در این نوشتار که از سوی مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم تهیه شده، به یکی از شبهاتی که با تکیه بر آموزه تعبد دینی، مسئله تقلید از عالمان دین را زیرسوال برده است، توجه کرده و به بررسی و نقد آن خواهیم پرداخت.
نگاهی به جایگاه تقلید و تفکر در اسلام
اسلام افزون بر تأکید به بهرهوری و تقویت ظرفیت تعقل و تفکر، پاسداشت مقام عقلورزان و دانایان و نکوهش تعبد در برابر غیرخدا ، به تقلید آگاهانه، هدفمند و مبتنی بر مبنای صحیح توصیه کرده است؛ زیرا نظام زندگی انسان بهگونهای است که هرگز نمیتواند در اکثر حوزههای نیازمندی خود، از تقلید و پیروی از صاحبان دانش و مهارت بینیاز باشد.
کیهان: شکی نیست که گوهر دینداری، تعبد و تسلیم در برابر خداست و این تعبد و تسلیم، به خودی خود لوازم و تبعاتی دارد. از یک سو معنای خاصی به زندگی انسان میدهد و از دیگر سو زندگی او را در چارچوبی خاص محصور کرده و آزادی او را در قلمرو نظر و عمل جهت داده و محدود میکند. حال پرسش این است که آیا به راستی دین و دینداری، آزادی انسان را از میان میبرد؟ آیا انسان دیندار نمیتواند متفکرانه و آزاداندیشانه زندگی کند؟ آیا انسان، بدون دین، آزاد است؟ آیا اساسا آزادی و آزاداندیشی به صورت مطلق وجود دارد؟ برخی میپندارند که روح دینداری، تعبد تهی از تعقل است و انسان اگر دین را نپذیرد میتواند آزاد باشد و با آزاداندیشی زندگی کند! غافل از اینکه آزادی به صورت مطلق، اصلا ممکن نیست. انسان در هر صورتی که بیندیشد و عمل کند در همان قالب، محصور و متعین است.
در این نوشتار که از سوی مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم تهیه شده، به یکی از شبهاتی که با تکیه بر آموزه تعبد دینی، مسئله تقلید از عالمان دین را زیرسوال برده است، توجه کرده و به بررسی و نقد آن خواهیم پرداخت.
یک شبهه این است که با در نظر گرفتن آموزههای اسلامی، به نظر میرسد که در اسلام اصل بر تقلید و تعبد است و به اندیشیدن بهایی داده نشده است، چه رسد به آزاداندیشی! احکام اسلامی، روح تعبد، بندگی و اطاعت بیچون و چرا را در فرد و جامعه میپرورد و مانع رشد و پویایی فکر و عمل انسان میشود! وجوب تقلید از عالمان دینی در احکام و معارف دین، در همین آموزه بنیادین اسلامی ریشه دارد! این در حالی است که اساسا وجه تمایز انسان و حیوان همین اندیشیدن و رهایی از دگمها و قالبها است!
در پاسخ باید گفت جوامع بشری در سایه دو سرمایه بزرگ، زیربنای زندگی را پایهریزی و تکامل میبخشند: سرمایه نخست، استعدادها و تواناییهایی است که خالق هستی در نهاد بشر نهاده است؛ عقل، هوش، حافظه، غرائز، حواس هشتگانه، قدرت اختیار و انتخاب از جمله این استعدادها و تواناییهاست؛ این امکانات شگرف و پر قیمت، زمینههای رشد، نمو و تکامل بشر در ابعاد گوناگون را فراهم کرده و میکند؛ سرمایه دوم، که در حقیقت مولود و محصول سرمایه نخست است، همانند دانشها، فنآوریها و اکتشافات، قوانین، آداب و رسوم و سازوکارهای ضروری تامین نیازها و تحقق اهداف انسانهاست؛ راه حفاظت و استمرار این ذخائر حیاتی تا به امروز بدین گونه جریان یافته که وراثتهای طبیعی، زمینه و عامل انتقال سرمایههای نخست و تقلیدهای اجتماعی، عامل انتقال سرمایههای نوع دوم بوده است.
