علم اصول از عصر معصومین علیهم‌السلام آغاز شد. این‌چنین نبود که بعدها پیدا شود و ما ابداعش کرده باشیم.

نخستین‌ آثار اصولی‌

خیلی فهرست‌وار اشاره می‌کنم؛ هشام بن الحکم اولین کسی است در زمینه علم اصول کتاب «الفاظ» را نوشت. دومین شخص یونس بن عبدالرحمن «اختلاف الحدیث و مسائله» را نگاشت. سومین شخصیت حسن بن نوبختی است که کتاب «خصوص و عموم» را به نگارش دراورد.  چهارمین نفر اسماعیل نوبختی با کتاب «اجتهاد و عموم و خصوص» است. پنجمین فقیه حسن بن ابی عقیل از فقهای برجسته شیعه است و کتاب «المستمسک بحبل آل الرسول» را مکتوب نمود. ششمین نفر ابن جنید اسکافی است – که این‌ها نوعاً از اساتید برجسته شیخ مفید یا ‌سیدمرتضی و دیگران مطرح بوده‌اند- که «کتاب الاصول و العقل» به او تعلق دارد. این آثار تا زمان شیخ مفید ادامه دارد که ما بنا داریم از اینجا مقداری و بحث را پیگیری کنیم.

مرحوم شیخ مفید در علم اصول کتابی دارد، گرچه بسیار مختصر است ولی گویای آنچه در کتب پیشینیان بوده است. به نظرش در آنجا آنچه مورد نظر داشته جمع آوری کرده و به رشته تحلیل درآورده است. شیوه و سبک شیخ مفید بیشتر عقل‌گرا است و از طریق مسائل عقل و عقلیات و کلام در عرصه‌های مختلف ورود پیدا می‌کند، به‌ویژه در عرصه اعتقادات که مهارت ویژه‌ای داشت.

 سه گام بلند سیدمرتضی

شیخ مفید در علم کلام و مسائل عقلی بسیار برجسته و زبردست بود و مناظره‌های بسیار ارزنده‌ای از ایشان در تاریخ ثبت شده است. مرحوم ‌سیدمرتضی‌ علم‌الهدی شاگرد این شخصیت بزرگ علمی و معنوی است. پس گرایش ‌سیدمرتضی یک گرایش عقلی و کلامی است. این اولین گامی است که می‌خواهیم به‌عنوان اندیشه‌های فقهی و اصولی ‌سیدمرتضی‌ علم‌الهدی ورود پیدا کنیم.

گام اول: با توجه به اندیشه کلامی و سبک و روش عقل‌گرایی سیدمرتضی، ایشان نه مثل اخباری‌ها تفریط و نه مثل بعضی افراط‌گرا بود، بلکه یک حد اعتدالی را برگزید که به‌تدریج شیوه کار ایشان را عرض می‌کنیم.

‌سیدمرتضی کتاب «الذریعه الی اصول الشریعه» نگاشت و علم اصول را برای اولین بار در عصر خود ساماندهی کرد. او یک کتاب اصولی برجسته‌ای با مبانی مشخص و معینی و با استفاده از کتاب استادش شیخ مفید و کتب پیشینیان، به رشته تحریر درآورد.

گام دوم: دومین گام بلندی که سیدمرتضی برمی‌دارد، بحث اجماع است. ایشان در کتاب «انتصار» در نقل مسائل فقهی، یکی از ادله‌ای که به آن مستند می‌کند، اجماع است. شاید کمتر فقیهی را پیدا کنید که در استدلالات فقهی حتماً اجماع را بیاورد؛ ولی ایشان این کار را کرده است. این رویکرد نشان دهنده یکسری مسائلی است که در آن عصر وجود داشته است. حال چرا ایشان اجماع را مطرح می‌کند و آراء فقهی خود را علاوه بر اینکه به استدلالات عقلی مستند می‌کند، به بحث اجماع مستند می‌کند؟ این هم فلسفه‌ای دارد که آرام‌آرام این بحث را پی می‌گیرم.

