شیخ محمدحسین کاشفالغطاء میگوید ما شب تا صبح بیداری میکشیدیم تا عبارتهای عروه الوثقی را به صورت روان دربیاوریم. غیر از این مسأله که تتبع مرحوم سید در فقه زیاد بوده است و آنقدر سید مطمئن بودهاند در هر مسئلهای تمام فروع را ذکر کردهاند که بعد از اتمام کتاب گفته بودند: من یک سکه طلا جایزه میدهم، اگر طلبهای بگوید در مسئلهای فقهی، فرعی جا مانده و متعرض نشدهام.
به گزارش شبکه اجتهاد، حجتالاسلام والمسلمین سید محمد طباطبایی یزدی از نوادگان علامه مجاهد، آیتالله سید محمد کاظم یزدی(ره) در گفتگو با «حوزه»، به بررسی زوایای مختلف زندگی این عالم ربانی پرداخته است. آنچه در ادامه میخوانید ماحصل این گفتوگوی خواندنی است.
*با توجه به این که یکی از منابع شناخت مرحوم سید، یادداشتهای شاگرد نزدیک ایشان آیتالله شیخ محمدحسین کاشفالغطاء میباشد در ابتدا معرفی کوتاهی از یادداشتهای کاشف الغطاء بفرمایید؟
مرحوم آیتالله شیخ محمدحسین کاشفالغطاء از شخصیتهای برجسته و درخشان حوزه نجف و صاحب تألیفات متعدد است، از شاگردان مرحوم آیتالله سید محمدکاظم یزدی بوده. بخشی از کتاب «عقود حیاتی» که شیخ محمدحسین کاشفالغطاء راجع به زندگی خودشان نوشتهاند مربوط به مرحوم سید است که مرحوم والد استنساخ کرده و در شناختنامه سید کاظم یزدی در کنگره ایشان چاپ شده است.
*مهمترین اثر مرحوم سید کدام کتاب ایشان میباشد؟
عروه الوثقی به عنوان یک منبع دقیق و متقن فقهی است، یکی از مهمترین آثار سید و شاید کمتر کتاب فقهی مانند این کتاب حاشیه و شرح بر آن نوشته شده باشد و مورد توجه واقع شده باشد. این کتاب معیار و ملاک اظهار اجتهاد و مرجعیت شده است، تا به حال شاید بیش از شصت حاشیه بر عروه چاپ شده است و در حذاقت در فن فقه مرحوم سید همین بس که والد بنده از قول آیتالله سید اسماعیل صدر، پدر آقا موسی صدر نقل میکردند؛ نزد مرحوم صاحب عروه نشسته بودم و ایشان استفتائات فقهی را جواب میداد و به سرعت زیر سؤالات جواب را مینوشت و کنار میگذاشت. از ایشان سؤال کردم، شما نمیخواهید یک مقدار تأمل کنید و بعد جواب بدهید؟! پاسخ دادند من جوابها را بلدم، شما اگر بلد نیستید قدری تأمل کنید.
مرحوم پدرم این را دربارۀ آقای خویی هم نقل میکردند و میگفتند؛ من شاگرد آقای خوئی بودم و خدمت ایشان که مینشستم، ایشان جوابهای فقهی را خیلی سریع مینوشتند و من متعجب میشدم، چرا که هر سؤالی مربوط به بابی از ابواب فقه است و لازم است انسان قدری تأمل کند که مربوط به کدام باب است و با کدام قاعده مرتبط است، ولی ایشان خیلی سریع جوابها را مینوشتند.
*چون بحث از عروه الوثقی شد، لطفاً کمی راجع به این کتاب بیشتر توضیح بدهید.
نگارش این کتاب پیش از مشروطه و در سال ۱۳۲۲ هجری قمری آغاز شده است، آقا شیخ محمد حسین و آقا شیخ احمد کاشف الغطاء که از فقها و نامداران عصر خودشان بودند، از شاگردان مرحوم سید بودند، نقش مهمی در زندگی و حیات علمی سید داشتند، شیخ احمد کاشف الغطاء برادر بزرگتر شیخ محمدحسین بود و از جنبههای فقهی اقوی از برادرشان شیخ محمدحسین بودند و در نامههای سید هست که ایشان نظرشان این بود بعد از خودشان شیخ احمد را برای مرجعیت معرفی کنند.