بنابر این مسأله تقلید همواره مسألهای مهم و سرنوشت ساز برای همه افراد بشر بوده و خواهد بود و اساسا اگر تقلید را از انسان بگیریم، بخش بزرگی از توانمندیها و استعدادهای او شکوفا نشده و جامعه بشری با سرعت به عقب بر خواهد گشت! در حال حاضر هم مسئله تقلید در نظریهها و تحقیقات روانشناختی فردی و اجتماعی و نیز در مباحث جامعهشناختی، جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است.
بندگی خداوند، عالیترین ارزش انسانی
از منظر جهانبینی اسلامی، عالیترین مقام انسان، خضوع و تسلیم در برابر خداوند است؛ (زمر – ۱۱) همچنانکه مهمترین هدف خداوند از خلقت جن و انس پرستش او معرفی شده است. (ذاریات – ۵۶) در ساحت وجود آدمی، آزادی مطلق معنا ندارد. انسان در هر حال و هر صورت، عبد آفریده شده است. اما اینکه ظرفیت وجودی خود ار در عبودیت چه کسی یا چه چیزی قرار دهد، آزاد است. در انسانشناسی اسلام، انسان یا بنده خداست یا بنده نفس و شیطان و صورت سومی وجود ندارد. (یس – ۶۰) انسان در هر لحظه یا در مسیر بندگی خداست و از او فرمان میگیرد و در برابر او سر تسلیم فرود میآورد یا در مسیر بندگی شیطان است و در برابر وسوسهها و خواستههای او تسلیم میشود.
هنگامی که انسان به عقلش پناه میبرد و از او برای فهم آنچه که هست یا درک آنچه باید باشد، یاری میجوید و یا هنگامی که به ندای وحی گوش میسپرد و از پیامبر بیرون میشنود، در هر دو حال، خدا را بندگی میکند؛ زیرا عقل، حجت درونی و پیامبران، حجتهای بیرونی خدا در زندگی انسانند. اما اگر نه به عقل گوش میدهد و نه از وحی میشنود، در مسیر بندگی نفس و شیطان قدم میگذارد؛ ( ملک – ۱۰) هر چند خود را با اوهامی که میبافد، آزاد، رها و خود بنیاد بنامد. بنابراین اندیشیدن و آزاداندیشی اگر بر مبنایی درست و با شیوه صحیح آن روی دهد، همان بندگی خداست و اگر بر مبنای نادرست، شیوه ناصحیح و با اهداف ناصواب انجام شود، همان بندگی شیطان است؛ هر چند نام آن را آزاداندیشی، روشنفکری یا هر اسم دیگر بگذاریم! اسلام انسانها را تنها در انتخاب نوع بندگی آزاد میداند نه در اصل بندگی! هویت اصلی و اساسی انسان عبد بودن است و آدمی تنها در انتخاب معبود مختار است. بنابر این دوگانه تعبد و تعقل به صورت مطلق، اصلا معنا ندارد. تعبد در برابر خدا همان تعقل است و تعقل، همان تعبد در برابر خداست؛ همچنانکه تعبد در برابر شیطان و نفس همان عقلگریزی است و عقل گریزی به جز تسلیم در برابر شیطان راه نمیبرد!
جایگاه تفکر در نظام ارزشی اسلام
برای کسی که به خوبی با منابع و معارف اسلامی آشناست، جای هیچگونه تردیدی نیست که در مجموعه منسجم و متکامل آموزههای اسلامی، اندیشیدن و تعقل از منزلت والا و پرارجی برخوردار است؛ قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهمالسلام سرشار است از توصیفها و تبیینهایی که به صورتهای تصریحی یا تلویحی و یا تلمیحی به ارجگذاری مقام عقل، تعقل علم، عالم و متعلم اشاره دارد؛ از نظرگاه آموزههای اسلامی لحظهای تفکر (در حقیقت هستی و مبدا و معاد انسان) از هفتاد سال عبادت (بدون تفکر) برتر است.
آیات فراوانی از قرآن، مردم را به تفکر و تدبر در طبیعت، هستی، نفس، تاریخ، آثار صنع خدا، … فرا میخواند: «قل هل یستوی الا عمی و البصیر افلا تتفکرون» (انعام – ۵۰) «اولم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض و ما خلقالله من شی» (اعراف – ۱۸۵) «ان فی ذلک لایه لقوم یتفکرون» (نحل – ۶۹)
با رجوع به منابع اسلامی به روشنی آشکار است که اسلام برای تحقیق و تفکر، ارزش فراوانی قائل است؛ این مهم، چنان برجسته و پررنگ است که دعوت پیامبر، دعوتی مبتنی بر بصیرت و خودآگاهی معرفی شده است. (یوسف – ۱۰۸) حتی در ابتدای رسالههای توضیحالمسائل فقهی، که تبلور تقلید در نظام معرفتی اسلامی است، این جمله به چشم میخورد: انسان باید در مسائل اعتقادی (که زیربنای نظام فکری و عملی فرد مسلمان است)، خود تحقیق کند و به یقین یا اطمینان دست یابد.
تقلید عاقلانه، تقلید جاهلانه
در مباحث روانشناسی یادگیری، یکی از مهمترین ابزارها و مکانیزمهای یادگیری انسان، تقلید معرفی شده است. انسان از همان نخستین روزهای تولد، با توجه به محیط پیرامون خود و دقت در محرکهای گوناگون به آنها واکنش نشان داده و بسیاری از رفتارهای اطرافیان را تقلید میکند. هر چه بر سن فرد و سطح تحول شناختی او افزوده میشود، فراوانی، کیفیت، گستره و عمق تقلید از رفتارهای دیگران، وضعیت اختصاصیتر و هوشمندانهتری به خود میگیرد. به عبارت دیگر میتوان گفت که تقلید یکی از غرائز مهم فطری انسان است.
تقلید نخستین و موثرترین ساز و کار انتقال دانشها، مهارتها، ارزشها، آداب و الگوهای رفتاری در میان انسانهاست. غریزه تقلید در میان حیوانات هم به وضوح قابل مشاهده است. اما آنچه میان تقلید انسان و تقلید حیوان تفاوت پدید میآورد این است که تقلید حیوان، غریزی محض و تابعی از مکانیزمهای فیزیولوژیک و روانشناختی جبری و فاقد خودآگاهی است.
اما تقلید انسانها بهخصوص از دوران نوجوانی به بعد میتواند کاملا خودآگاهانه و مبتنی بر گزینش حکیمانه باشد. از این رو میتوان تقلید در میان انسانها را به دو گونه تقلید عاقلانه و تقلید جاهلانه تقسیم کرد. تقلید عاقلانه تقلیدی است که به صورت هشیار و هدفمند و با انگیزههای صحیح و موجه انجام میشود و فرد تقلیدکننده میتواند به صورت مدلل از رفتار خود دفاع کند؛ اما تقلید جاهلانه تقلیدی ناهشیار یا نیمه هشیار، فاقد هدفمندی و عاری از انگیزههای صحیح و حکیمانه است. جان مایه تقلید آگاهانه و عاقلانه، پیروی جاهل از عالم است. فردی که در موضوع خاصی دانش و مهارت لازم را ندارد و به سبب محدودیتهای گوناگون زندگی نمیتواند خودش آن را فرا گیرد، با رجوع به فرد دیگری که در آن موضوع، آگاهی، مهارت و تخصص لازم را به دست آورده است، از دانش و مهارت تقلیدشونده بهره جسته و نیازمندی خود را تامین میکند.
اینگونه از تقلید در همه حوزههای مشروع و معقول زندگی انسانها میتواند جریان داشته باشد. از سوی دیگر تقلید جاهلانه تقلیدی است که فاقد دلایل موجه و مقبول است. اگر فردی در همه حوزههای مسائل زندگی به تقلید رو آورد؛ بهگونهای که ظرفیتهای عقلی و عملی خود را رها کرده و در معرض تباهی قرار دهد، از نظر و رفتار افراد فاقد صلاحیت در موضوعات مورد نیاز تقلید کند، یا انگیزههای صحیحی برای تقلید نداشته باشد، به تقلید جاهلانه روی آورده است. بنابر این تقلید آگاهانه، ساز و کاری برای آموختن و اندیشیدن است و هرگز در برابر تفکر قرار نمیگیرد. آنچه ضد تفکر و تعقل است، تقلید جاهلانه است.
اساسا اگر تقلید عاقلانه را از جامعه بشری بگیریم، نظام ارتباطات انسانی دچار فروپاشی و انهدام خواهد شد. با توجه به آنچه گفتیم میپرسیم آیا واقعا تقلید با اندیشیدن ناسازگار است؟! آیا صحیح است که در همه جا اندیشیدن را ستایش و تقلید را نکوهش و محکوم کنیم؟! آیا میتوان بیماری را که به سبب فقدان دانش پزشکی به پزشک مراجعه کرده و از او راهکار درمانی میخواهد سرزنش کنیم؟! آیا اگر همین بیمار با خوددرمانی و خودرایی به درمان بیماری خود اقدام کرد و مشکلات زیادی را برای خودش به وجود آورد، او را نکوهش نمیکنیم؟
جایگاه تقلید و تفکر در اسلام
از منظر اسلام، تفکر و تقلید هیچکدام به صورت مطلق، مورد تایید یا عدم تایید نیست؛ به عبارت دیگر در برخی از موضوعات و مسائل، با شدت، از اندیشیدن نهی شده و تعبد و تقلید ستایش شده است و در برخی از موضوعات و مسائل، به تفکر ترغیب شده و از تقلید نهی شده است. البته از آنجا که مسائل و نیازمندیهای زندگی انسانها بسیار فراوان و پیچیده است و ممکن نیست کسی در همه قلمروهای زندگی به تخصص، مهارت و دانش کافی دست یابد و از مراجعه به دیگران بینیاز باشد، تقلید آگاهانه و هدفمند در بسیاری از موضوعات و مسائل زندگی روا و بلکه لازم است.
شیوه تقلید و تفکر هم از عواملی است که در جواز و عدم جواز آنها مدخلیت دارد. مثلا در روایات دینی از اندیشیدن در مسائلی که از ظرفیتهای عقلی و ادراکی انسانها بیرون است (مثل تفکر در ذات خدا) نهی شده و به اندیشیدن در آثار علم و قدرت او تشویق شده است(۳) از خودرایی، تکبر ورزیدن از علمآموزی و رفتارهای جاهلانه نهی و به فراگیری و پیروی از عالمان ترغیب شده است.(۴) این سفارشها به این معنا است که هرجا نمیتوانیم تفکر کنیم یا نباید تفکر کنیم، تقلید از عالمان و دانایان و به عبارتی، اهل تخصص، مجاز و حتی واجب است و هر جا تفکر و تامل، به تقویت پایههای انسانی ما کمک میکند یا تقلیدی که انجام میشود، تقلیدی هدفمند و عاقلانه نیست، باید به تفکر و تعقل رو آوریم و از تقلید بپرهیزیم.
قرآن کریم ضمن نکوهش بسیاری از مردم به سبب تقلیدهای کور و متعصبانه از پیشینیان، بزرگان قوم و قبیله و… به پیروی از عالمان و دانایان تشویق کرده است: فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون؛(نحل/۴۳) اگر نمیدانید از آنهایی بپرسید که میدانند. پذیرش اصول دین (توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد) و لزوم اطاعت از خداوند، پیامبر و امامان اهل بیت علیهمالسلام، باید از طریق تعقل صورت گیرد و تقلید صرف و عاری از مبنای درست، پذیرفته نیست. در مقابل، فهم شریعت و آموختن فروع دین با تعبد و تقلید هم جایز است. زیرا اکثر مردم به علل گوناگون، توانایی اجتهاد در دین و فهم همه مسائل موردنیاز خود را ندارند واجب کردن تحقیق در این امور، به فروپاشی نظام اجتماعی دینداران منتهی شده و عملا هم محقق نخواهد شد.
برای همین منظور قرآن کریم فرمان میدهد که از هر قوم و گروه، افرادی به تفقه در دین پرداخته و محصول دانش خود را در اختیار دیگران قرار دهند. (توبه/ ۱۲۲)
بنابراین جواز و حتی وجوب تفکر، در جایی است که هم موضوع، قابلیت تفکر را داشته باشد و هم شخص متفکر، صلاحیت و توانایی تفکر صحیح را! در غیر این صورت، تقلید و پیروی از کسانی که بر موضوع مورد نظر، اشراف علمی و کامل دارند، مقتضای حکم شرع و عقل است.
فرد عاقل، هرگز در مبانی، انسان شناختی، روانشناختی و اهداف تقلید، مقلد نیست؛ او نخست در موضوع مورد نظر تامل میکند و اگر خود را فاقد صلاحیت برای ارزیابی و اظهارنظر درباره آن یافت، به کسی مینگرد که او را صاحب صلاحیت برای اظهار نظر در مسئله مورد نیازش تشخیص میدهد. در اسلام، تقلیدی مقبول است که زیربنای آن، اندیشیدن و تعقل باشد. مسلمان با مراجعه به عقل، اصل دین را میپذیرد؛ آنگاه اگر به هر علت موجه، خود نتواند در فروعات مسائل دین، صاحبنظر و مجتهد باشد، مانند سایر عقلا برای پیشبرد زندگی معنوی و دینیاش، به اهل خبره و آگاهان مراجعه میکند؛ همانگونه که در دیگر عرصههای زندگی، وقتی قادر نیست خود به تنهایی نیازهایش را برطرف کند، به اهل فن و تخصص مراجعه میکند.
بعد از اسلام آوردن و پذیرش اصول دین، نوبت به مطابقت کردار و رفتار با دستورات دین است. در اینجا اصل اولی این است که فرد، مجتهد باشد و با شیوه صحیح، احکام دین را از منابع اصلی و اصیل آن، یعنی قرآن، سنت و عقل استنباط کند و این همان معنای اجتهاد است؛ اما چون همه افراد توانایی و فرصت این را ندارند که مستقلا به منابع دینی رجوع کرده و تکالیف دینی خود را خود استنباط کنند (و اساسا چنین امری نه مقدور است و نه سودمند)، نظام جامعه، اقتضا میکند که برای تامین هر نیازی از نیازهای جامعه انسانی، شماری مسئول و متکفل شوند و با آموختن مهارتهای لازم، نیاز جامعه را برآورده کنند. نیاز به آموختن دین و آگاهی از ارزشها و احکام الهی، برترین نیازی است که عدهای باید با همت و پشتکار، زمینهها و ملزومات آن را فراهم کنند. قرآن کریم میفرماید: پس چرا از میان هر گروه، شماری کوچ نمیکنند تا در دین تفقه کنند و پس از بازگشت قومشان را انذار کنند تا شاید از عذاب الهی بهراسند! (توبه/ ۱۲۲)
نتیجه سخن
دوگانه تعبد و تعقل، به صورت مطلق، در ساحت وجود انسان بیمعناست. بندگی خدا و تعبد در برابر فرمان او عالیترین مقام انسانی و مهمترین هدف از آفرینش اوست. تقلید یکی از برجستهترین غرائز طبیعی و فطری انسان و از مکانیزمهای بسیار با اهمیت در فرایند یادگیری اجتماعی است.
اسلام علاوه بر تاکید به بهرهوری و تقویت ظرفیت تعقل و تفکر، پاسداشت مقام عقلورزان و دانایان و نکوهش تعبد در برابر غیرخدا (هرچه غیرحق و حقیقت است)، به تقلید آگاهانه، هدفمند و مبتنی بر مبنای صحیح توصیه کرده است. زیرا نظام زندگی انسان بهگونهای است که هرگز نمیتواند در اکثر حوزههای نیازمندی خود، از تقلید و پیروی از صاحبان دانش و مهارت بینیاز باشد.