شبکه اجتهاد: عبدالحسین طالعی متولد ۱۳۴۰ در دزفول از فهرستنگاران فعالی است که تاکنون نقش زیادی در معرفی ناشناختههای تراثی داشته است. در کنار دهها عنوان تألیف و تحقیق، سردبیری نشریه وزین «کتاب شیعه» نیز یکی از فعالیتهای او به حساب میآید. حجم فعالیتهای طالعی در زمینه معرفی شخصیت و آثار محدث نوری به اندازهای است که او را به مرجعی برای گفتگو پیرامون «صاحب مستدرک» تبدیل کرده است.استاد طالعی پژوهش جدی درباره مرحوم محدث را از سال ۱۳۷۷ با انتشار کتابی با عنوان «محدث نوری» آغاز کرده است. کتابی که بیتردید هنوز هم از منابع مهم و قابل اعتنا در شناخت شخصیت میرزای نوری است.
به مناسبت سالروز درگذشت «حاج میرزا حسین نوری» (۲۷ جمادیالثانی ۱۳۲۰)؛ این نویسنده و پژوهشگر دینی در گفتگو با «رهنامه پژوهش» به تبیین ابعاد شخصیتی محدث نوری پرداخته است. او معتقد است در حق محدث نوری ظلم شده است و اخلاق نقد در مورد وی رعایت نشده و باعث شده عظمتهای ایشان نادیده گرفته شود و گفتنیهایش در لابلای این قضاوتها دفن شود. این گفتگو بدون دخل و تصرفی و پیشداوری از منظرتان میگذرد:
بهعنوان اولین سوال، در این ۲۰ سالی که بهطور جدی مشغول مطالعه و تحقیق پیرامون مرحوم محدث نوری بودهاید کدام بخش از شخصیت محدث برای شما پررنگتر بوده و باعث شده شما هنوز هم دل در گرو ایشان داشته باشید؟
طالعی: بسم الله الرحمن الرحیم، اگر این جمله را که میگویم تند تلقی نشود-حتی اگر تند هم تلقی شود، من ته دلم را میگویم- جملهای از امام سجاد در ابتدای دعای ۳۸ صحیفه سجادیه انگیزه برای نوشتن درباره محدث نوری بود. آن جمله این است: اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِی فَلَمْ أَنْصُرْه. آن نکته پر رنگ مظلومیتی است که من در شخصیت محدث نوری احساس کردم. ببینید هیچ بنا نیست در مورد معصومیت افراد سخن گفته شود اما حق بزرگان باید درست ادا شود یعنی خدماتشان باید درست و خوب گفته شود و اشکالی هم که به نظر میرسد بیان شود. اصلاً اخلاق نقد همین است. نقد یعنی گفتن ِبا همه خوبیها و بدیها. بنا نیست نقد فقط نمایاندن بدیها و عیبها باشد. در باب نقد و اخلاق نقد و اینها کارهایی شده و نمیخواهم آنجا خیلی کلام را تطویل بدهم اما سه آیه را میخواهم عرض کنم که واقعا به نظرم این سه آیه در باب مرحوم نوری در غالب قضاوتها رعایت نشده است:
۱ـ وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ (اسراء۳۶)؛ بسیاری از کسانی که درباره بعضی از آثار مرحوم نوری نظر میدهند اصل اثر را ندیدهاند و نخواندهاند و زمینههای مربوطه را نمیدانند؛ وقتی میگوییم یک اثر فقط خود این کاغذ و نوشته نیست و پشت صحنه قضیه هم هست، فرنگیها یک تکست میگویند و یک کانتکست، کانتکست قضیه چیست و زمینه چیست و کجا شروع شد و به کجا رسید و چرا نوشت و چرا ننوشت. خیلیها بیخبر از اینها دست به قضاوت زدهاند.
۲ـ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى(مائده۸)؛ اگر از یک چیزی بدت آمد به هر دلیل حالا درست یا غلط؛ دلیل نمیشود اعتدال و عدالت را در مورد آن چیز رعایت نکنی.
۳ـ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ(نساء۱۳۵)؛
این سه آیه که به نظرم میشود بشود گفت مجمل و خلاصه و فشرده اخلاق نقد است، در مورد مرحوم نوری واقعا رعایت نشده و ظلمی به ایشان شده و باعث شده عظمتهای ایشان نادیده گرفته شود و گفتنیهایش در لابلای این قضاوتها دفن شود. حتی یادم میآید در جریان انتشار کتاب محدث نوری- که داستان نوشتن کتاب هم این بود که من یک مشکل شخصی داشتم و برای محدث نذری کردم و این کتاب حاصل آن نذر است-به یک آقایی که خدا رحمت کند فوت کرده – مسئولین یکی از مجلات آن وقت- گفتیم شما یک ویژهنامه مرحوم نوری بزنید شاید یک مقداری مطلب بتوانیم کمکتان کنیم. آن سال صدمین سال فوت مرحوم نوری بود یعنی۱۴۲۰ه.ش. کتاب علامه محدث نوری و آداب الزیاره در همان سال منتشر شد، آقای سید جعفر نبوی فیض القدسی را چاپ کرد و رویش نوشت مرور صد سال بر فوت محدث نوری، خلاصه آن آقا در جواب ما گفت: «حرفی نیست خیلی دوست دارم اما از فضای عمومی میترسم.»