این دو بزرگوار همیشه ملازم سید بودند و آقا شیخ محمدحسین از سال ۱۳۱۲ یعنی زمان فوت میرزای شیرازی که هجده ساله بودند تا پایان عمر سید در سال ۱۳۳۷ مدت بیست و پنج سال همیشه همراه مرحوم سید بود و در مسئله نگارش عروه الوثقی، دخیل بود و مرحوم سید برخی از امور مهمشان را به شیخ محمدحسین محول میکردند. از آنجایی که مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطاء علاوه بر جنبه فقاهت، ادیب توانایی بود نثر ادیبانه زیبا و محکمی داشت، جنبه ادبی متن عروه الوثقی را هم انجام دادند و ملتزم بودند عبارتها روان و در حد فهم عموم باشد و در عین حال دقیق و متقن باشد.
*چطور شد که این دو برادر اینگونه جذب مرحوم سید شدند؟
جناب شیخ محمدحسین کاشفالغطاء، عبارات زیبایی راجع مرحوم صاحب عروه در دو کتاب «العبقات العنبریه فی طبقات الجعفریه» و «عقود حیاتی» مینویسند در ادامه برای شما و خوانندگان محترم نقل میکنم، جالب اینجاست آنقدر شیخ احمد و شیخ محمدحسین اطراف سید را گرفتهاند که پدرشان آقا شیخ علی کاشف الغطاء گله میکرد که فرزندانم، من را رها کردهاند و اطراف سید را گرفتهاند. از عبارات مرحوم شیخ محمدحسین این است: «وکنّا نستفرغ الوسع ونسهر اللیالی فی إصلاح العبارات وجعلها بغایه الوضوح والسلامه بحیث یفهمها حتّى العامی والأُمّی» میگوید، ما شب تا صبح بیداری میکشیدیم تا عبارتهای عروه الوثقی را به صورت روان دربیاوریم. غیر از این مسأله که تتبع مرحوم سید در فقه زیاد بوده است و آنقدر سید مطمئن بودهاند در هر مسئلهای تمام فروع را ذکر کردهاند که بعد از اتمام کتاب گفته بودند: من یک سکه طلا جایزه میدهم، اگر طلبهای بگوید در مسئلهای فقهی، فرعی جا مانده و متعرض نشدهام. به کار خودشان اینقدر مطمئن بودهاند.
مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطاء میگوید تا صبح ویراستاری میکردیم و عصرهای پنجشنبه و جمعه جمع میشدیم و در جمع ما میرزای نائینی هم شرکت میکردند و در این محافل راجع به برخی عبارات بحث میکردیم و فقط جنبه ادبی عبارات مورد توجه مرحوم کاشف الغطاء نبوده است، بلکه جنبه فقهی آن را نیز بحث میکردند و ایشان نقل میکنند بعد از اینکه مشروطه و حوادث آن حادّ شد، مرحوم نائینی دیگر در جلسات ما شرکت نکردند و مشروطه باعث دودستگی و فاصله بین آقایان شد.
*لطفاً راجع به ارتباط شیخ محمدحسین کاشف الغطاء و استادشان صاحب «عروه» کمی بیشتر توضیح بدهید؟
اعتماد مرحوم سید به این دو برادر به گونهای بود که ایشان وصی سید میشوند و سید میگوید: «من در این دنیا به اندازه شما دو نفر به هیچ کس اعتماد ندارم». شیخ شریف فرزند شیخ محمدحسین نقل میکند شیفتگی این دو شاگرد به استادشان فوق تصور بود و او را مظهر همۀ فضائل میدانستند و به تعبیری فانی در او شده بودند. وقتی یکی از مقامات سیاسی عثمانی به دیدار سید میرود و از او میخواهد، هیچ کس در جلسه حضور نداشته باشد. سید میگوید؛ شیخ محمدحسین و شیخ احمد کاشف الغطاء نروند و بمانند. به سید میگویند میخواهیم تنهای تنها گفت و گو کنیم و هیچ کس جز شما نباشد. سید میگوید «این دو نفْس من هستند».
عباراتی که مرحوم شیخ محمدحسین راجع به استادشان دارند بسیار جالب است از مرحوم صاحب عروه با عباراتی چون «سیدنا وأستادنا ومولانا الأستاد الأعظم» یاد میکند. همچنین شیخ محمدحسین در مسافرتی که به خارج از عراق داشتند، نامهای برای مرحوم سید مینویسند که خواندنی است و اینطور شروع میکنند: «با عرض احترام خدمت مولا امیرالمؤمنین یا لیتنی کنت لنعل ابی تراب تراباً» در امضاء نامه آمده است «عبدک محمد حسین آل کاشف الغطاء».
*سید یزدی علاوه بر عروه تألیفات دیگری هم داشته است، حاشیۀ مکاسب ایشان چگونه است؟
آیتالله شبیری زنجانی راجع به حاشیه بر مکاسب ایشان میفرمایند: «هر حاشیهای به یک جنبه فوایدی دارد و خوب است، ولی از لحاظ تتبع بهترین حاشیه بر مکاسب، حاشیۀ سید یزدی است».
بنده از پدرم شنیدم میفرمود: وقتی من طلبه جوانی بودم و در نجف رسائل و مکاسب میخواندم، به آقا میرزاهاشم آملی برخوردم و ایشان از من پرسید: احوال شما چطور است؟ شما چه میخوانید؟ گفتم: مکاسب میخوانم. ایشان من را تشویق کردند و گفتند: اگر میخواهید به جنبههای معقول مکاسب وارد بشوید، حاشیه کمپانی را بخوانید. اگر میخواهید جنبههای اصولی را ببینید حاشیه آخوند را ببینید. اگر میخواهید مجتهد بشوید و مکاسب را کما هو حقُّه بخوانید علیک بحاشیۀ سید یزدی»، این تأییدی است از بزرگان فقه بر جلالت شأن و دقت این حاشیه.
آیا مرحوم سید علاوه بر منقول و مباحث فقهی در مباحث معقول نیز ورودی داشتهاند و صاحب آثاری هستند؟
آقا نجفی قوچانی صاحب سیاحت شرق، بسیار مشروطهخواه بوده است و با مواضع سید مخالف بوده است، ولی در چند جای سیاحت شرق میتوان احوالات سید را دید و استفاده کرد. آقا نجفی قوچانی در سیاحت شرق مطلبی دارند به این مضمون که: من در نجف فلسفه میخواندم و مرحوم سید یزدی به من گفتند، اگر فلسفه تو را به ضلالت هم نکشد، عمرت را تلف کردهای و من از این جهت حرام میدانم.
چند حکایت هم در مقابل این هست. مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطاء عباراتی راجع به سید دارد که به مهارت سید در مباحث معقول اشاره دارد. او دربارۀ سید مینویسد: «جامع المعقول و المنقول و ممیّز مسائل الفضل عن الفضول، فقیه العصر، و نادره الدهر» در ضمنِ شرح حال پدرش در «العبقات العنبریه» نیز، وقتی به شرح حال سید اشاره میکند، میگوید ایشان فقیه است و به این جهت سایر جنبهها مغفول واقع میشود.
یکی از شاگردان سیّد، موسوم به شیخ اسد الله گلپایگانی که از توصیه سیّد به خواندن معقول سخن میگوید؛ با اشاره به حضور خویش در درس سیّد مینویسد: «نگارنده مدّتی از خدمتش استفاده مباحث اصول و فقه مینمود. وقتی در مبحث اَلامرُ بالشیء هَل یَقتَضی النهیَ عَنِ الضدّ أم لا؟، و بودن ترک ضد مقدمه فعل ضد، بالمناسبه مرحوم سید این شعر از منظومه سبزواری را فرمودند:
کذاک فی الأعدام لا علیه وإن بها فاهوا فتقریبیه
و رو به تلامیذ نمود که: آخر قدری علم معقول هم بخوانید.»
همچنین مرحوم والد، ما سید عبدالعزیز طباطبائی در یادداشتهای خود آوردهاند: حجتالاسلام والمسلمین آقای حاج سیّد مصطفی مهدوی هرستانی اصفهانی گفت: در نزد شیخ مرتضی طالقانی در مدرسه سیّد در نجف درس میخواندم. ایشان میفرمودند: من هر وقت کتاب لازم داشتم از کتابخانه شخصی سیّد به عاریت میگرفتم، و هیچ کتابی در معقول یا در منقول نگرفتم از ایشان الا این که ایشان بر گرداگرد صفحاتش حاشیه نوشته بود، از جمله فصول و قوانین».
و این مطلب نشان میدهد ایشان در این حوزهها هم ورود داشته است اگر چه اظهاری نمیکردهاند. همچنین استاد صدوقی سها که از مدرسین فلسفه معاصر هستند، یکی از اشتغالاتشان احوال و آثار حکماست، در مقدمه یکی از رسائل حکیم عصار مرقوم کردهاند از ملاهادی خان حائری مازندرانی که ایشان نقل کرده مرحوم سید یزدی به سید کاظم عصار «که در زمان پیریِ مرحوم سید، او حدود سی سال بیش نداشته و به نجف آمده بوده است» میگوید؛ کتاب اسفار را زیر بغل بگیر و عصرها بیا و به من بگو. این خیلی جالب است که فردی که مرجع است به یک جوان بگوید به من درس بده و کتاب را هم زیر بغل بزن چرا که فلسفه خواندن محضوراتی داشته است، این مؤید این است که ایشان در علوم معقول هم ورود داشته است.
آیا کتابخانۀ مرحوم سید در دسترس است؟
کتابخانۀ شخصی سید نه. اما کتابخانۀ مدرسه سید همچنان پابرجاست.
مدرسۀ سید از مراکز مهم حوزۀ علمیه نجف اشرف است. بزرگترین مدرسه و زیباترین مدرسه است و شخصیتهای زیادی از علمای شیعه در قرن اخیر در آن حضور داشتهاند. سید محمد پسرِ بزرگ سید، در سال ۱۳۲۵ هجری قمری شروع به ساخت این مدرسه کرد و در سال ۱۳۲۷ به پایان رساند «وفی بیوتٍ أذن الله أتى/ تاریخها لکن بحذف ما ابتدا» به حساب ابجد میشود ۱۳۲۵٫
سید محمد به کتاب و نسخ خطی توجه داشته و در استکتاب و جمع مخطوطات اهتمام داشته است؛ لذا برای مدرسه هم کتابخانۀ ارزشمندی تأسیس میکند. وقتی مرحوم والد متولی مدرسه میشوند، کمر همت میبندند و کتابخانه را گسترش میدهند تا به عنوان یک کتابخانۀ سرآمد در نجف، منبع اهل نظر شود، اما چون میبینند علامه امینی اقدام به تأسیس کتابخانه امیرالمؤمنین علیهالسلام کرده، برای اجتناب از کار موازی، توسعۀ کتابخانۀ مدرسه سید را رها کرده و با علامه برای غنیسازی و گسترش کتابخانۀ امیرالمؤمنین همکاری میکند و کتابخانۀ مدرسه سید در یک ساختمان ملحق به مدرسه که خانۀ آیتالله سید محمدسعید حکیم بود و مرحوم حاج آقا باقر طباطبائی متولی مدرسه، خریداری و برای طلاب مدرسه وقف کرده بودند آن ساختمان در دو طبقه شکل گرفته بود و به همان وضع میماند، اما متأسفانه در زمان صدام بسیاری از کتابهای این کتابخانه متفرق شد. در برخی کتابخانهها هم اکنون کتابهایی دیده شده که روی آن نوشته شده است وقف کتابخانه مدرسه سید محمد کاظم یزدی. یعنی برخی از این نسخههای خطی به کتابخانههای دیگر هم راه پیدا کرده است.
*نقش مرحوم سید در حوادث مشروطه و مسائل اجتماعی و سیاسی عصر ایشان چگونه بود؟
نمیشود راجع به سید حرف زد و اشارهای به مسائل اجتماعی و سیاسی آن زمان نکرد، جدال مشروطه در آن زمان واقع شد و قدری باعث دودستگی شد، من در اینجا عبارتهای مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطا را برایتان میخوانم تا حقیقت امر روشن شود. اینگونه نبوده که مرحوم سید از همان اول معارض مشروطه بوده و علَم مخالفت را برداشته باشد، خیر، اینچنین نبوده است، موضع ایشان سکوت بوده. ولی چون نظر ایشان مورد اعتنا بوده و گستردگی وسیع حوزۀ تقلید ایشان وسیع بوده است و حکم ایشان در اکثریت مردم نفوذ داشت، مشروطهخواهان نمیتوانستند سکوت ایشان را تحمل کنند و آنقدر اصرار کردند تا ایشان مجبور شدند اعلام کنند که من موافق نیستم. مشروطهخواهان هم این عدم موافقت را تعبیر به معارضه کردند.
البته این که میگویم، حکم مرحوم سید نفوذ بسیار داشته، بنا بر شواهدی است و یکی از آنها اسناد و نامههایی است که از مرحوم سید به جا مانده و از بلاد مختلف اسلامی از هند تا قفقاز و از حجاز تا بخارا و جاهای مختلف… از ایشان استفتاء میکردند. با اینکه وسایل ارتباط جمعی امروزی نبوده است، اما مرجعیتشان مرجعیت غیر محلی و بینالمللی است. جناب دکتر مصطفی محقق داماد در مقالهای مرجعیت سید را اولین مرجعیت با این گسترۀ بینالمللی میداند؛ لذا از طرف مشروطهخواهان بر ایشان فشار زیادی وارد میشد تا نظر خود را اعلام کند و در نهایت نظر مرحوم سید این بود که میفرمودند: نهایت امر مشروطه معلوم نیست چه خواهد شد، یعنی حرف خوبی است ولی آخرش ممکن است از این شعار زیبا سوء استفاده بشود «بدعوی أنه أمرٌ مجهولُ العاقبه لکنی لا أمنع ولا أوافق» این عبارت مرحوم کاشف الغطاء است در کتاب عقود حیاتی. بعد ایشان میفرماید: «لکن الفریق الآخر بعدم موافقته جعله معارضاً، بل جعله رأسَ المستبدّین ورئیسهم» یعنی به ایشان رئیس مستبدین میگفتند «فبالغوا وبلغوا فی توهینه وسبّه والطعن علیه حتّی صدّقَت الأیامُ فراسته» یعنی روزگار که گذشت دانسته شد، ایشان تیزهوش و تیزبین بودهاند «وبَرهَنَت علی بُعد نظره وعمق غَوره» یعنی روزگار که گذشت معلوم شد، حق با ایشان بوده است. بسیار ایشان را آزار دادهاند و حکایات متعددی در کتابها در آزار ایشان ذکر شده است و صورت برخی تلگرافها و مکاتبات و اسنادی که بین مشروطهخواهان و ایشان وجود دارد نیز گویای این مطلب هست.
خود شیخ محمدحسین هم متوجه این مسئله بود، مشروطهخواهی حرف قشنگی است، ولی واقعاً معلوم نیست مشروطه به کجا میکشد و برخی از اینهایی که دم از مشروطه میزنند، متوجه نیستند شاید دستهای نهانی پشت قضیه است تا مشروطه را به جهتی سوق بدهند، ایشان دربارۀ زمانی که مظفرالدین شاه به حکومت میرسد میگوید، مظفرالدین شاه لیاقت حکومت ندارد و با اینکه فرمان مشروطه را امضاء میکند، بعد از او محمدعلی شاه میآید و فرمان پدر را نقض میکند و مجلس را به توپ میبندد «لو أنها أخرجت من استبداد إلی دستوریه صحیحه لکانت حیاه سعیده لتلک الأمّه» بله اگر ما از استبداد قجری به سمت مشروطه و مجلس بیاییم حرف قشنگی است، اما در نهایت «خرجت من استبدادٍ سیئ إلی فوق استبداد أسوء إلی دیکتاتوریه تعیسه» یعنی منجر به یک دیکتاتوری بدتر شد و مرحوم سید با فراست این را دیده بود که کار به کجا میکشد.