در مسئله اجماع دو نظر متفاوت داریم: برادران عامه اجماع را به‌عنوان یک دلیل مستقل می‌شناسند و امامیه اجماع را به‌عنوان یک دلیلی که کاشف از قول یا نظر معصوم علیه‌السلام است می‌داند؛ و یا طبق مبنای ‌سیدمرتضی، امام در جمع اجماع کنندگان حضور داشته باشد؛ در واقع اجماع زیرمجموعه سنت به معنای عام می‌شود.

سیدمرتضی اجماع را با این بیانی که عرض کردیم، (اجماعی که کاشف از قول معصوم است، یا وجود معصوم در جمع مجمعین باشد) به استناد حکم عقل اثبات می‌کند – که در شریعت هم روایتی در این زمینه داریم «هر عصر و زمانی زمین خالی از حجت الهی نیست»- و بعد می‌گوید این اجماعی که می‌گوییم معتبر است، چون پشتوانه عقلی و شرعی دارد.

گام سوم: سیدمرتضی در اصول گام‌های بلندی برداشته و هر کدام نیاز به توضیح دارد، تفصیل در مسئله حجیت خبر واحد و خبر متواتر و خبر محفوف به قرائن است؛ یعنی در موضوع اخبار قائل به‌تفصیل شده است. ایشان خبر متواتر را حجت می‌داند، خبر واحد توأم با قرینه‌ای که مفید قطع و یقین باشد را حجت می‌داند؛ اما خبر واحدی که مفید قطع و یقین نباشد را حجت نمی‌داند. این نظر هم باز دارای پیام است، مثل اجماع که باید آن را هم باز کنیم و احتیاج به تحلیل دارد.

یکی از انگیزه‌هایی که شاید ایشان را وادار می‌کند تا از این شیوه کلامی و فقهی و اصولی به این سبک استفاده کند، تحقیق و تفحص در فقه و ادله عامه در برابر شیعه است؛ چون آن‌ها می‌گفتند شیعه همیشه منفرد است. اظهار نظری که می‌کنند، فتاوایی که می‌دهند و رأیی که می‌دهند و نظری که در پیرامون مسائل شرعی می‌دهند، خودشان هستند و خودشان و هیچ مذهب و گروه و فرقه دیگری با آن‌ها همراه نیست؛ یعنی شیعه تا زمان ‌سیدمرتضی متهم بود به اینکه یک گروه منحصربه‌فرد است. هیچ گروه دیگری و هیچ جمعیتی با آن‌ها هم‌نوا نیست.

‌سیدمرتضی با نوشتن «انتصار» اقوال و ادله عامه را مورد تحلیل و بررسی قرارداد و نظر امامیه را که به‌عنوان یک نظر منحصربه‌فرد مطرح بود -که با جامعه اسلامی همخوانی ندارد- از انزوا بیرون آورد.

می‌دانیم یکی از دلایل عمده و اساسی اهل سنت و جماعت اجماع است. ‌سیدمرتضی برای این نکته که بیان کند که هر کسی که مخالف با اجماع بود، این مذموم و متروک نیست، منحصربه‌فرد نیست و برای اینکه از این حالت بیرون بیاورد، می‌بینیم به اجماع کاملاً بها داده است و اجماعات اهل سنت را بررسی می‌کند و در بعضی از موارد بیان می‌کند که نظرات عامه هم با اجماع مسلمین مخالف است. پس این شیعه نیست که گاهی نظراتش با سایر مذاهب سازگار نیست، خود آن‌ها هم گاهی نظراتشان مورد اتفاق هم نیست. به این وسیله می‌خواهد شیعه را از آن انزوایی که نسبت می‌دادند در بیاورد و در متن مطرح کند.

امتیازات سیدمرتضی

۱- می‌دانید برخی فقها نوشتند ۵۶۰ مسئله مهم فقهی داریم که تنها دلیلش را اجماع است؛ و بعضاً این مطلب را به مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی نسبت داده‌اند. بنابراین سیدمرتضی جایگاه رفیع و بالایی را برای اجماع قرار می‌دهد و در بسیاری از موارد اجماع را می‌آورد تا همسو قرار دهد با نظر فقهای امامیه و نظر شیعیان و امامیون.

