شبکه اجتهاد: آیتالله سیدجعفر کریمی در سال ۱۳۰۹ در بابل متولد شد. تحصیلات خود را در حوزههای علمیه بابل، قم و نجف انجام داد. در کارنامه وی شاگردی اساتید بزرگی همچون مرحوم آیات خویی، حکیم، شاهرودی، امامی امیری و میرزا هاشم آملی وجود دارد. در دوره حضور امام خمینی در نجف تا سال ۱۳۵۷، وی در درس امام (ره) حضور داشت و مسئول نوشتن پاسخ استفتائات تحت نظارت امام بود. ایامی که در نجف حضور داشت مسئولیتهای مختلفی را زیر نظر امام راحل به انجام رساند و بین طلاب نجف به «سید کریم» مشهور بود. پیش از عزیمت به نجف نیز در قم با فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی همکاری میکرد.
او که سالیانی مسئولیت شورای استفتائات امام و رهبری را عهدهدار بود و وصی امام خمینی در وجوه شرعیه بشمار میرفت، ظهر نهم فروردینماه ۱۳۹۹ در ۹۰ سالگی در قم دار فانی را وداع گفت.
این عالم وارسته در طول عمر با برکت خود نمایندگی حضرت امام خمینی(ره) در شورای عالی اقتصاد، مسئولیت بررسی پروندههای زندانیان محاکم عمومی با حکم امام(ره) در سال ۱۳۶۲، ریاست دادگاه عالی انتظامی قضات شرع با حکم امام خمینی(ره) در سال ۱۳۶۱، نمایندگی مجلس خبرگان رهبری در دورههای اول و سوم از استان مازندران، عضویت در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را برعهده داشت.
مرحوم آیتالله کریمی بهواسطه تحصیلات عالی در قم و نجف و حضور ۲۵ساله دوشادوش امام خمینی و خبرگی فقهی و علمی بین تاریخپژوهان و همچنین عالمان، حرفهایش همواره مورد استناد قرار میگرفت؛ بههمین جهت برگهایی از خاطرات او را ورق میزنیم.
با دستور امام شهریه “۹۰ طلبه ساواکی” قطع شد
بعد از تصمیم حزب بعث بر منحل کردن حوزه نجف، امام بنده را خواست و فرمود که حزب بعث چنین تصمیم شومی را دارد و من که زورم به اینها نمیرسد جلویشان را بگیرم. برای اینکه حوزه منحل نشود بنا دارم با تشویق طلبهها حوزه را نگه دارم و شنیدم یک عده از طلبهها، ساواکی هستند و من مجوز شرعی نمیبینم که پول به ساواکیهای اینجا بدهم. اینها را باید از دفتر شرعی خط زد و این مسئولیت را گذاشتند گردن بنده. من شروع کردم به شناسایی افراد و حدود قریب ۹۰ نفر که جزو ساواکیهای عراق بودند، شهریههایشان را قطع کردم و قطع شهریهشان خیلی با مشکل پیش میرفت. اینها تهدید کرده بودند و من گوشم بدهکار به تهدیدهای اینها نبود.
سروسامان دادن به امتحانات حوزه نجف
در امتحانات از اول امام پیشنهاد کردند یک نفری که بیست سال، سی سال در حوزه باشد و بگوید «شرایع» میخوانم، این به درد اسلام نمیخورد. من شهریه را به افرادی میدهم که تا مدتی مشغول تحصیل هستند، اهل تحصیل باشند و بعد هم بروند دنبال تبلیغ و ارشاد مردم و این نیاز دارد که نظم در حوزه ایجاد کنیم. ابتدا دستور فرمودند که ما با بیت آقای خویی تماس بگیریم و این کار را با هماهنگی آن بیت انجام بدهیم. از طرف امام بنده بودم و مرحوم حاج عباس خاتم یزدی و حاج حسین راستی کاشانی و از بیت مرحوم خویی هم دو سه نفر تعیین شده بودند.