تیزهوشی سید یزدی
حکایت جالبی برایتان نقل کنم. پدرم میگفتند؛ آنقدر سید را اذیت میکردند شخصی دنبال او راه افتاده بود که سید فقیری هست که قصد ازدواج دارد، آیا اجازه داریم از سهم امام خرج این عروسی را بدهیم؟ ایشان جواب نمیدادند و باز او اصرار میکرد و ایشان جواب نمیدادند، تا اینکه یکی از ملازمان سید سؤال میکند این شخص مورد اشاره سید فقیری است، چرا شما امضا نمیکنید؟ سید نامه را از شخص میگیرد و زبان میزند و عبارتها پاک میشوند و میگوید ببینید روی این نوع کاغذ با یک زبان زدن عبارتها پاک میشود، این شخص امضای من را میخواهد تا بعد عبارتها را پاک کند و آنچه را میخواهد بنویسد. حکمی را انتخاب کرده بودند که معمولاً مراجع جواب میدهند، این نشان دهنده زیرکی ایشان است.
مرحوم کاشف الغطاء در عقود حیاتی عبارتهای جالبی دارند و میگوید؛ نجف پیش از آن، دور از عالم سیاست بوده است و حتی یک مجله و روزنامه در نجف پیدا نمیشد و طلبهها سرشان به علوم حوزوی و به عبادت گرم بود. یا مشغول درس و بحث بودند و یا در مسجد سهله و اعتکاف بودند. ولی از آنجا که نفوذ علمای نجف بسیار چشمگیر بود نتوانستند از کنار نظر مراجع بی تفاوت بگذرند.
حفاظت جانانه کاشف الغطاء از سید یزدی
باز حکایت دیگری بگویم که هم وضع سید را نشان دهد و هم شیفتگی مرحوم کاشف الغطاء به استادش را. مرحوم آقا نجفی قوچانی از مخالفین سرسخت مواضع سید بوده است میگوید: من وقتی به درس سید رفتم تا بعد از درس جمعیت را بشکافم و نامهای را به سید بدهم دیدم شیخی ایستاده و با نگاهی تیز مواظب من است و فکر میکرد میخواهم متعرض سید شوم، من دنبال سید راه افتادم و او هم از آن طرف، تا اینکه مکتوب شرعی خود را به سید دادم و او نفس راحتی کشید و من دیدم او شیخ محمدحسین کاشف الغطاء است کسی که فدایی سید بوده و چشم از سید برنمیداشته تا آسیبی به او نرسد.
*نحوه ورود سید به عالم طلبگی چگونه بوده است؟
داستانهایی هم راجع به تلاش و سخت کوشی سید نقل شده است اگر واقعاً سید، سید یزدی شد به راحتی نبوده است، ایشان فرزند کشاورزی در روستای کسنویه یزد بودند چند کیلومتر با یزد فاصله داشته است و پدر ایشان در کودکی از دنیا رفت و یتیم شد، در فقر بزرگ شد. برای شرکت در درس با پای پیاده به یزد میآمده و بدون پاپوش و با پای برهنه حرکت میکرده تا درس بخواند، کتاب رسائل را نداشتهاند و هر صفحه از رسائل را که مربوط به درس روز بعد بوده استنساخ میکرده تا برای فردا آماده کند و این متن سید هم نزد پدرم بود، شخصی از ایشان به امانت میگیرد و دیگر باز نمیگرداند. ایشان مقدمات را در یزد میخوانند و به مشهد میروند و ریاضیات و فلکیات را در مشهد میخوانند و بعد به اصفهان میروند، سطوح عالی و خارج را در اصفهان میخوانند، خیلی مشتاق بودند درس شیخ انصاری را در نجف درک کنند، ولی به لحاظ اینکه تمکن مالی نداشت، نتوانست راهی نجف بشود و بعد از سال ۱۲۸۱ هجری با پسر شیخ محمدباقر مسجدشاهی اصفهانی معروف به آقا نجفی اصفهانی راهی نجف میشوند و در کرمانشاه اعلام میشود شیخ انصاری از دنیا رفته است و ایشان محضر شیخ انصاری را درک نمیکند.