۲- دومین روش و امتیازی که برای ‌سیدمرتضی می‌توانیم بیان کنیم، ایشان می‌خواهد دیدگاه‌های منحصربه‌فرد امامیه را با دلیل قطعی و متقن اثبات کند. حال آن دلیل قطعی و متقن: اجماع، حکم عقل، ظواهر آیات قرآن، اخبار متواتر، یا هر دلیل قطعی دیگری که مفید قطع و یقین باشد. پس ایشان توجه ویژه‌ای دارد به ادله‌ای که مفید قطع و یقین باشد.

صرف اینکه ما اگر با برخی از مذاهب یا تمام مذاهب در یک مسئله فقهی مخالفیم این باعث نمی‌شود که مورد مذمت قرار بگیریم و ما را جدای از جامعه اسلامی بدانند. سیدمرتضی این نگاه را متحول کرد و فکری را که راجع به شیعه داشتند تا حدودی تغییر داد. اشکالاتی مخالفین بر ما می‌گرفتند که شما در فلان جا منحصربه‌فرد هستید و تنها شما این رأی را داده‌اید، مرحوم سیدمرتضی آمد و برخی از موارد را با فتاوای خود آن‌ها نقل کرد که شما در فلان جا فلان رأی را داده‌اید در حالی که مسلمانان با شما همراه نیستند، یعنی به‌عنوان نقضی بعضی از مواردی که در کلام عامه بوده است را ذکر می‌کند.

۳- روش سوم ایشان تأسیس یک ادله‌ای که هم مورد قبول ما و هم مورد قبول مخالفین باشد. ما در صورتی در عرصه استدلال و برهان موفقیم که طوری استدلال کنیم که مخالفمان هم بپذیرد. به‌عنوان یک اصل مسلم، به‌عنوان یک دلیل مورد قبول و آن حکم ظاهر آیات قرآن، حکم عقل، اجماع، اخبار متواتر و … . خب چرا ایشان از اخبار آحاد استفاده نمی‌کند؟ شاید یک دلیلش این باشد که اخبار جعلی در آن زمان زیاد بوده و لذا ایشان می‌گفت هر خبر واحدی حجت نیست و ما باید بررسی کنیم و ببینیم که محفوف به قرینه هست یا نیست. اگر مخالفین ما به استدلال اخبار آحادی که در کتب ماست، چیزی را به ما نسبت دادند ما بتوانیم دفاع کنیم؛ مثلاً اگر نسبت دادند شما قائل به تحریف قرآن هستید بگوییم شما هم کتب و روایاتی در این زمینه دارید که دلالت بر تحریف قرآن دارد. خب شما می‌گویید معتبر نیست و ما هم می‌گوییم معتبر نیست. هر چه شما بگویید ما هم می‌گوییم.

یا بعضی از مسائلی که گاهی به امامیه نسبت می‌دهند. مثل اعاره فروج. سیدمرتضی وقتی که این تهمت را به شیعه می‌زنند، زیبا، فنی و مستدل وارد می‌شود که کدام آیه و روایت گفته است که ما عاریه می‌دهیم! این دلیل می‌خواهد؛ ما این‌چنین چیزی نداریم. آنچه که اباحه می‌کند و حلیت می‌آورد یکی عقد نکاح است و یکی ملکیت که کنیزی بخری؛ غیر از این دو دلیل دیگری نداریم که شما بیان می‌کنید. حالا در همین‌جا ممکن است ایشان اجماع را هم بیاورد. می‌گوییم در قرآن که بررسی می‌کنیم دو عامل در این زمینه است و اتفاق مسلمین است. ممکن است در اینجا اجماع هم مستند بگیرد و به‌عنوان سند بیاید. تا جلوی شبهه و ذهنیتی که هست بگیریم.