نباید این بشود که یک عالم از فضای عمومی بترسد که میخواهد یک سری از مطالب عالم دیگر را که همهاش بحث اهلبیت است بگوید بازگو کند، درست نیست.
و لو اینکه نقدی باشد نقد کند، نقد چه ایرادی دارد، نقد هیچ مشکلی ندارد، نقد شود، نه اینکه فقط بدگویی شود، نه اینکه به قول آقای دیگری که گفت به دلیل فلان کتاب، ما نوری را از جامعه شیعه طرد و اخراج کردهایم. مگر اخراج کردن از تشیع به این سادگی است. مگر کسی میتواند این کار را بکند. سلمنا که یک اشتباهی کرده خب یک اشتباه است بیشتر که نیست. من میخواهم عرض کنم که این همان نوری لؤلؤ و مرجان است. اگر این کتاب را بهعنوان اوج یک احساس مسئولیت و وظیفه یک خدمت علمی عملی تجلیل میکنیم این همان آدم اول است اگر آدم آخری به درد نمیخورد آدم آخری همین آدم اولی است.
لؤلؤ مرجان به تعبیر شهید مطهری مصداق قیام به وظیفه است. خیلی از آدمهای دیگر این را گفتند آقای مطهری یک نمونهاش است. کار، اثر گذاشته بوده یک عدهای را متنبه کرده بوده، که ای وای ما تا حالا زبان حال میخواندیم، نباید دیگر بخوانیم یا ترجمه میکردیم باید دقت کنیم شما در همین محدث نوری نگاه کنید یک استفتاء میبینید مربوط به سال ۱۳۲۴ یا ۱۳۲۵، سه چهار سال پس از فوت محدث نوری؛ از مرحوم ملا علی خیابانی از سید کاظم یزدی استفتاء کرده و دقیقا مواردی که در لؤلؤ مرجان بوده را پرسیده است. به هرحال میخواهم بگویم این نوری همان نوری است این آدم عوض نشده است این همان آدم است. این دقت نظر را یک بار در یک مسئله به کار برده و یک بار در یک مسئله دیگر.
محدث را با پر رنگترین اثرش یعنی مستدرک میشناسند چه ویژگیای در این کتاب بوده که مورد توجه قرار گرفته؟ و اساسا این کتاب چه فرقی با وسائل الشیعه شیخ حر عاملی دارد؟
طالعی: خود من در این قسمت خیلی کار نکردهام، تخصصهای علم الحدیثی بالاتری میخواهد که بنده ندارم و در حد متوسط داشتم. اما یک رسالهای نزدیک به ۱۲۰ صفحه مؤسسه آل البیت اول چاپ جدید، چاپ حروفی سی جلدی نوشته که خیلی در این زمینه قابل استفاده است. نکته دیگری در یک مورد پیدا کردم شاید بیشتر از این موارد پیدا شود این است که مستدرک صرف اینکه چند تا حدیث جدید به موارد شیخ حر اضافه کند نیست در واقع تیتر شیخ حر را -که به تعبیری فتواهای شیخ حر است- عوض کرده است. البته مرحوم نوری که هیچ وقت بهعنوان فقیه شناخته نشده برعکس پدرش که دوره مفصل دلائل العباد دارد.
آن مورد چیست؟
طالعی: مورد این است که مرحوم شیخ حر حدیثی نقل میکند که در آن امام(ع) فرموده «وَ لَا تَطُفْ بِقَبْر» و شیخ حر از این روایت نتیجه میگیرد و تیتر میزند «بَابُ عَدَمِ جَوَازِ الطَّوَافِ بِالْقُبُور» و بعد چون میبیند که این کار یک سیره متشرعه بوده روایت را توجیه میکند که منظور این روایت کراهت طواف حول بعضی از قبور خاص-مثل قبور مخالفین- بوده یا اینکه این احادیث محمول بر تقیه است این دو احتمالی که میدهد. باز هم آخر بر اساس تقوای علمی میگوید الله اعلم.[۱]
مرحوم نوری وقتی که وارد ماجرا میشود با این تعبیر وارد میشود که این استنباط از حدیث به این دلیل صورت گرفته که حدیث تقطیع شده و الا با توجه به قبل و بعد حدیث منظور حدیث این است که پای قبور حدث از تو سر نزند، نه اینکه طواف نکن.[۲]
نکته دیگر اینکه این بیست سالی که از عمر ایشان پای مستدرک رفته بخشی صرف نوشتن خاتمه مستدرک و بحثهای رجالی، تراجمی و کتابشناسی آن شده و بخشی از آن پای پیدا کردن کتابهایی رفته است که محدث نوری به آنها دسترسی نداشته است. نقل شده داستانی از میرزاهادی که همسفر محدث نوری بودیم و برای پیدا کردن یک کتاب و زیارت سیدالشهدا از سامرا به کربلا آمده بودیم. وقتی کتاب را پیدا کرد فروشنده خیلی قیمت بالا گفت و ایشان برای خرید آن کتاب قبا، عبا و حتی نعلین خود را فروخت بعد که کتاب را خرید، ماند با یک لباس سبک و ساده و آمد گوشه حرم نشست و خوشحال از اینکه کتاب را پیدا کرده با کیف مشغول مطالعه آن شد. این یک بخش که پیدا کردن کتاب بوده که خودش واقعا یک هنر است. بخش دیگرش صرف تلاشهای علم الحدیثی شده است. محدث در مکاتبهاش با میر حامد حسین به یک نمونه اشاره میکند. میگوید که این کتاب مناقب شاذان ابن جبرئیل، دارای صد حدیث مرسل است، که من برای ۲۴ حدیث از روایات آن سند پیدا کردم و در حاشیه نسخه خودم نوشتهام. یکی از کارهایی که باید بشود مقایسه بین ابواب رسائل با ابواب مستدرک است تا معلوم شود مرحوم محدث در دستهبندی جدید که نوعی تولید علم است چه فعالیتهایی انجام داده. بنابراین، تلاشهای زیادی صورت گرفته و حاصل آن مستدرک شده است و کار فقط منحصر به این تلاشها نبوده یعنی کتاب پیدا کردن یک زحمت بوده و مستند و معتبر کردن و اثبات اعتبار بعضی از کتابها و پیدا کردن مولف و… یک کار دیگر بوده که کار سنگینی است و همه این هنرها مخفی شده پشت یک سری قضاوت، مثلا در مورد دار السلام، یکی از بزرگان برگشته گفته «یک مشت قصههای پیرزنانه است»، واقعا عظمت بزرگانی که نقد کردهاند نمیخواهم زیر سوال برود اما حرف این است که شما اول هر داستانی از داستانهای دار السلام نگاه کنید میبینید که ایشان میگوید این داستان را کسی برای من نقل کرده است که چنین و چنان به او اطمینان دارم. بنابر این اول راوی داستان یا رؤیا یا قصه را توثیق میکند و بعد وارد ماجرا میشود. یا مثلاً فرد دیگری در مورد داستانهای نجم ثاقب گفته «یک مشت افسانههای فلان است». تو چه دلیل عقلیای داری بر این حرف. جالب این است که تمام اینها که حرف زدهاند جملهای که اول باب هفت نجم ثاقب است را با دقت ندیدهاند. ایشان یک جمله میگوید و بین نقل تشرفات خودش با نقل تشرفاتی که دیگران میکنند. خط محکمی میکشد. این را در پرانتز بگویم متاسفانه یکی از نقدهای جدیای که بر آثار فارسی محدث نوری وارد است اینکه قلم فارسیاش بسیار بد هست، اصلا قلم فارسی دوره قاجار اینگونه بوده است، ایشان قلم خاصی ندارند بلکه قلم آن زمان اینطوری بوده است. آثار فارسی ایشان ۲۰۰ سال تقریبا بعد از علامه مجلسی است اما آثار علامه مجلسی روان است چون نثر زبان صفویه روان بوده است یا آثار ملا محمد طاهر قمی، چقدر روان و شیوا و خوشخوان بوده است به یک بچه راهنمایی یا دبیرستانی بدهید میفهمد. اما قلم دوره قاجار اصلا یک نثر بسیار عجیب و غریب و دارای نثر خاصی است و یکی از گرفتاریهای محدث نوری همین است چون در زمانی قرار گرفت که نثر این بود و قلم خودش هم اینطور شد. این جملهای که میخواهم از ایشان نقل کنم لابلای عبارتپردازیهای قاجاری گم شده است ایشان بر میگردد میگوید: «مخفی نماند که من ادعا نمیکنم تمام اینهایی که در این باب هفتم میخواهم بگویم خدمت شخص شخیص حضرت رسیدهاند ممکن است بعضی از اینها خدمت یک مأموری از حضرت رسیده باشند اما این برای مراد من که میخواهم ثابت کنم امروز امام زمان زنده است کافی است.»
یا همان دار السلام، دار السلام یک جلدش تقریبا حکایات است یک جلدش با کم و زیاد آداب شرعی خواب است، ادب خواب؛ خواب صرف یک استراحت نیست خواب مفتاح ترقی و کمال است و برای خودش یک سیرهایی دارد. بخش دیگری از دار السلام که کسی نمیبیند و رویش بحث و کار نمیکند و میگویم همه اینها گم شده زیر خروار آن نسبتها. در جلد سوم یک بحث میکند راجع به محبت اهل بیت، از بحثهای ناب و ابتکاری صاحب مستدرک است که بعضی احادیث نشان میدهد که امر محبت اهل بیت یک امر موهبتی است و کسی را به زور نباید به محبت اهل بیت دعوت کرد. یک سری روایات دیگر میگویند که نخیر اگر این کار را بکنی محبتت بیشتر میشود و این کارها را بکنید تا مردم محبتشان به اهل بیت بیشتر شود میگوید بالاخره موهبتی است یا اکتسابی؟ جمع به این دو گروه روایت پهلوانی میخواهد حتی مرحوم مجلسی که معمولا جمع بین اینها کرده، خیلی وارد اینجاها نشده است اما محدث نوری وارد میشود در جمع بین این دو گروه در جلد سوم دار السلام مفصل بحث میکند که یک بخشی موهبتی و یک بخشی اکتسابی است بخش موهبتی ویژگیهایش این است و بخش اکتسابی ویژگیاش این است و میگوید لذا در بخش اکتسابی این کارها را باید کرد که محبت اهل بیت بیشتر شود موهبت آن است که خدا میدهد.
خوب است حالا کمی به ابعاد شخصیتی محدث بپردازیم. اگر بخواهیم یک نگاه جامع به محدث نوری داشته باشیم و بهعنوان یک الگو به او نگاه کنیم چه قابلیتها و ویژگیها را در ایشان میبینیم که لازم است امروز حوزه و بهخصوص طلاب جوان به آن توجه کنند؟
طالعی: قبل از پاسخ به سؤال شما این را اضافه کنم که یکی از اعلام حاضر که در قید حیات است و در تتبع و اینها خوب کار کرده است -چه در تتبعهای تراثی، چه کتاب پیدا کردن و دستهبندی و ارزیابی کردن و در اینطور کارها- یک جایی مطلبی نوشته بود به این مضمون که «ناگزیرم به یک واقعیت اعتراف کنم و آن این است که من در اوایل طلبگی خودم بنا به حرفهای رایج خیلی به محدث نوری بدبین بودم اما وقتی که یک مقداری زمان گذشت و خودم در این تحقیقات تراثی افتادم از آن طرف مستدرک را دیدم و این هجم انبوه اطلاعاتی که در آن جلد خاتمه ریخته است آنجا بهطور عملی متوجه شدم که در مستدرک چه اتفاقی افتاده است و بعد از آن از قضاوت قبلی خودم برگشتم و نسبت به محدث نوری خضوع خاصی پیدا کردم.» بعضی چیزها شاید احتیاج به گفتگو نداشته باشد بلکه باید بگوییم گر تو بهتر میزنی، بستان بزن!
برویم سراغ ویژگیهای محدث نوری که من در یک دستهبندی آنها را ارائه میکنم.
۱ـ فراتر از زمان و مکان بودن
از ویژگیهای مرحوم نوری یکی این بود که بسیار فراتر از زمان و مکان خودش زندگی میکرد. اشارهای بکنم، در حاشیه یکی از کتابها بحث میکند در مورد تورات و انجیل؛ میگوید: این نسخههایی که دست ما هست نسخههای اصلیای که دست خود آن پیغمبر بزرگ خدا بود نیست. بعد میگوید: «کما قال علماء افرنج فی کتاب یسمی عندهم بالبریتانیکا»، اولین ورژنهای بریتانیکا برای حدود ۱۵۰-۱۶۰ سال پیش است. ۱۵۰-۱۶۰ سال پیش بریتانیکا دیدن یا با واسطه دیدن و استناد کردن نه در نجف امروز، نه در دوره اینترنت، بر میگردد به اینکه این آدم فراتر از زمانه است، آدمی نیست که وقتی میخواهد نقل تورات و انجیل کند با کتب علمای نجف استناد کند به بریتانیکا استناد میکند. من نمیدانم ولی اینها چیزهایی است که باید تحقیقات تاریخی نشان بدهد که مثلا شاید همینطور تذکرات محدث نوری انگیزهای شد که مرحوم شیخ جواد بلاغی به فرانسه رفت و عبری یاد گرفت. چون ایشان شاگرد مرحوم نوری بود و نسبت به نوری خیلی مکرم بود ضمن اینکه نقد بر نوری دارد. نمونه دیگر اینکه وقتی کتاب «کلمات طیبه» را با دقت ملاحظه کنید میبینید کلمه طیبه تذکرات تندی است به چند مطلب. یک غربزدگی، که تازه داشته شروع میشده است شروعش تقریبا در قاجار است و در پهلوی به اوج خودش رسید. ایشان آن وقت دارد تذکر میدهد. دو: عربزدگی؛ شاید کسی خیلی جدی نگیرد، من نمونههای عربزدگی را دارم میبینم اینکه نوع قرائت مصری، قرائت قرآن مصری بر تمام قرائت قرآنهای ما مسلط شود این یک نوع عربیزدگی است. ایشان در کلمه طیبه میگوید که آیا از قهر خدای جبار نمیترسند که کتابی که تمام مبانی مکتب اهل بیت را زیر سوال برده کتاب فروش میفروشد و برای اینکه به یک مختصری حطام دنیا، شبیه به این، به مختصری از حطام دنیا برسد چقدر قسم آیه میخورد که آن کتاب عظیم و ارزشمندی است. یا مثلا میگوید وظیفه مردم است که عالم را اکرام کنند مردم نباید از وظیفهشان غفلت کنند اما وظیفه عالم هم هست که از مردم توقع نداشته باشد عالم این همه درس خوانده که بفهمد هو الرزاق، عالم حق ندارد بگوید که من چون عالم هستم، سید حق ندارد بگوید من چون سید هستم باید مرا اکرام کنند. پس مردی بود فراتر از زمان و بلند مدت را میدید، نمونههای دیگر از این دست میتوان پیدا کرد.
۲ـ ابتکار در تألیف
در مواردی کتابهای محدث نوری ابتکار و نوآوری است، یکی از آنها تألیف لؤلؤ و مرجان است. شما قبل از این پیدا کنید یک تکنگاری در باب آداب سخنوری و اصلا تعزیهداری امام حسین. دوست دارم پیدا شود آن وقت مقایسه شود ممکن است شفاهی حرفهایی گفتهاند. گم شده است شفاهیها را باد برد. نتیجه ماجرا این شد که تأثیر لؤلؤ مرجان این شد که مرحوم سید محمد باقر بیرجندی که شاگرد ایشان بوده در کبریت احمر در فصل مفصلی به این مباحث اشاره میکند. مرحوم محدث قمی نفس المهموم و مفاتیح الجنان را برای چه مینویسد؟ نفس المهموم را در مقابل مقاتل ضعیف و مفاتیح الجنان را در مقابل مفتاح الجنانی که ضعیف بوده است، مینویسند. یا مثلا مرحوم محدث قمی برای کسانی که اهل منبرند۲۰ وظیفه میگوید مثل منشور میماند این بیست جمله محدث؛ میگوید قطعاً اهل بیت از انبیای سلف غیر از خاتم الانبیاء بالاتر هستند این را بحث نداریم. در خود روایات گاهی این مقایسه وجود دارد اما آیا گوینده باید بگوید؟ شیخ عباس قمی میگوید نباید بگوید. ولو روایت است. بین ائمه و انبیاء؛ یعنی تعبیرش این است که میگوید مبادا به خاطر اینکه عظمت امام معصوم را نشان بدهی یکی از پیغمبران سلف را خرد و تحقیر کنی. نه. یعنی مثل یک رشته قله رشته کوه ببینید در این رشته کوه طبعاً یک قله از یک قله دیگر پایینتر است همینطور یک کوه از یک کوه دیگر پایینتر است اما من این وسط چیکاره هستم من یک موری هستم پای این رشته کوه، به من چه ربطی داره این قله از آن قله بالاتر است به من چه ربطی داره من کی هستم مقایسه کنم. کتاب نوشته یکی از ناشرهای موجّه در مورد حضرت آدم، به نام گناه نخستین؛ شما میدانید که برای اینکه انبیای سلف را زیر سؤال ببرند صوفیه عمدا یا سهوا چقدر تلاش کردند. مرحوم شیخ عباس قمی بنا به یک دغدغه و درد دینی و سوز دینی که از استادش میرزای نوری دارد تذکر میدهد میگوید مبادا به خاطر اینکه ائمه اطهار را بالا ببرید انبیاء را زمین بزنی. به هرحال لؤلؤ مرجان بهعنوان یک کتاب مبتکرانه و اثرگذار روی بعدیها اثر گذاشت یا مثلاً ۴۳ مورد آداب زیارت. ایشان لیست میکند در باب آداب زیارت چیزی که کلاً قبل ایشان موجود بود ۸ نکته از شهید اول بود که در کتاب دروس آمده؛ علامه مجلسی یک مقداری بیشتر ۱۵ -۲۰ را ذکر میکند تا اما محدث نوری تا ۴۳ مورد رسانده بود و بعد یک باب مستقل در تحیه الزائر برایش اختصاص داده است. حالا آن ۴۳ وظیفه را ببینید و مقایسه کنید با آنچه که مرحوم شیخ عبدالله مامغانی نوشته در مراه الکلام؛ آداب الزائر، همان را تعریف کرده، با البته با اضافاتی و اصلاحاتی؛ ولی محور همان ۴۳ وظیفهای است که محدث نوری گفته. لذا مرحوم آقا بزرگ در زریعه وقتی به معرفی تحیه الزائر میرسد میگوید این باب ینبغی به اینکه به صورت مستقل نشر شود. علت اینکه ما آن سال نذری کردیم برای محدث نوری کاری منتشر کنیم همین جمله آقا بزرگ بود.
شما در کتبی که راجع به حضرت ولی عصر مثل کمال الدین، غیبت شیخ طوسی و نعمانی و امثالهم وظایف منتظر را میبینید ولی پراکنده و لابلای کتابها؛ این وظایف منتظر را مرحوم نوری آمده در نجم ثاقب تبدیل به باب هشتم کرده است. وظایف منتظر در قبال حضرت ولی عصر(عج) که ده دوازده وظیفه گفته و همانها وسیله شد که یکی از شاگردان ایشان به نام صدر الاسلام همدانی- در زمان حیات نوری یعنی سال ۱۳۱۷- کتاب نوشت تکالیف الانام فی غیبه الامام ۶۰ وظیفه نوشت و همان باعث شد مرحوم میرزا سید تقی موسوی اصفهانی در کتاب ارزشمند مکیال المکارم حدود ۸۰ وظیفه را از لابلای احادیث استخراج کرد. اینها عملا برمیگردد به مرحوم نوری که با یک باب ۱۵-۲۰ صفحهای فتح بابی کرد.
۳ـ نکات اخلاقی
نکته سومی که میخواهم بگویم تذکرات اخلاقی اجتماعی اعتقادی است. به مقابله با موج غربزدگی و عربزدگی اشارهای کردم یک مورد دیگر این است که ایشان در کتاب تحیه الزائر به نواب اربعه که میرسد میگوید فقهای دیگر استنباط میکنند و بالاخره با تلاش و زحمت به نتیجهای میرسند و آخرش قطعا نمیتوانند بگویند حکم الله هست یا نیست اما نواب اربعه هرچه میگفتند بیان مستقیم معصوم بوده است بنابراین اینها در درجهای از عظمت هستند که اگر در بلاد مختلف مدفون میبودند وظیفه مردم بود که بروند زیارتشان در چهار گوشه دنیا چه رسد به اینکه هر چهار بزرگوار در بغداد و در کنار هم هستند و زوار مدتی در بغداد اقامت میکنند و هر بار هم که کاظمین میخواهند بروند از جلوی نواب اربعه میروند و زیارتشان نمیروند و این نکبتهایی برای زوار خواهد داشت. میگوید اینها حق بزرگی بر گردن ما دارند. این واقعا برای خود من عقده شده بود که امسال الحمدلله توفیق شد که بروم. جالب اینجاست که رفیق بغدادی ما که شیعه و متدین و مقیم بغداد بود چهار نفر را کامل زیارت نکرده بود. القصه یکی از بایستههای جدی پژوهشی یا ترویجی این است که این تذکرات جمع شود در یک جزوه یا کتاب.
در بحث ادب نقد اجمالاً اشاراتی شد. اجازه بدهید یک نکته دیگر اضافه کنم و آن ادب نقل است. توضیح مطلب اینکه: مرحوم محدث قمی در مفاتیح الجنان در ذکر اعمال سحر ماه رمضان دعای ابوحمزه که سی چهل صفحه است را نقل میکند اما دعای دیگری که حدود سه صفحه است از حضرت ادریس و مرحوم سید در اقبال میگوید خوب است این دعا در سحر ماه رمضان خوانده شود را نقل نمیکند میگوید هر کس خواست این دعا را بخواند رجوع کند به اقبال سید. چرا نقل نکرده است با وجود اینکه آن را معتبر میداند و جزء اعمال آن شب میداند. علتش این بوده است که ایشان میخواست اینطور کتابها از رده بحث و گفتوگو خارج نشود و محل رجوع باشد. بر همین مبنا مرحوم مجلسی هم در دو جا این کار را کرده است یکی در کتاب الدعا از صحیفه خیلی نقل نکرده است و میگوید من از صحیفه نقل نکردهام تا صحیفه از مدار رجوع خارج نشود و الا جزء معتبرترین کتابها است از نظر من. دیگری در قسمت احکام از کتب اربعه خیلی نقل نمیکند و میگوید نمیخواهم کتب اربعه از مدار بحث بودن خارج شود. این دقتها دقتهای فوقالعاده است. در سفینه هم حاج شیخ عباس این کار را میکند یک جاهایی در شرححال بعضی بزرگان مطالبی که تناسب با آن ماده مربوطه دارد میآورد و بعد از مثلا ده صفحه میگوید یک حکایت دیگری دارد رجوع کنید به کتاب فلان، آقا تو که ده صفحه آوردهای یک حکایت نیم صفحهای چیست که به آنجا رجوع میدهی؟ این یک ادب است. این ادب را آدم باید جدی بگیرد. این ادب را محدث نوری در آثارش دارد در واقع آشیخ عباس قمی شاگرد همان خط است. محدث نوری هم اینطوری است در کتابهایش، بعضی جاها مطلب را نقل میکند و ناتمام میگذارد میگوید رجوع کنید به فلان کتاب بنابر این علاوه بر ادب نقد، ادب نقل هم لازم است. اینها عناصری است که باید استخراج شود. اخیراً دیدهاید همایش فقه هنر بود که رهبری یک پیام فرستاد که عناصر فقه هنر را از لابلای متون خارج کنید خیلی خام دارم عرض میکنم که اگر نگارش را یک هنر بدانیم، به نظرم اینها عناصری هستند که در فقه هنر باید از لابلای این متون استخراج شود.
۴ـ مدیریت زمان
مرحوم محدث بسیار در زمانبندی و برنامهریزی دقیق عمل میکند و الگوی بسیار خوبی در این مورد برای ما میتواند باشد. نمونههای فراوانی در تأیید این سخن وجود دارد که اشاره میکنم:
یکی اینکه در جواب سید محد مرتضی جونپوری که از وضعیت منبریهای هند شکایت دارد و طلب کمک میکندکه فکری کن و تذکراتی بده ایشان میگوید چون مشغول مستدرک هستم نمیتوانم. بعد شما میبینید مستدرک ۱۳۱۹ تمام میشود لؤلؤ و مرجان ۱۳۱۹ شروع میشود و لؤلؤ و مرجان که تمام میشود چند ماه بعد ایشان مرحوم میشود.
دوم: زمانی که حاج محمد حسن یا حسین، معروف به حاجی کمپانی میخواهد بحار الانوار را چاپ کند از محدث تقاضا میکند تصحیح و تحقیق را بهعهده بگیرد ایشان عذر میآورد که مشغول مستدرک هستم. اما به کسی به نام میرزا محمد ارباب قمی جد اشراقیها ارجاع میدهد و او این کار را انجام میدهد. من در شرح حالی از ارباب در نور علم خواندم که بعد از اینکه بحار تمام میشود چشم ایشان نابینا میشود یا نزدیک به نابینایی؛ کتابهای خطی قدیم را در نظر بگیرید برق نبوده و با نور کم که بعد نذر میکند که چشمش خوب شود کاری راجع به سید الشهدا انجام بدهد بعد چشمش خوب میشود و اربعین الحسینیه را مینویسد.
یک مورد دیگر که جالب است و مربوط به مکاتبات محدث نوری به میر حامد حسین یا سید ناصر حسین پسر میرحامد است که آنجا ایشان میگوید این کاری که شما میکنید-بحث امامت- اُس اساس اسلام است؛ و من اگر اشتغال به مستدرک نداشتم دستیار شما میشدم یک گوشه از کار شما را قبول میکردم که بنویسم؛ اما من درگیر مستدرک هستم و به کار دیگری نمیخواهم بپردازم. ولی به هرحال نسخههای میر حامد حسین را تامین میکرده است. بنابراین مدیریت زمان میکرده، از این مطلب یک مورد استثنا میشود و آن قضیه آن شعر است. آلوسی قصیدهای فرستاده از بغداد به نجف و کسی جدی نگرفته است و ممکن است بیجواب بماند لذا موقت مستدرک را میگذارد کنار را؛ دو ماه با کم و زیاد پای کشف الاستار مینشیند و باز یک مدتی میگذرد حاج کاظم صراف از تهران میآید و از میرزای شیرازی یک کتاب فارسی درخواست میکند، میرزای شیرازی اول توصیه میکند ترجمه کمال الدین را به محدث نوری، ایشان میگوید کمال الدین ترجمه شده پس بهتر است من مخلصی از کشف الاستار و جنت المأوا را به فارسی بنویسم که نجم ثاقب میشود. پس از کل این تعهدی که با خودش کرده بود که وارد کار دیگری نشود این دو تا استثناء میشود آن هم به جهت این که اس اساس اسلام است. خلاصه وظیفهشناسی و زمانشناسی در کنار مدیریت زمان و نوآوری و البته مخاطبشناسی از ویژگیهای محدث است. نجم ثاقب در زمانهایی که شبها بلند بوده و تلویزیون نبوده در خانههای متدینین خوانده میشده، یکی معراج السعاده یکی نجم الثاقب اینها جزء کتابهای کنار کرسی بوده است که میخواندند. در واقع دغدغهای که علامه مجلسی هم داشته برای نوشتن کتابهای فارسی مرحوم محدث نوری هم داشته است که کار علمی خودش را که مستدرک بوده رها میکند و به جای کار علمی یک نجم ثاقب فارسی مینویسد که عموم مردم استفاده کند و آن وقت نثرش مناسب مردم بوده و الان است که نثر عوض شده است.
نکته دیگر نامهها است. در نامهها، مخصوصاً نامههایی که ارتباط بین محدث نوری از نجف و سامره است با تهران؛ داماد خودش شیخ فضلالله را میفرستد تهران که در تهران کارهایی را به توصیه محدث نوری انجام دهد. چاپ یک سری کتاب دعا، اقبال الاعمال بوده چند تا کتاب دیگر بوده که مرحوم ابوالحسنی اینها را یک اشاره کرده است از جمله تحفه الزائر که جالب است میرزای نوری که خودش تحیه الزائر مینویسد که نوعی مستدرک تحفه الزائر است اول تحفه الزائر را چاپ میکند. نمیآید بگوید آن ناقص و ناتمام بوده و کار من کامل، از این تیپ حرفهای بیادبانه که الان نسبت به کتابهای مختلف گفته میشود نه اول اقدام به چاپ او میکند و بعد اقدام میکند به چاپ کتاب خودش.
همزمان با این گروه ارتباطات، یک گروه ارتباطات وجود دارد با هند که فراوان است؛ یعنی با هند، میرحامد حسین پسرش سید ناصر حسین و بقیه این خانواده، که این گروه ارتباطات فوق العاده است و این نامهها دارد نشان میدهد در آن ظرف زمانی ایشان چه نقشی داشته است. همین کارهای محدث نوری باعث میشود که میر حامد حسین کتابخانه غنیای درست کند، البته تلاش خودش بوده ولی کمک نجف یقیناً موثر بوده و الا هند که برای کارهای علمی مرکزیت نداشته است. به هر حال کتابخانهای درست میکند که ابوالکلام آزاد که به شدت با تشیع فاصله دارد میگوید کتابخانه میر حامد حسین که به نام ناصریه بوده جزء قویترین و عظیمترین و کمنظیرترین کتابخانههای هند است. آن وقت وسیله ارتباطیشان منحصر به زوار بوده است، افراد هندی، باید منتظر میماندند، تا قافله زوار هندی برود و برگردد یک ماه طول میکشیده این نامه به دستشان برسد. امروزه که ارتباطات اینقدر آسان است آیا این ارتباطات هست؟ این روحیه ارتباط داشتن؟
از باب حسن ختام اگر نکتهای هست ما میشنویم.
طالعی: محمد اقبال لاهوری یک فیلسوف بود شاعر بود بالاخره در آن منطقه کسی بود برای خودش. الان به نام اقبال آکادمی هست، جایزه هست، دوره دانشگاهی هست، کتاب که مرتب نوشته میشود، اما شما ببینید برای امثال محدث نوری چه کاری تا به حال شده؟ نمیخواهم بگویم فقط نوری، امینی، میرحامد حسین دیگر بزرگان نیز همینطور هستند.آقای مهدوی راد میگفت در یک سفر علمی که به روسیه رفته بودیم یک قفسه کتاب نشان دادند یک ردیف آن-حدود ۲۰ کتاب- تکنگاریهایی بود که فقط در ۲۰۱۳ درباره تولستوی کار شده بود، میخواهم این را عرض کنم بزرگان ما بزرگ هستند ائمه در جای خود، هیچ؛ حتی علما، علما هم بزرگ هستند و شأن علما این نیست که یکباره یک هجومی برود به سمت یک عده خاصی و یک عده دیگری باقی بمانند و اصلا گمنام بمانند و این غلط است و این معماری فرهنگی نادرستی است. خلاصه میخواهم بگویم اینکه در روایت وارد شده است که بئر معطله که تعبیر به ائمه شده میخواهم بگویم با یک مقدار توسع واقعا علما هم بئر معطله هستند. خدای ناکرده اگر غافل شویم مصداق روایت امام جواد (ع) میشویم که فرمود نِعْمَهٌ لَا تُشْکَرُ کَسَیِّئَهٍ لَا تُغْفَرُ؛ نعمتند اینها، اگر این نعمت در اختیار یک مملکت اروپایی بود چه میکرد، فیلمها ساخته میشد و کارها انجام میشد. باید کار کرد و اقل قضایا اینکه اولین قدم یک زندگینامه تحلیلی است واقعا کار تخصصی میطلبد. من در نقدی که بر تلألو نور در شماره ۱۵۴ آیین پژوهش نوشتم اشاره کردهام به بعضی از این ضرورتها به هر حال کارهای جدی و سنگینی انجام شده، لکن هنوز جای کار فراوانی وجود دارد.
——————————
پی نوشتها:
[۱]. وسائل الشیعه ج۱۴ ص۵۷۵؛ وَ یَحْتَمِلُ کَوْنُ الطَّوَافِ فِیهِ بِمَعْنَى الْإِلْمَامِ وَ النُّزُولِ کَمَا ذَکَرَهُ عُلَمَاءُ اللُّغَهِ وَ هُوَ قَرِیبٌ مِنْ مَعْنَى الزِّیَارَهِ وَ یَحْتَمِلُ الْحَمْلُ عَلَى التَّقِیَّهِ بِقَرِینَهِ رَاوِیهِ لِأَنَّ الْعَامَّهَ یُجَوِّزُونَهُ وَ الصُّوفِیَّهَ مِنَ الْعَامَّهِ یَطُوفُونَ بِقُبُورِ مَشَایِخِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ.
[۲]. مستدرک ج۱۰ص۳۶۶؛ قُلْتُ جَعَلَ الشَّیْخُ عُنْوَانَ الْبَابِ عَدَمُ جَوَازِ الطَّوَافِ وَ لَمْ یَذْکُرْ فِیهِ إِلَّا الصَّادِقِیَّ وَ غَیْرَهُ لَا تَشْرَبْ وَ أَنْتَ قَائِمٌ وَ لَا تَطُفْ بِقَبْرٍ وَ لَا تَبُلْ فِی مَاءٍ نَقِیعٍ.. إِلَى آخِرِ الْحَدِیثِ وَ الْمُرَادُ بِالطَّوَافِ الْحَدَثُ فِی هَذِهِ الْأَخْبَار بِقَرِینَهِ قَوْلِهِ وَ لَا تَبُلْ وَ یُؤَیِّدُه.