چندین جلسه با آقایان در مورد تنظیم امور جلسه داشتیم و متأسفانه این جلساتمان به نتیجه نرسید. رفتم خدمت امام و عرض کردم که آقایان بنای همکاری ندارند و نمیخواهند همکاری کنند. امام تبسمی کرد و فرمود “من میدانستم که همکاری نمیکنند.” بعد خودشان فرمودند زمان مرحوم بروجردی در حوزه قم به امر آیتالله بروجردی شروع کردم به تنظیم حوزه و یک خرده که پیش رفتیم، مرحوم بروجردی من را خواست و فرمود چه میکنی؟ تو حوزه را علیه من شوراندی! گفتم من آن چرا که انجام دادم حسب امر شما بود اما مرحوم بروجردی فرمود متوقفش کنید، نمیخواهم. نگذاشتند کاری انجام بدهم ولیکن در اینجا آقایان اگر همکاری نکردند، من تنها اقدام میکنم.
بنده و مرحوم خاتم یزدی را مأمور کردند که جلسات امتحانی تشکیل بدهیم و طلبهها را امتحان کنیم و براساس امتحان، نتیجهاش اگر مساعد شد اسم آنها را در دفتر شهریه ثبت کنیم و ما برای این کار شروع کنیم و حوزهای که سالیان درازی هرکس صورتی نشان میداد شهریه میگرفت سخت بود برایشان پذیرش این امر لیکن مقاومت کردیم و امام هم خیلی کمک کرد و این کار پیش رفت که هیچکس بدون امتحان و بدون بررسی سوابق، شهریه به وی داده نمیشد.
تذکری که امام به حاجآقا مصطفی درباره امور حوزه داد
یک بار طلبهای -که ظاهراً فاضل هم بود- مرحوم مصطفی خمینی دستور داده بود که به او شهریه بدهند و ماه بعد امام من را خواست و فرمود در این ماه افراد جدیدی ثبت کردید؟ عرض کردیم نه! فرمود پس این که یک نفر که میگویند مصطفی دستور داده کیست؟ بروید اسمش را حذف کنید و اگر امتحان قبول شد شهریه بدهید. ما عرض کردیم که آقا مصطفی فکر و حرف شما را دارد و چنین کار نپختهای نکرده و فهمیده که آن طلبه آدم فاضل و متدینی است و به درد میخورد، دستور داده به او شهریه بدهند. این اگر میآمد و امتحان میداد قبول میشد. امام گفت باشد اما مصطفی دیگر دستوری ندهد و به مرحوم حاجآقا مصطفی گفت که درست را بخوان و به کارهای شهریه دخالت نکن.
اعضای هیئت استفتاء امام در قم و نجف
امام از اول که تشریف آورده بودند نجف، استفتائات کم بود و سؤالات که دستشان میرسید خودشان جواب میدادند تا سال ۹۰ هجری (۴۹.ش) که مرحوم حکیم به رحمت ایزدی پیوست و مراجعات استفتاء پیش امام زیاد شد و ایشان نمیرسیدند که خودشان جواب بدهند. به ما امر کردند که بنشینید استفتائات را جواب بدهید. بنده بودم و مرحوم خاتم یزدی.
در ابتدای امر ما استفتائات را جدا مینوشتیم و ضمیمه ورقه سؤال میکردیم و میفرستادیم خدمت امام. بعد از یکی دو سال استفتائات مقداری زیاد شد و مرحوم قدیری و گاهی هم مرحوم آیتالله رضوانی در جلسه شرکت میکردند. وقتی به ایران آمدیم، امام به بنده امر فرمود که من در جلسه استفتا شرکت کنم. وقتی شرکت کردم دیدم آقای ملکوتی و راستی کاشانی هم هستند. بعد هم مرحوم خاتم یزدی از نجف آمد و امام به ایشان امر کردند در جلسه شرکت کنند. با حضور مرحوم قدیری هیئت استفتاء ۵ نفره شد و ما ۵ نفر شورای استفتاء امام را تشکیل میدادیم.
کلمهای از امام علیه شهید نواب نشنیدم
مرحوم بروجردی که دوران رضاخان را دیده بود، مایل نبودند در حوزه سر و صدایی شود و وقتی شهید نواب در قم، کوچه انواری به منزل مرحوم حسین واحدی میآمد، مرحوم اشراقی و مرحوم زنجانی به نواب گفته بودند که شما قم نیایید برای اینکه آقای بروجردی مایل نیست شما در قم صحبت کنید. مرحوم نواب دست از حرفش نکشید و میآمد در قم و در ذهن مرحوم بروجردی انداختند که نواب آمده در قم سر و صدا ایجاد کند تا مرجعیت شما را لکهدار کند.
عدهای بودند که من اسم نمیبرم و متأسفانه مرحوم بروجردی کمکم باورش شده بود که نواب برای ایجاد آشوب و بلوا و خدشهدار کردن به قم آمده و هنگامی که خواستند نواب را اعدام کنند متأسفانه ایشان بهخاطر اینکه گمان میکرد نواب را اعدام نمیکنند اقدامی نکرد تا نواب شهید شد. خدا رحمتش کند.
من در طول این ۲۵ سالی که در خدمت امام بودم یک کلمه از امام علیه نواب نشنیدم و از آن طرف هم این که امام نواب را محور قرار بدهد و ترویج و تبلیغ کند این هم نبود بهحساب اینکه امام یک مسائل بالاتری را در نظر داشت. از رفتار و حرکات امام پیدا بود که با روش و رفتار مرحوم نواب موافق بود نه مخالف منتهی صلاح را در این ندید که نواب را مطرح بکند و اذهان را متوجه او کند.
چرا آیتالله بروجردی با رژیم پهلوی با مدارا رفتار میکرد؟
علت اینکه آیتالله بروجردی با مدارا رفتار میکرد و دیگران از آن غافل بودند یا غافل هستند این است که دوران رضاخان دوران سیاهی بود. مردم در مشقت زیر بار ظلم رضاخانی بودند. شهریور ۲۰ که متفقین در ایران ریختند رضاخان فرار کرد و رفت یا فراری دادند. ایران اشغال شد و در جنوب انگلیسیها و آمریکاییها بودند در شمال روسها. روسها حکومت تشکیل داده بودند. جعفر پیشهوری و دیگران در آذربایجان حکومت تشکیل داده بودند و شمال ایران را قبضه کرده بودند و مردم هم بینش کافی نداشتند. در چنین محیطی و یک چنین جوی مرجعیت به آقای بروجردی رسید.
در چنین جوی برای این که بساط تودهایها در ایران پهن نشود و مملکت به دست دشمنان اسلام نیفتد، مرحوم بروجردی نظرشان این بود که شاه و دربار باشد که تودهایها جلو نیایند و برای آشنایی مردم با دین و پیغمبر، حوزههای علوم دینی و متدینین باید مردم را هوشیار کنند تا اگر زمینه مهیا شد برای حکومت اسلامی چهبهتر و اگر نشد ببینیم در آینده چه میشود.
در چنین محیطی مرحوم بروجردی حمایت از شاه نمیکرد اما مقابله هم نمیکرد و شاه سمبلی جلوی تودهایها بود.
آیتالله خامنهای صلاحیتش علمیشان “اَقدم” از همه علما و مراجع است
در سوابق تحصیلی بنده شاگردی مرحوم بروجردی و آیتالله امامی امیری در قم و مرحوم آیتالله خویی، حکیم، شیخ حسین حلی، سید محمود شاهرودی نوشته شده و در اواخر هم خدمت مرحوم امام بودم. من کسی بودم که در علوم دینی مقدار معلومات آقایان و طرز تفکرشان را میشناختم. من در برخورد با آیتالله خامنهای زمانی که به مجلس خبرگان تشریف میآوردند، احساس کردم طرز تفکرش طرز تفکر امام است فلذا عقیدهام این شد که ایشان در صلاحیت مرجعیت از آقایان دیگر هیچ چیز کم ندارند بلکه زیادتر هم دارند.
وقتی در جلسه جامعه مدرسین مطرح شد افرادی که صلاحیت دارند را بررسی کنیم، من عرض کردم یکی از افرادی که در رأس صالحین است آقای خامنهای است. خدا رحمت کند مرحوم آیتالله مشکینی را؛ فرمود آقایان دیگر که برای مرجعیت مطرح هستند، ما درس و بحثشان را دیدیم و شنیدیم و برای ما نقل کردند اما نسبت به آقای خامنهای چیزی نشنیدهایم.