۴- چهارمین روش فقهی ایشان دفاع از فقه امامیه است. سیدمرتضی راست‌قامت از مسائل فقهی امامیه دفاع می‌کند تا فقه شیعه را از آن حالت منزوی و منحصر در محفل عامه دور کند و از آن حالت بیرون بیاورد و این‌ها در سه دسته برجسته دسته‌بندی می‌کند. من به بعضی از نمونه‌های فروع فقهی که ایشان در این زمینه ورود پیدا کرده عرض می‌کنم: مثلاً مسح پا، ایشان می‌فرماید واجب است. دیگران می‌گویند شستن پا. ایشان می‌گوید ما قول به تخییر یا به عبارتی تخییر بین مسح و شستن پا را قبول نداریم. آنچه واجب است مسح پا است و بعد استدلال می‌کند و ادله می‌آورد. این ناظر به بعضی از انظار اهل سنت که است که می‌گویند بین شستن و مسح کشیدن مخیر هستیم. خُب اگر می‌گویند ما مخیر هستیم، می‌گوییم در این مسئله ما فقط اکتفا به مسح کشیدن می‌کنیم. لذا هر دو در متن اتفاق داریم و ما فتوایی نداده‌ایم که منحصر به خودمان باشد.

یا مثلاً آن‌ها بعد از اتمام سوره حمد می‌گویند «آمین». ایشان می‌گوید ما قائل هستیم به وجوب ترک آمین. بعد به ادله استدلال می‌کند و می‌گوید بعضی از علما و مذاهب خودتان هم مثل ما هستند.

یا تکتف. اینکه دست‌ها را روی هم می‌گذارند؛ می‌گوییم ترک این کار واجب است و بعضی از مذاهب و بزرگان شما می‌گویند که ترکش جایز است؛ مثلاً سه مذهب شما می‌گوید واجب است و یک مذهب می‌گوید جایز است. پس آن‌ها هم در ترک با ما شریک هستند. پس ما منحصربه‌فرد نیستیم که می‌گویید آرای منحصر به خودتان را دارید.

۵- مهم‌ترین بخشی را که می‌توانیم بیشتر دقت کنیم بخش فقهی و استدلالی در کلام ‌سیدمرتضی است. در ادله این دو نکته را رعایت می‌کند. یک: سیدمرتضی به ادله‌ای استدلال می‌کند که موجب علم و یقین باشد. دوم اینکه آن دلیل فراگیر باشد و مورد قبول تمام فرق اسلامی باشد. خُب عقل مورد قبول تمام فرق است. اجماع مورد قبول تمام فرق است، اخبار متواتر مورد قبول تمام فرق است و همچنین خبر واحد مفید به قرائن. پس می‌بینیم که ایشان در ادله‌ای که به‌عنوان ادله استدلال می‌کند در آن این دو نکته را همیشه رعایت و مورد توجه قرار می‌دهد.

سیدمرتضی علم الهدی

۶- سیدمرتضی رضوان‌الله تعالی علیه، در کتاب «انتصار» و دیگر آثار تلاش می‌کند فقه مقارن را به‌همراه داشته باشد. یک مقایسه با آراء فقهی دیگران و در نهایت برتری دادن نظر شیعه، منتهی سعی و تلاشش بر این است که یک نظر از آن انظاری که با نظر شیعه موافق است را ذکر کند و ادله‌ای که مورد قبول طرفین است به‌عنوان یک سند و دلیل ذکر کند. این فقه مقارن یا فقه تطبیقی بعد از ‌سیدمرتضی‌ علم‌الهدی شکوفا شد.

در عصر مرحوم شیخ طوسی هم کتب فقهی ایشان را که نگاه می‌کنید نوعاً انظار اهل سنت و جماعت را آورده است و خیلی مبسوط بحث شده است و اصلاً کتاب مبسوطش برای این نوشته شده و اسمش هم روی آن است. در آن ابتدا هم مرحوم شیخ می‌فرماید چون به ما دهن‌کجی می‌کردند و می‌گفتند این‌ها اصلاً فقه ندارند و مخصوص خودشان است، این باعث شد که من این کتاب را بنویسم و در تمام این مجلدات مبسوط هم انظار آن‌ها را آورد‌ه است. بعد از شیخ طوسی، شخصیت بزرگی که فقه مقارن را توسعه داد مرحوم علامه حلی است. ایشان در فقه مقارن بسیار کار کرد اما بعد مدت‌ها فقه مقارن مسکوت باقی ماند و به برکت انقلاب اسلامی این رویکرد مجدداً آغاز شده است.

در این زمان می‌بینیم بعضی از کتب فقه مقارن توسط علمای لبنان، عراق و ایران نوشته شده است؛ بدانید اگر ما فقه خودمان را در کنار فقه آنان ارائه کردیم و یک دلیل متقنی داشتیم، قطعاً فقه ما در این عصر و زمان خریدار بیشتری پیدا می‌کند و مورد توجه قرار می‌گیرد.