*الآن چه آثاری از سید در کتابخانه مرحوم محقق طباطبایی نگهداری میشود؟
بخشی از کتابخانه، اختصاص به آثار سید یزدی دارد و نسخه اصلی عروه الوثقی به خط خود سید در همین بخش نگهداری میشود، گاهی برخی بزرگان و محققان به متن اصل مراجعه میکنند، حضرت آیتالله شبیری هم به نسخه اصل عروه مراجعاتی فرمودند. مضافاً بر اینها مجموعه اسنادی است که برای سالها مدفون بوده و بعدها مرحوم پدرمان آنها را نگهداری کرده و به ایران منتقل میکنند و ما در بنیاد محقق طباطبائی این اسناد را در آلبومهایی آرشیو کرده و مشغول فهرست نگاری آنها هستیم که بیش از صد آلبوم است.
تألیفات سید به مرور در سالیان متمادی چاپ شده است، از چاپهای سنگی و سربی و حروفی. در کنگرهای که سال ۹۱ در قم برپا شد، بسیاری از آثار ایشان در ظاهر یک مجموعه در هجده جلد ارائه شد، مگر برخی حواشی که در انیس التجار و کتاب شیخ بهایی مثالهای کوچکی است که ایشان حواشی کمی دارد، عمده تألیفات ایشان شامل عروه الوثقی، حاشیهای بر مکاسب، رساله فی اجتماع الأمر والنهی، رساله فی منجزات المریض و چند رساله دیگر است و ذوق ادبی هم داشته و یک رساله فارسی بستان راز و گلستان نیاز که مناجات نامه است باقی مانده و اشعار دیگری هم دارد.
مجموعه دعایی هم دارند. مقدمه زیبایی هم مرحوم کاشف الغطاء بر این صحیفه دارند که در دسترس است. در زمان کنگره یکی از این مقدمات به عنوان سه رساله چاپ شده است.
*آیا متن وصیت نامه سید در دسترس هست و میتوانید فرازهایی از آن را بیان کنید؟
مرحوم سید در آخر عمر، وصیتنامهای مینویسد که اکنون در کتابخانۀ کاشف الغطاء نجف نگهداری میشود. مرحوم والد این وصیتنامه را استنساخ کرده و اینجا هم موجود است.
ایشان در این وصیتنامه تأکید میکند که، اول فقط شیخ محمدحسین و شیخ احمد را وصی قرار میدهد و خود شیخ محمدحسین از سید میخواهند غیر از ما دو نفر را وصی قرار بدهید ایشان دو نفر دیگر را یعنی؛ شیخ محمود تبریزی و شخص دیگری را در کنار برادران کاشف الغطاء به عنوان وصی اضافه میکنند، عمده سفارش ایشان این است کتب من را چاپ کنید و اشاره میکند تکمله عروه الوثقی و رساله سؤال و جواب چاپ شود.
مرحوم کاشف الغطاء در نشر آثار سید اهتمام داشتهاند و عروه الوثقی را به همراه کتاب دیگری که تألیف خودشان بوده به بغداد میبرد تا چاپ کند و چون ایشان با لسان قوی از تشیع دفاع میکرده است، درب چاپخانه را میبندند و آتش میزنند و خیلی سختی میکشند. ولی عروه الوثقی به همت ایشان در بغداد چاپ میشود.