من عرض کردم شما آقایانی که در مشهد مقدس هستند را میشناسید؟ گفت نه. گفتم آقایانی که در نجف هستند میشناسید؟ گفت نه! گفتم همه آقایان قم را میشناسید، گفت نه. ایشان فرمود شما همه را میشناسید؟ گفتم من همه را میشناسم و با چوب کبریت میتوانم اندازه بگیرم و این که آقای خامنهای را مطرح کردم با حفظ این که شب اول قبر من مسئول اعمال خودم هستم، نام بردم.
علت اینکه برخی مخالفت کردند این بود که پای صحبت آقای خامنهای ننشستند و با ایشان صحبت نکردهاند. اگر صحبت کنند متوجه میشوند که آقای خامنهای از این آقایانی که در قم هستند، از همهشان اقدم است و این که عرض میکنم از بابت اطلاع عرض میکنم.
من درس ایشان را شرکت نکردم اما استفتائات را که جواب میدهند، خیلی از موارد را بحث میکردیم و میدیدیم که قوام علمیش خیلی فوقالعاده است.
من تحصیلاتم طوری بود که میتوانستم رساله بنویسم و بنای مرجعیت داشته باشم ولیکن به نظرم رسید برای خدمت به اسلام در خدمت امام باشم و بعد از امام هم در خدمت آقای خامنهای. اینهایی که عرض میکنم با بینش و با شناخت و اطلاع از همه خصوصیات عرض میکنم که آیتالله خامنهای نه تنها چیزی کم ندارند بلکه خیلی زیادتر از بقیه هم دارند. دیگران اگر حرفی برخلاف حق علیه ایشان میزنند -بینهم و بین ربهم- شب اول قبر چه حجتی پیش خدا دارند؟
امام گفت “شما را از در بیرون کردند از پنجره وارد شوید!”
نظام جمهوری اسلامی تازه برپا شده بود و در شورای اقتصاد مسائل اقتصادی را بررسی میکردند به نحوی که صورت اسلامی داشته باشد. مرحوم امام به بنده امر کردند که در آن شورا شرکت کنیم و بر مصوبات شورا نظارت داشته باشیم که اسلامی باشد و از اسلام ذرهای انحراف پیدا نکند. آقایان خیلی به شرکت ما در آن شورا نبودند و من هفتگی خدمت امام میرفتم و گزارش میدادم که این هفته چه شد و چه سؤالاتی بود.
امام در یک مورد به بنده فرمود اینهایی که جمع شدند در آنجا مسلمان هستند اما در مدرسه من و شما که درس نخواندهاند. اینها ممکن است از مسائل اسلامی خیلی آگاه نباشند با آنها مدارا کنید و با هم پیش بروید تا مصوباتی برخلاف اسلام تصویب نشود و اگر شما را یک روز از در بیرون کردند، از پنجره وارد شوید. کاری نکنید که طرد شوید. آنجا فرمود که حرفی در حمایت از سرمایهدارها نزنید که شما را متهم به حمایت از سرمایهداران نکنند. کوشش کنید فقط مصوباتش اسلامی باشد و ما ادامه داده بودیم تا نزدیکیهای ماه اسفند شده بود. دولت برای این که برنامه بودجه سال را تدوین بکند جلسات تعطیل شد و دیگر هم تشکیل نشد.
امام وقتی میشنید کسی در کشور کشته شده بهاندازه مرگ فرزندش متأثر میشد
خدا رحمت کند امام را وقتی که میشنید در ایران سر و صدایی شده و یا کسی را کشتهاند، خدا میداند به همان مقداری که برای فوت فرزندش متاثر شده بود متأثر میشد. در قضایای لبنان و فلسطین هم همچنین. دل امام درد می آمد که چرا باید به یک انسانی در یک گوشه دنیا ظلم شود.
بحمدالله برخی آقایان عضو مجلس خبرگان شدند و سمتی دارند و همین بس که عضو مجلس خبرگان باید انقلابی فکر کند. دیگرانی هم که مسئولیت دارند باید انقلابی فکر کنند. معنای انقلابی فکر کردن این است آنچه که نظام احتیاج دارد کار شخصی خودش بداند و همانگونه که در کار شخصی خودش اهتمام میورزد نسبت به این کار هم اهتمام داشته باشد و دنبالش حرکت کند.
اسم انقلابی بودن خیلی آسان است اما عملاً انقلابی بودن خیلی مشکل است.