۷- مرحوم ‌سیدمرتضی در مباحث فقهی و استنباطات فقهی کاملاً از اصول بهره می‌گیرد. استدلالات فراوانی دارد و از این قواعد اصولی کمال بهره را می‌برد. به استناد این‌ها می‌بینیم که ایشان انظار شیعه را در برابر کسانی که مخالف هستند تثبیت می‌کند.

امروز مباحثی که ‌سیدمرتضی در هزار و اندی سال قبل مطرح کرده گسترش پیدا کرده است، گرچه اصول مختصری که شیخ مفید نوشت مطلوب نیست و اصولی که الآن نیز خیلی گسترش پیدا کرده، شاید این هم خیلی مطلوب نباشد، چون یک‌سری زوائدی دارد و باید زدوده شود و آن اصولی که کاربردی است باقی بماند. اگر فرد یا افرادی باشند که قیام کنند و چنین کتبی بنویسند قطعاً کمک می‌کند که عمر خودمان را درجایی هزینه کنیم که بازدهی بیشتری داشته باشد.

۸- یکی از مباحثی که سیدمرتضی مطرح می‌کند ظاهر است. ایشان ظاهر قرآن را حجت می‌داند. می‌گوید ظاهر قرآن چون موجب است، حجت است. عرض کردیم دلیل ایشان دلیلی است که مفید علم باشد، فراگیر باشد و مورد قبول همه باشد و معیار را فهم عرفی می‌داند. به همین دلیل ایشان می‌فرماید که ظاهر قرآن اختصاص به زمان خاصی ندارد. ایشان به استناد آیه «أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ» می‌فرماید: کل ظاهر لقرآن او سنه یقتضی الامر بالصوم و الترغیب فیه و لا اختصاص له بزمان دون غیره فهو یتناول ما بعد الزوال.

۹- یکی دیگر از مباحث، اصول عقلی و لفظی است که ایشان در کتب اصول و در فقه از این‌ها خوب استفاده می‌کند. اشتغال یقینی را ایشان در بحث وضو استفاده می‌کند و می‌گوید اگر شما در باب وضو کسی را به‌عنوان اینکه معین شما باشد استفاده کنید، آیا درست است یا نه؟ یا در باب اینکه مذی و وذی آیا ناقض وضو هستند یا نه؟

در پایان آنچه گفته شد را این‌گونه جمع‌بندی می‌کنم:

یکم: به استناد مجموعه‌ کتبی که در عصر ائمه نوشته شده است و به راهنمایی ائمه بوده است؛ مبتکر علم اصول خود امام صادق و باقر علیهما‌السلام هستند و سپس شاگردانشان این راه را ادامه دادند.

دوم: علم اصول توسط ‌سیدمرتضی علم‌الهدی ساماندهی شد و کتاب زیبایی در این عرصه نوشت که بعد از ایشان مورد بهره‌برداری قرار گرفت. او در این کتاب مجموعه‌ای از قواعد اصولی که امروز استفاده می‌کنیم را مورد بحث و بهره‌برداری قرار داده است.

سوم: سیدمرتضی در مقام استفاده از اصول در فقه، روش و مشی خاص عقل‌گرایانه و کلامی دارد؛ روش او این‌طور است همیشه حکم عقل، اجماع، اخبار متواتر و ادله‌ای که مفید قطع باشد را مورد استفاده قرار می‌دهد؛ ادله‌ای که فراگیر و مورد قبول همه مذاهب اسلامی باشد. تلاش می‌کند فقه شیعه را مطرح و از انزوای عصرش بیرون آورد. سیدمرتضی فقه مقارن را به‌صورت مفصل و مشروح ذکر می‌کند، نظرات دیگران را در کنارش تطبیق می‌دهد، استدلالات را به چالش می‌کشد و با ادله متقنی که در این زمینه دارد، نظر شیعه را بر کرسی می‌نشاند.  والسلام علیکم و رحمه‌الله

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

apartmentمراکز مرتبط: حوزه علمیه خراسان
local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها: , ,

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست